eitaa logo
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
533 دنبال‌کننده
702 عکس
215 ویدیو
2 فایل
نوشته‌های احمدکریمی @ahmadkarimii کتاب‌ها #تحــفه_تدمر #من_ماله_کش_نیستم (حاشیه‌نوشتی بر سفر شهید سیدابراهیم‌رییسی به استان یزد، با مشارکت نویسندگان محفل منادی) با محفل منادی همراه باشید https://eitaa.com/monaadi_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
#پنجاه ما جمعه‌ها خانه پدری هستیم! همه‌ی دختر پسرها، داماد و عروس‌ها، نوه‌ها، کوچک و بزرگ‌مان! بچه
اولین بار سال 91 بود گذرم افتاد به نجفِ اشرف. بعد از ظهرِ یکی از روزهای نوروز رسیدیم وسط این شهر خاک گرفته و چشمم از همان اول دنبال یک گنبد طلا بود که یک جلوه و عظمتی داشته باشد. و نجف رفته‌ها می‌دانندْ آدم جانش به لب می‌رسد تا از حومه‌ی شهر که حد و مرزش معلوم نیست، برسد به حرم! حالا یادم نیست ولی می‌دانم گنبد را یا ندیدم یا یک نظر از جلوی آن رد شدیم. و شبیه آن چیزی که انتظار داشتم مثل رفتن به مشهد برایم اتفاق بیفتد، نیفتاد. تا برسیم هتل و اتاق‌هایمان را معلوم کنند و خودمان را پیدا کنیم، غروب شد. وضو گرفتیم و رفتیم توی کوچه‌هایی که ساختمان‌های دو سه طبقه احاطه‌اش کرده بودند و دیوار به دیوار مغازه داشت. خیلی خودمانی‌ترِ آن چیزی که فکرش را می‌کردم. یک شهرِ سنتیِ مدرن نشده که مردمش داشتند با امام همسایگی می‌کردند! یک همسایگیِ خیلی معمولی... و اما حرم... توی کوچه‌ها بالاخره یک گنبد طلایی دیده می‌شود که انتهایِ مسیرِ چشمهایت قرار می‌گیرد. آدم رویِ حسی از تعجب سلام می‌دهد این وقت‌ها؛ اینجا مشهد نیست که چقدر توی حریمِ حرم راه بروی تا برسی به صحن و سرا! توی نجف آدم یک‌هو گنبد را وسط کج و راست شدنِ کوچه‌ها می‌بیند. و جا می‌خورید! به همین شفافی و صراحت. شده تا حالا ورزشگاه فوتبال رفته باشید؟ آن هم بعد از عمری دیدنش از تلویزیون؟ دقیقاً اولین باری که وارد ورزشگاه می‌شوید حیرت می‌کنید از کوچک بودنش! از اینکه توی تلویزیون چی بود و چی شد؟! رفتن به حرمِ شاه نجف همین حال را دارد یک جورهایی! آدم وقتی پا می‌گذارد توی صحنِ حرم امیرالمومنین، در و دیوارِ خواستنیِ حرم می‌دود پیش چشمش؛ یک حالِ دوست‌داشتنیِ عجیبی دارد، همراه با یک بویِ حال خوب کن؛ آن لحظات اگر دور و اطرافتان شلوغ نباشد می‌ایستید به تماشای ایوانِ طلا، زمین، دیوارهای حرم، حجره‌های اطرافش و حتی تکِ تکِ زائرهایش که همه جور آدمی را شامل می‌شود؛ از شیخ‌های اهل سنت تا شیعه‌های از همه جای دنیا آمده... و حرمِ پدری، یک حرم خاص است برای اهل اشک که روضه‌خواندن نمی‌خواهد! می‌روید یک کناری می‌نشینید و نگاه می‌کنید به قد و بالای حرم و اشک...، اشک خودش می‌آید... غرض این بود عرض کنم به آقای پدر «دلمان آن قدر تنگ شده که شامل نظرِ لطفِ جنابتان قرار بگیریم و راه بدهید همین روزها یا هفته‌ها بیاییم پابوسی...!» اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ @ALEF_KAF_NEVESHT