#گوهرشاد_ایوان_مقصوره
آدم یکوقتهایی اندازهی دعاهایی که میکند نیست؛ یک جورهایی حرفهای گُندهتر از دهانش میزند. آن هم تو جایی که کوچکتر از بقیهی جاها حس میشود، به چشم میآید و خودش حتی میفهمد یک پول سیاهِ افتاده کفِ گاوصندوقِ بانک مرکزیست!
راهِ در روی من برای این مواقع، توپ انداختن توی زمینِ صاحبخانهست! حرفهای گُنده و دعاهای از سرمان زیاد را میاندازم گردن خودشان!
مثل همینجا که چیزهایی توی مغزم وول میخورد و میریزد روی زبانم. خواستههای از سرم زیادتر را با اعتماد به نفس به زبان میآورم و آخرش پینوشت میکنم به صاحبخانه؛ «اگر نمیخواستی مستجاب کنی، به ذهن و زبونم نمینداختی!»
علیالحساب ما خودمان را اینجا آدم حساب کردهایم! و خدا را شکر که روی پیشانی ما کنتور گناه و معصیت و خبط و خطا نصب نکرده؛ لاجرم وقتی امید دارد به آدم شدنمان، چرا خودمان به زبان نخواهیم؟!
دعاهای بزرگ بزرگ نصیب و قسمت و روزیتان، همچنین ضمانتِ مستجاب شدنش...
#مشهدالرضا
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
@ALEF_KAF_NEVESHT
#گوهرشاد_ایوان_مقصوره
ازش عکس گرفتم وقتی توی حال خودش بود. بعد رفتم سراغش و سلام کردم: «سلام بر سید العزیز»
«السلام خبرکش!»
و محکم دست میدهد، مثل همیشه. مثل یک جوانِ قویبنیه. هیچ وقت هم زیر بار گفتن «خبرنگار» نرفته! نه آن وقتی که جلوی مسجدشان دفتر خبری داشتیم، نه بعدش که هر بار گفت، گفتم از خبرکشی دست برداشتهام.
سید اجمالاً از آن پیرهای دوستداشتنی زندگیم است. متولی یک مسجد تو میبد. هر بار میبینمش هم یا توی نماز است یا یک قرآن یکمنی دست گرفته دارد جزءخوانی میکند. و حتماً هر وقت مشهد باشد، گوهرشاد است...
و میبدییزدیها اصولاً مشتریِ گوهرشادند، مثل اصفهانیها. انگار وسط مرز یزد و اصفهان یک مسجد ساخته باشد گوهرشاد خانوم...
#مشهدالرضا
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
@ALEF_KAF_NEVESHT