eitaa logo
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
538 دنبال‌کننده
614 عکس
188 ویدیو
2 فایل
یادداشت‌های احمد کریمی @ahmadkarimii کتاب‌ها #تحــفه_تدمر #من_ماله_کش_نیستم (حاشیه‌نوشتی بر سفر شهید سید ابراهیم رییسی به استان یزد، با مشارکت نویسندگان محفل منادی) با محفل منادی همراه باشید https://eitaa.com/monaadi_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
#شصتُ_یک یک نوشمک‌های تو دل برویی دارند این عراقی‌ها که از بچه‌هایِ تازه زبان باز کرده تا پیر و میا
رفته‌ایم آن طرف خیابان؛ سمت خلوتی جاده که موکب‌های خلوت‌تری دارد. صد دویست متری از کنار اورژانس و چند ساختمان دیگر می‌گذریم تا چشم‌مان موکبی را بگیرد. از پیرمردی که بیرون ساختمانی نشسته می‌پرسم: «موکب؟!» و اشاره می‌کنم به پشت سرش. بله‌ی عراقی را می‌گوید: «اِی...» و من به بچه‌ها که دارند رد می‌شوند اشاره می‌کنم برگردند... سالن استراحت مردها شاید ده دوازده متری در بیست بیست‌و‌پنج باشد. با چهار تا کولرِ ایستاده‌ی یخچالی. پایم که می‌رسد توی موکب، یخیِ هوا می‌ریزد توی تنِ خیس عرق‌م و یک‌هو یخ در بهشت می‌شوم! و پیرمرد بی‌خیالِ زائرهایِ خوابِ لولیده زیر پتوها، چراغ را می‌زند که زائرهای تازهْ چشم‌و‌چارشان ببیند. همان دمِ اتاق می‌نشیند روی صندلی و نوه‌هاش را می‌فرستد پتو و تشک و متکا بیاورند... تا همه‌مان هم جاگیر نشدیم و سرمان به بالش نرسید، از آنجا بلند نشد. پیرمرد که چراغ را زد و رفت که راحت بخوابیم، دلم برایش تنگ شد... خوش به حال بچه‌هاش، خوش به حال نوه‌هاش، سایه‌اش بر سر زائرین حسین مستدام... اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ @ALEF_KAF_NEVESHT