eitaa logo
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
538 دنبال‌کننده
614 عکس
188 ویدیو
2 فایل
یادداشت‌های احمد کریمی @ahmadkarimii کتاب‌ها #تحــفه_تدمر #من_ماله_کش_نیستم (حاشیه‌نوشتی بر سفر شهید سید ابراهیم رییسی به استان یزد، با مشارکت نویسندگان محفل منادی) با محفل منادی همراه باشید https://eitaa.com/monaadi_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
روز تعطیلی به چه‌کنم چه‌کنم افتادم چه بخوانم؟! این حال را حتماً همه‌ی کتاب‌خوان‌ها تجربه کرده‌اند. روزها و لحظاتی که کتاب جدیدی دمِ دستت نیست یا چیزهایِ دمِ دستت چنگی به دل نمی‌زنند! کتابِ قبلی را وقتی تمام کردم که دسترسی به کتابخانه عمومی نداشتم. طبیعتاً توی کتابخانه‌ی شخصی دنبال یکی گشتم که بشود این روز تعطیلی خواندش.‌ و چشم‌و‌چارم افتاد به «من در رقه بودم.» کتاب خاطرات یکْ به اصطلاح بچه حزب‌اللهیِ عشقِ شهادت که متولد آلمان است از پدر مادری تونسی! همینی که عکس روی جلد کتاب شده و اسم‌ش محمد الفاهم است؛ معروف به ابوزکریا... این خوشگلِ حزب‌اللهی البته فرق‌هایی دارد با نسخه‌های این‌طرفی! خودش را کشته تا از تونس فرار کند به سوریه و برساند به قلبِ حاکمیت دولتِ خلافت اسلامی، داعش! و آن قدر از این ماجرا خوشحال است که از سختی‌های توی راه ذره‌ای ناراحت نمی‌شود. یعنی یک‌جورهایی بچه حزب‌اللهیِ جبهه تکفیری‌هاست! ابوزکریا می‌رود رقه، پایتخت حکومت داعش و از هزار توی این جریان مخوف و حال و روز و کارهای خودش برایتان می‌گوید. و جالب اینکه این آقایِ عشقِ داعش، در نهایت از سوریه و از حاکمیت داعش هم فرار می‌کند! چرا؟! چون شاکی بوده از آنها! شاکی از این که رحم می‌کنند و آن طوری که باید آدم‌ها را نمی‌کُشند! باور می‌کنید؟! به داعشِ وحشی گیر می‌داده که چرا بیشتر نمی‌کُشید؟! من برای دومین بار است این کتاب را می‌خوانم؛ به نظرم خواندنش برای شما هم خالی از لطف نباشد. آشنا می‌شوید با موجوداتی که یکی‌ش همین جوانِ عجیب‌غریب است... اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ @ALEF_KAF_NEVESHT
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بر هم زدن رسوم غلطِ اداری یادداشتی بر یک خرده‌روایتِ تصویری... در ادامه بخوانید👇 @ALEF_KAF_NEVESHT
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
بر هم زدن رسوم غلطِ اداری یادداشتی بر یک خرده‌روایتِ تصویری... #شهید_رجایی در ادامه بخوانید👇 @AL
چند سال پیش که گرمای هوا پدر ژاپنی‌ها را درآورده بود، کار قشنگی از نخست‌وزیر یا رییس‌جمهور یا نمی‌دانم کدام یک از مسئولین رده‌بالای ژاپن سر زد که خیلی بازتاب داشت. بدون کُت رفت سر کار! همین! یعنی یک روندِ مضحکِ کاملاً جدی که هیچ‌کس تغییرش نمی‌داد را تغییر داد. مثل همین بچه حزب‌اللهی‌های خودمان پیراهنش را داد بیرون از شلوار و نه تنها خودش که دستور داد بقیه کارمندان دولتی ژاپن هم همین کار را بکنند. همین کار ساده باعثِ پایین آمدن مصرف انرژی به میزان بسیار زیاد شد! بیرون آوردن کُت که مصرفی پاییزی و زمستانی دارد و متاسفانه به اشتباه مصرفی دولتی و کارمندی پیدا کرده! نمونه آن را متاسفانه در بین کارمندان و مدیران خودمان، حتی همین اداراتِ غیررسمی مثل بانک‌ها زیاد مشاهده می‌کنیم، نه؟! همچنین اضافه کنید از این قبیل رسومِ اداری و کارمندی و دولتی که با نگاهی موشکافانه، کاملاً مضحک و خنده‌دارند. شبیه همین برگزاری مراسم‌های مختلف در ساعات اداری! وقتی به فردی مسئولیتِ انجام کاری واگذار می‌شود و مردم را به سمت او و اداره‌اش سوق می‌دهیم، یعنی او باید تمام وقتِ اداری در خدمت مردم باشد. همچین آدمی حتی در نماز اول وقت خواندنش هم باید با دقت و محاسبه‌ی حق مردم عمل کند چه برسد به اینکه در صبح کارِ اداری برود یک ساعت توی مسجدی حسینیه‌ای مثلاً برای یادبود فلان بزرگواری یا شهیدی بنشیند پای سخنرانی واعظ یا مداح! ظاهراً رسم اداری‌ست و کارش نمی‌توان کرد اما در عمق خودش یک کار مسخره و بی‌معنایی‌ست که بقیه از بیرون حالی‌شان می‌شود، ولو اینکه از داخل سیستم اداری دولتی عادی باشد! علی‌الحساب چون در شهر خودمان با این پدیده روبرو هستیم این یادداشت را نوشتم که از سهم خودم یک یادآوری ساده کرده باشم. امیدوارم بر هم زدنِ رسم و رسوم غلط، آن قدر شاقّ و سخت و غیرممکن نشان ندهد که مجبور باشیم از نحوه برخورد مسئولین ژاپنی مثال بزنیم تا کار درست و عاقلانه نمود کند. حالا مسئول ژاپنی که برای ما افت دارد و قباحت دارد واقعاً، وقتی آدمی مثل شهید رجایی برای ما یک الگوی بی‌نظیر است، که یکی از خرده‌روایت‌های زیستِ او را گذاشته‌ام برایتان... لپ کلام اینکه کافی‌ست آن کُت زمستانه را از تن‌تان بیرون بیاورید که امکان تنظیم دمای کولر گازی اتاق‌تان از شانزده به ۲۴ ممکن باشد. این یعنی صرفه‌جویی در مصرف انرژی؛ کافی‌ست وقتی دعوت می‌شوید به مراسم بزرگداشت شهیدانی چون رجایی و رییسی، آن هم در صبح روز کاری، به احترام آنها به مراسم‌شان نروید! به خدا که مردم از اینکه شما در اداره بمانید و جوابگوی آنها باشید راضی‌تر خواهند بود و رضایت مردم یعنی رضایت خدا... بر هم بزنید کارها و چیزهایی که با عقل نمی‌خواند اما عادی و مرسوم و متداول و معمول شده...! اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ @ALEF_KAF_NEVESHT
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بچه‌زرنگِ ایرانی ۱۵ میلیون دلار توی فلسطین اشغالی کاسبی کرده... باور می‌کنید؟! بدبخت‌ها از مالزی فیلم خریدن برای اکران در سینماهای اسرائیلی و بعدش فهمیدن اصلأ این فیلم مال ایرانه :) جالب‌تر اینکه اصلأ بخشی از درآمد این فیلم هم می‌ره برای کمک به غزه :) این هم تیزر فیلم هست با زبان عبری اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ @ALEF_KAF_NEVESHT
چه دیدم چه کشیدم، ندیدم نشنیدم! که کسی کشیده باشد، ستمی که من کشیدم! پی‌نوشت؛ مینی‌بوس خسته‌ای که امروز صبح دیدم :) اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ @ALEF_KAF_NEVESHT
ابوالفضل ابوالفضل ایتالیا می‌زیسته. چند سالی که مقدار و میزان‌ش دستم نیست. و آنجا فعالیتِ فرهنگی داشته، با همسرش که اهل آنجاست. ابوالفضل دکتر هم هست. دکترای چی هم یادم نیست! آن قدر که برای فهم حرف‌هاش یک کارشناسی ارشدِ اختصاصی نیاز دارید! آن هم البته برای فهمیدن حرف‌هاش، نه برای مباحثه و مناظره و این چیزها! ابوالفضل آخوند هم هست. روی یک‌چیزهایی شبیه اَبَر فقه و فقه راهبردی و این چیزهام دارد کار می‌کند! این قدر بگویم محوری باز کرده توی این مسائل که ثبت شده به نام خودش. ابوالفضل یک کاری کرده توی حوزه‌ی ادبیات و زبان فارسی که راست‌ش سواد توضیح دادنش را درست و حسابی ندارم. فقط امروز از کتابش رونمایی شد با این موضوع که زبان فارسی یک زبان زنده برای زایش کلمات به روز، جدید و کاربردی‌ست. دایره این لغات هم یک‌جورهایی نامحدود است... او برای من و رفقام البته همان ابوالفضل است، نه یک کلمه بیشتر نه کمتر! یعنی همین امروز که بین فرهیخته‌های شهر دکتر خطابش کردیم هم جنگ‌مان کرد! حالا این متن شاید یک‌جورهایی پر از ابهام باشد. نه توانست مدرک و سواد ابوالفضل را نشان شما بدهد، نه توانست درباره کتاب و موضوعش چیز دندان‌گیری نصیب‌تان کند. باور کنید دوستانی که با ابوالفضل جلسه دارند و از نزدیک با او گف و گفت می‌کنند هم، همین حال و روز مرا دارند :) و از خوشبختی امثال ماست که رفقایی اینطوری داریم. که خدا برای این کشور نگه‌شان دارد ان‌شاءالله... اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ @ALEF_KAF_NEVESHT
سفرنامه‌ها همیشه از خواندنی‌ترین‌ها هستند. مخصوصاً خارجی‌نوشت‌هایی که نویسنده‌هاشان آمده‌اند ایران برای خودشان چرخیده‌اند... سر صبحی که کتاب قبلی را تمام کردم، دل توی دلم نبود این یکی را دست بگیرم. یک کتاب تازه، یک دنیای تازه، یک حرف نو و فرصتی برای فهمیدنِ یک تجربه‌ی زیستیِ دیگر. شبیه یک سیگاریِ خرابِ سیگاری که بدجور هوس دود کرده و بعد از مدتی رسیده به یک پاکتِ کِنتِ تر و تازه! «در سرزمین مردمان نجیب» از آن کتاب‌های درست و حسابی بازار نشر است. از انتشاراتِ جام‌جمِ زمان مهدی قزلیِ این‌کاره، با همان بوی کاغذِ دیوانه‌کننده و ورق‌های نیمه‌کاهیِ دلچسب. این یکی اما توی کرواسی و دیگر کشورهای اروپایی و آمریکایی حسابی فروخته و بعدش آمده ایران. «هرویه روپچیچ» که نویسنده‌ی این سفرنامه‌ی پر فروش است و اسم‌ش یک‌جور چه‌جورِ خاص و تلفظ‌نشدنی نشان می‌دهد، توی مقدمه‌ی ترجمه‌ی شده‌ی کتاب، برای ایرانی‌ها یادداشتی گذاشته که برایتان بخشی‌ش را گذاشته‌ام... و باز به رسم یادداشت‌های مرتبط با کتابِ الف‌کاف، هشتک می‌گذارم؛ #کتاب_بخونید_عزیزای_دل اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ @ALEF_KAF_NEVESHT
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
#سیُ_هشت صبحِ روزهای سفر، صبحِ دلشوره‌های بی‌معنی است! دل آدم هو بر می‌دارد. نمی‌داند با خودش چند چ
من شاید هفت هشت سال صفر تا صد مشّایه را عکاسی کرده‌ام. از نود و دو تا همین قبل از جنابِ کرونا که کاسه‌کوزه‌ی عیش دنیا را به هم زد. ولی باور کنید به اندازه‌ی یک بازخوردِ قابل توجه از مخاطبینِ عکس‌هام نگرفته‌ام. برای کسی که عکس‌ها را می‌چپاند توی ذخیره‌سازیِ شخصی و نشان کسی نمی‌دهد، حتما انتظار بازخورد هم وجود ندارد، اما من همه‌ی این سال‌ها، عکاسِ رسانه‌ی خبری بودم و بازنشر هم می‌دادیم... اما این دو سه سال گذشته بی دوربین رفتم و امسال برای اولین بار روایت‌نویسی کردم. و چقدر بازخوردهای حال‌خوب‌کنِ ارزشمند گرفتم. از آدم‌های ارزشمندی که نگاه‌شان به قضیه برایم خیلی مهم بود... خودم می‌دانم سطح آن چیزی که باهاش برخورد داشته‌ام آن قدر بالا و دست‌نیافتنی‌ست که هزاران روایتِ هزاران برابرْ بهتر از نوشته‌های من هم قابلیتِ به تصویر کشیدنش را ندارند؛ اما امسال و با همین نوشته‌های ناقص، آن قدر بازخورد خوب گرفتم که حالِ خوبش حد و اندازه ندارد... خواستم مجدداً از همه‌ی دوستانی که منت گذاشته و خوانده‌اند و مخصوصاً پیام پرمهرشان را برای‌م فرستاده‌اند سپاسگزاری کنم. به همین بهانه مجدداً نشانی اولین روایت این سفر که در مجموع سی‌و‌هشتمین روایت حسین علیه السلام بود را می‌گذارم که دوستان تازه وارد هم بخوانند... سپاس فراوان https://eitaa.com/ALEF_KAF_NEVESHT/651
توی مسیر تو خانه‌ها سیارند! و از نقطه نقطه‌ی این خاک، راه می‌گیرند سمت تو... و همسایه می‌شوند... اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ @ALEF_KAF_NEVESHT
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
#ورودی_حرم اشتباه نوشته‌اند آن جا! ورودیِ نوکرهاست! #مشهدالرضا اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ @ALEF_KAF
راه نیست... بیشتر از نشسته‌هایِ به نماز، ایستاده‌اند به انتظارِ جایِ نماز! حاج آقایی سخنرانیِ وسط نماز می‌کند! با دل صبر! و چه صبرِ بی‌جایی...! اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ @ALEF_KAF_NEVESHT
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
#حرم_غریب_الغربا #صحن_غریب_مدینه مداح توی حرمِ غریب، دارد از غریبِ مدینه می‌خواند. از غریبِ کوچه‌ها
مداح دارد می‌گوید که عزرائیل برای وارد شدن به خانه پیامبر و قبض روح‌ش اجازه گرفت؛ دارد می‌گوید فاطمه پشت در بود! فاطمه پشت در بود... فاطمه پشت در بود... فاطمه پشت در بود... فاطمه پشت در بود... فاطمه پشت در بود... اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ @ALEF_KAF_NEVESHT
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
#صحن_امامِ_مجتبی مداح دارد می‌گوید که عزرائیل برای وارد شدن به خانه پیامبر و قبض روح‌ش اجازه گرفت؛
سرگشته‌ها توی خیابان دنبال آزادی می‌گردندند!!! از خادم‌ها بپرسید، می‌گویند: آزادی این‌جاست... اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ @ALEF_KAF_NEVESHT
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
#به_وقت_کتاب غرفه‌ی فروشِ کتاب با تخفیف پنجاه درصد، زده‌اند توی حرم... و چه کتاب‌هایی...! #مشهدالر
زیرساخت‌های مشهد جلوی عشق کم آورده‌اند... بی‌آرتی‌ها حتی یک جای پا، جای خالی برای زائر ندارند؛ و حتی توی ایستگاه ترمز هم نمی‌کنند... ناگزیر پیاده گز می‌کنیم این چهل پنجاه دقیقه را...! اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ @ALEF_KAF_NEVESHT
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
#مسیر_حرم یک دم‌نوش و سی‌دقیقه تا حرم... #مشهدالرضا #موکب اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ @ALEF_KAF_NEVES
مشهد تعطیل رسمی‌ست امروز و هیئت‌ها می‌روند و می‌آیند. و در خبرها زده‌اند که مسعود آمده خانه‌ی سید ابراهیم... اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ @ALEF_KAF_NEVESHT