eitaa logo
زلال احکام
1.5هزار دنبال‌کننده
5هزار عکس
1.3هزار ویدیو
38 فایل
ارسال سوالات طلبه اقا @talabehpasokhgo9 طلبه خانوم @Zendegi_zahedi ارتباط با مدیریت: @talabehpasokhgo9 راهنمای حرز امام جواد(ع) @talabehpasokhgo9 تعرفه و رزرو تبلیغات: @talabehpasokhgo9 لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/1815478276C831c83d258
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻چک کردن گوشی همسر چه حکمی دارد @zoolaleahkam 🌸☘🌸☘🌸☘
✅مسابقه یادشهدا🌹 🔰مقام معظم رهبری: " امروزه زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست " 👌سوالات از وصیت نامه شهید سرافراز ابراهیم هادی طراحی شده 👌لذا با یک بار خواندن این وصیت نامه، به راحتی می توانید جواب سوالات را دهید 👌هدف ما فقط و فقط یاد و خاطره شهداست 💐 🌸1⃣سوال اول : شهید ابراهیم هادی در چه سال و روزی شهید گمنام شد و دیگر کسی او را ندید؟ 🔹الف) 10 مرداد سال 59 🔹ب) 22 بهمن سال 61 🔹ج) 5اسفند سال 63 🔹د) 26 اذر سال 57 🌸2⃣سوال دوم:این شهید والا مقام در ابتدا وصیت نامه خود با چه کسی شروع به مناجات و درد دل می کند ؟ 🔹الف ) با پدر و مادر 🔹ب) با امام و شهدا 🔹ج) با خداوند 🔹د) با اهل بیت( ع) 🌸3⃣سوال سوم:جمله این شهید بزرگوار را کامل کنید "خدايا عشق به ......... و ..........چنان در وجودم شعله‌ور است كه اگر تكه‌تكه‌ام كنند و يا زير سخت‌ترين شكنجه‌ها قرار گيرم، او را تنها نخواهم گذاشت" 🔹الف) شهدا +ایثارگران 🔹ب) انقلاب اسلامی + جانبازان 🔹ج) انقلاب اسلامی+رهبرکبیر 🔹د) مخلصین + شهدا 🌸4⃣سوال چهارم:این شهید بزرگوار چه توصیه ای به مردم و مسئولین می کند؟ 🔹الف) مطیع ولایت باشید 🔹ب) همیشه در جهت اسلام و قران باشید 🔹ج) همیشه در راه اسلام دفاع کنید 🔹د) هیچ وقت رهبر خود را تنها نگذارید 🌸5⃣سوال پنجم:جمله اخر وصیت نامه این شهید بزرگوار چیست؟ 🔹الف ) تا اخلاص و معنویت نداشته باشیم شهید نمی شویم 🔹ب)تا خود را نسازيم و تغيير ندهيم، جامعه ساخته نمي‌شود.  🔹ج) تا وقتی اسیر تعلقات دنیایی هستیم ساخته نمی شویم 🔹د) در راه شهدا و امام قدم بردارید ☘🌸☘🌸☘🌸 ❇️به ترتیب جواب صحیح را به ایدی زیر بفرستین @talabehpasokhgo9 ⏰مهلت مسابقه تا پایان روز چهارشنبه ( روز پنج شنبه پذیرفته نمیشود) ان شالله روز پنج شنبه قرعه کشی میشود 🎁😊 💰💰💰و به ۷نفر شارژ هدیه ۲۰۰۰ت اهدا میشود(از طرف اعضای محترمی که خالصانه مسابقات را یاری می کنند) ✅قوانین مسابقه 🔺👌بزرگوارانی که دو شماره همراه دارند فقط با یک شماره شرکت کنند💐 🔺👌دوستان حتما سوالات را بخوانند و بعد خودشون جواب دهند نه اینکه یک نفر پیدا کند و برای ده نفر بفرستد🚫 ☑️👌تحقیق از اینترنت هم اشکالی ندارد و من الله توفیق🌹 🌸☘☘☘🌸☘🌸🌸 https://zil.ink/zolale_ahkam
14.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠فرق حد ترخص و مسافت شرعی چیست؟ 🎥پاسخ حجت الاسلام و المسلمین زین العابدین نماینده دفتر آیت الله العظمی جوادی آملی 📲 کانال زلال احکام @zoolaleahkam سوالات شرعی خود را به ایدی ما بفرستید👇 @talabehpasokhgo9
💬سوال: اگر چيزي به غير بول، (مانند خون ) نجس شود چگونه با آب كر (مانند آب لوله كشي ) پاك مي شود⁉️‼️⁉️ ✅پاسخ: 📝آيات عظام امام، خامنه اى، فاضل و نورى: پس از برطرف كردن عين نجاست، يك مرتبه با آب شسته شود كفايت مى كند و در لباس و فرش و مانند آن، بنابر احتياط واجب بايد آن را فشار يا حركت داد، تا غساله آن بيرون آيد. 📝آيات عظام بهجت، سيستانى و صافى: پس از برطرف كردن عين نجاست يك مرتبه با آب شسته شود كفايت مى كند و در لباس و فرش و مانند آن، فشار يا حركت دادن لازم نيست. 📝آيات عظام تبريزى، مكارم و وحيد: پس از برطرف كردن عين نجاست يك مرتبه با آب شسته شود كفايت مى كند و در لباس و فرش و مانند آن، بايد آن را فشار يا حركت داد تا غساله آن بيرون آيد. ‼️تبصره. ‼️ اگر عين نجاست با همان شستن مرتبه اول از بين برود، آن چيز پاك مى شود و نياز به شستن باردوم نيست ؛ مگر بنابرفتواى كسانى كه دوبار شستن را لازم مى شمارند. 📲 کانال زلال احکام @zoolaleahkam سوالات شرعی خود را به ایدی ما بفرستید👇 @talabehpasokhgo9
AUD-20220110-WA0114.mp3
9.06M
۲۸ آدمای خودشیفته و پُرمدّعا که دنبال مطرح کردن خودشون هستند؛ نمی تونن آدمای موفقی در مهرورزی باشند❗️ اول از همه، خودت رو بشکن💔 ■⇨ @zoolaleahkam سوالات خود را به آیدی ما بفرستید @talabehpasokhgo9
زلال احکام
💞 #عاشقانه_دو_مدافع 📚 #قسمت_یازدهم _دفہ ے اول تو دانشگاه دیدمتو... حدودا یہ سال پیش اوݧ موقع همراه
💞 📚 _رامیـݧ پشتش چیزے قایم کرده بود... اومد طرف مـݧ و بالبخند سلام کرده یہ دستہ گل وگرفت سمت مـݧ _با تعجب بہ بچہ ها نگاه کردم زیر زیرکے  نگاهموݧ میکردݧ و میخندیدݧ جواب سلامشو دادم وگفتم:بابت❓❓❓ چند قدم رفت عقب و گفت بابت امروز ک قراره چهره ے منو بکشید اما... _دیگہ اما نداره اسماء خانم لطفا قبول کنید ایـݧ گل ها رو هم بگیرید اگہ قبول نکنید ناراحت میشم _گل هارو ازش گرفتم یہ دستہ گل قرمز بزرگ گل و گذاشتم رو صندلے  و کاغذو تختہ شاسے و برداشتم رامیـݧ کلےذوق کرد و پشت سرهم ازم تشکر میکرد _خندم گرفتہ بود بچہ ها ازموݧ دور شدن و هر کس ب کارے مشغول بود فقط مـ ݧو رامیـݧ موندیم ب صندلے روبروم ک ۵-۶متر با صندلے مـݧ فاصلہ داشت اشاره کردم وازش خواستم اونجا بشینہ و در سکوت شروع کردم ب کشیدݧ رامیـݧ شروع کرد بہ حرف زدن اسماء خانم میدونید گل رز قرمز نشانہ ے علاقست❓❓ _با سر حرفشو تایید کردم وقتے بہ یہ نفر میدے ینے بهش علاقہ دارے بہ روے خودم نیوردم و خودمو زدم ب اوݧ راه مـݧ دانشجوے عکاسے هستم و ۲۳سالمہ وقتے مینا گفت یکے از دوستاش استعداد فوق العاده اے تو طراحے داره مشتاق شدم ک ببینمتوݧ شما خیلے میتونید ب مـݧ کمک کنید _حرفشو قطع کردم و گفتم: ببخشید میشہ حرف نزنید شما نباید تکوݧ بخورید وگرنہ من نمیتونم بکشم. بلہ بلہ چشم.معذرت میخوام نیم ساعت بعد کارم تموم شد رامیـݧ هم تو ایـݧ مدت چیزے نگفت ب نقاشے یہ نگاهے کردم خیلے خوب شده بود از جاش بلند شد و اومد سمتم تختہ شاسے و ازم گرفت و با اخم نگاهش کرد بعد تو چشام نگاه کرد و گفت:ایـݧ منم الا❓❓ _با تعجب گفتم بله شبیهتوݧ نشده❓❓ خوب نشده❓❓ خندید و گفت: ینے قیافہ ے مـݧ انقد خوبه❓ واے عالیہ کارت اسماء مینا الکے  ازت تعریف نمیکرد تشکر کردم و گفتم محمدے هستم خندید و گفت ݧ هموݧ اسما خوبہ انقد سروصدا کرد ک بچہ ها دورموݧ جم شدݧ و کلے سر و صدا کردݧ و از نقاشے تعریف میکرد....ݧ _و در گوش هم یہ چیزایے میگفتـݧ کلے ذوق کردم و از همشوݧ تشکر کردم هوا کم کم داشت تاریک میشد وسایلمو از روے صندلے برداشتم واز همہ خدافظے کردم _مخصوصا گلهارو بر نداشتم تو اوݧ شلوغے دیگہ رامیـݧ و ندیدم مینا هم نبود ک ازش خدافظے کنم منتظر تاکسے بودم ک یہ ماشیـݧ مدل بالا  ک اسمشم نمیدونستم جلوم نگہ داشت توجهے نکردم ولے دستبردار نبود با صداے مینا ک داخل ماشیـݧ بود ب خودم اومد اسماء بیا بالا _إ شمایید مینا جوݧ ببخشید فکر کردم مزاحمہ پیداتوݧ نکردم خدافظے کنم ازتوݧ ایرادے نداره بیا بالا رامیـݧ میرسونتت ممنوݧ با تاکسے میرم زحمت نمیدم ب شما بیا بالا چرا تارف میکنے مسیراموݧ یکیہ اخہ.... رامیـݧ حرفمو قطع کرد و با خنده گفت بیا بالا خانم محمدے _سوار ماشیـݧ شدم وسطاے راه مینا ب بهانہ ے خرید پیاده شد کلے تو دلم بهش بدو بیراه گفتم کہ مـݧ و تنها گذاشتہ ا_سترس گرفتہ بودم .یاد حرفهاے امروز رامیـݧ هم کہ میوفتادم استرسم بیشتر میشد رامیـݧ برگشت سمتم و گفت بیا جلو بشیـݧ در برابرش مقاومت کردم و هموݧ پشت نشستم نزدیک خونہ بودیم ترجیح دادم سر خیابوݧ پیاده شم ک داداشم اردلاݧ نبینتم ازش تشکر کردم داشتم پیاده میشدم ک صدام کرد اسماء❓❓❓ ✍ ادامه دارد .... کپی با لینک https://zil.ink/zolale_ahkam 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
💞 📚 _اسماء❓❓❓❓ بلہ❓❓❓❓ گل هارو جا گذاشتے برات آوردمشوݧ اے واے آره خیلے ممنوݧ لطف کردید چہ لطفے ایـݧ گل ها رو براے تو آورده بودم لطفا ب حرفاے امروزم فکر کـݧ کدوم حرفا❓ _گل رزو  عشق علاقہ و ایـݧ داستانا دیگہ چیزے نگفتم گل و برداشتم و خدافظے کردم میخواستم گل هارو بندازم  سطل آشغال ولے سر خیابوݧ وایساده بود تا برسم خونہ از طرفے خونہ هم نمیتونستم ببرمشوݧ رفتم داخل خونہ شانس آوردم هیچ کسے خونہ نبود ماماݧ برام یاداشت گذاشتہ بود _ما رفتیم خونہ مامان بزرگ گلدوݧ و پر آب کردم و همراه گلها بردم اتاق گلدوݧ و گذاشتم رو میز،داشتم شاخہ هارو از هم جدا میکردم  بزارم داخل گلدوݧ ک یہ کارت پستال کوچیک آویزونش بود روش با خط خوشے نوشتہ بود   _"دل دادم و دل بستم و،دلدار نفهمید رسوای جهان گشتم و،آن یار نفهمید" تقدیم بہ خانم هنرمند دوستدارت رامیـݧ ناخدا گاه لبخندے رو لبام نشست با سلیقہ ے خاصے گلهارو چیدم تو گلدوݧ و هر ازچند گاهے بوشوݧ میکردن احساس خاصے داشتم ک نمیدونستم چیہ _و همش ب اتفاقات امروز فکر میکردم از اوݧ ب بعد آخر هفتہ ها کہ میرفتیم  بیروݧ اکثرا رامیـݧ هم بود  طبق معمول مـݧ و میرسوند خونہ _یواش یواش رابطم با رامیـݧ صمیمے تر شد تا حدے کہ وقتے شمارشو داد قبول کردم وازم خواست کہ اگہ کارے چیزے  داشتم حتما بهش زنگ بزنم. _اونجا بود کہ رابطہ مـݧ و رامیـݧ جدے شد و کم کم بهش علاقہ پیدا کردم و رفت و آمداموݧ بیشتر شد من شده بود سوژه ے عکاسے هاے رامیـݧ در مقابل ازم میخواست ک چهرشو در حالت هاے مختلف بکشم اوایلش رابطموݧ در حد یک دوستے ساده بود اما بعد از چند ماه رامیـݧ از ازدواج و آینده حرف میزد اولش مخالفت کردم ولے وقتے اصرارهاشو دیدم باعث شد بہ ایـݧ موضوع فکر کنم _اوݧ زماݧ چادرے نبودم اما بہ یہ سرے چیزا معتقد بودم مثلا نمازمو میخوندم و تو روابط بیـݧ محرم و نامحرم خیلے دقت میکردم _رامیـݧ هم ب تمام اعتقاداتم احترام میگذاشت تو  ایـݧ مدت خیلے کمتر درس میخوندم دیگہ عادت کرده بودن با رامیـݧ همش برم بیروݧ _حتے چند بارم تصمیم گرفتم کہ رشتم و عوض کنم وازریاضے  برم عکاسے اما هردفعہ یہ مشکلے پیش میومد رامیـݧ خیلے هوامو داشت و همیشہ ازم میخواست ک درسامو خوب بخونم همیشہ برام گل میخرید وقتے ناراحت بودم یہ کارایے میکرد کہ فراموش کنم چہ اتفاقے افتاده _دوتاموݧ هم پرشرو شور بودیم کلے مسخره بازے در میوردیم و کاراے بچہ گانہ میکردیم گاهے اوقات دوستام ب رابطموݧ حسادت میکردݧ بعضے وقتا بہ ایـݧ همہ خوب بودݧ رامیـݧ شک میکردم _اوݧ نسبت ب  مـݧ تعهدے نداشت مـݧ هم چیزے رو در اختیارش نذاشتہ بودم کہ بخواد بخاطر اوݧ خوب باشہ اوݧ زماݧ فکر میکردم بهم علاقہ داره یہ سال گذشت خوب هم گذشت اما... _اونقدر گذشت و گذشت ک رسید ب ب مهر مـݧ سال آخر بودم و داشتم خودمو واسہ کنکور آماده میکردم _اواخر مهر بود ک رامیـݧ یہ بار دیگہ قضیہ ازدواج و مطرح کرد اما ایندفہ دیگہ جدے بود وازم خواست کہ هر چہ زودتر با خانوادم صحبت کنم _تو موقعیتے نبودن کہ بخوام ایـݧ پیشنهادو تو خوانوادم مطرح کنم اما مـݧ رامیـݧ دوست داشتم ازش فرصت خواستم کہ تو یہ فرصت مناسب ب خوانوادم بگم اونم قبول کرد چند ماه ب همیـݧ منوال گذشت رامیـݧ دوباره ازم خواست کہ ب خوانوادم بگم ومـݧ هر دفعہ یہ بهونہ میوردم برام سخت بود _میترسیدم ب خوانوادم بگم و اونا قبول نکنن تو ایـݧ مدت خیلے وابستہ ے رامیـݧ شده بودم و همیشہ ترس از دست دادنشو داشتم.... ✍ ادامه دارد .... https://zil.ink/zolale_ahkam 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
چطوری رو انتخاب کنم ⁉️ 🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 @zoolaleahkam