📚شيخ بهایی که معمار ساخت حرم مطهر بود؛ به بناها سفارش کرد سرعت کار رو بالا ببرن؛ بجز سر در دروازه اصلی؛ چراكه قصد داشت روی اون كتيبهای از اشعار خودشو نصب کنه.
چندروز بعد، شیخ به سفر رفت و سفرش به درازا کشید. وقتی از سفر برگشت، سریعا به حرم رفت و با تعجب دید ساخت حرم و سر در اصلی تموم شده و مردم در رفت و آمدن! شیخ ناراحت شد و به مسئول ساخت اعتراض کرد كه چرا منتظرم نشدين؟
مسئول ساخت گفت: ما ميخاستيم صبر كنيم، اما توليت حرم خیلی تأكيد كرد كه بايد ساخت حرم هرچه سريعتر تموم شه و كسی دستور اتمام كار رو داده كه از شيخ خيلی بالاتره!
شيخ همراه مسؤل پروژه پیش توليت حرم رفت و توضیح خاست.
توليت گفت: چندشب بود آقا(ع) به خوابم میومد و میفرمود: كتيبه شيخ به در خانه ما زده نشه، در خانه ما به روی كسی بسته نیست.
شيخ با شنيدن اين حرف، گریه کنان به سمت حرم رفت و از شدت گریه کنار ضریح بیهوش شد و به محض بهوش اومدن گفت: من ميخاستم يكي از طلسمام رو بصورت كتيبه سر در ورودی بزنم، تا کسانیکه آمادگی شرفیابی به حرم رو ندارن نتونن وارد شن، اما خود آقا (ع) نپذیرفتن.
🕌🕊🕌🕊🕌🕊
#سلام علیکم_ صبح بخیر