اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
#شصت چهارده ثانیه با مشّایه... عمود ۱۳۰ #روایت_حسین اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ @ALEF_KAF_NEVESHT
#شصتُ_یک
یک نوشمکهای تو دل برویی دارند این عراقیها که از بچههایِ تازه زبان باز کرده تا پیر و میانسالِ ریش و مو سفیدْ توی صفش میایستند!
بستهبندیِ لواشکطوری دارد البته که با مدلهای پیچپیچیِ ایرانی فرق دارد اما همان نوشمکِ خودمان است در لباسِ عراقیش!
موکبدارِ صد و نود تاییِ سبیلِ درشتیْ یکیش را باز کرده بود ایستاده بود وسط جاده! نرسیده به او فکر کردم از همان بزرگسالانِ نوشمکخور است که مزهی آن هوش و حواسش را از جایی که ایستاده پرت کرده، اما موکبداری بودْ ایستاده برای دعوت خلقالله به نوشمکخوری!
من را که دید جلویم را گرفت؛ نیمهعربی نیمهفارسی پرسید که اسم این یارویِ توی دستم به فارسی چی هست؟! و من چند بار برایش هجی کردم «نوووشمممک!»
از او که رد شدم شروع کرد بلند بلند دعوت کردن و گفتنِ «بفرما نوشمک... بفرما نوشمک!»
و موکبدارهای عراقی چقدر شیرین همین کلماتِ نصفهنیمهی فارسی را برای تور کردن زائر ایرانی استفاده میکنند...
حالا اینی که توی دست من هست برایتان سوال و مسئله نباشد واقعاً! من توی ایران هم نوشمکخورِ بهدردبخوری نیستم، چه برسد به عراق! تازه، چه کاریست واقعاً؟! تا چایی عراقی و شربتِ لیمو عمانی هست، چه نیازی به نوشمک؟!
همینی که دستم دادهاند را هم افتادم دنبال پسرکی سهچهارساله و دادم دستش تا بخورد حالش را ببرد. دست گرفتنش هم صرفاً برای تبلیغ و معرفی این محصولِ اعجوبه بود که مشتریهای بزرگسالِ زیادی دارد...
پینوشت
همین الان که نشستم به نوشتن، پدری با پسر دو سالهاش دارند شریکی نوشمک میخورند:)
#روایت_حسین
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
@ALEF_KAF_NEVESHT