eitaa logo
@Imam7tom
391 دنبال‌کننده
16.3هزار عکس
15.2هزار ویدیو
1.5هزار فایل
کانال امام موسی کاظم علیه االسلام حاوی مطالب مذهبی
مشاهده در ایتا
دانلود
عشق و عرفان: (قسمت یازدهم) شرح هفت شهر عشق عطار نیشابوری: منزل اول : طلب از پیامدهاى یقظه و بیدارى و پى بردن به عظمتها و کمالاتى که براى شخص دسترسى پذیر بوده و او از آنها محروم مانده است، درخواست نیل به آن عظمتها و کمالات با تمام وجود است. با پدید آمدن چنین طلبى، عزمی‌ قاطع بر طىّ طریق عرفان در سالک ایجاد می‌شود و سالک با خود و خداى خود عهد می‌کند، به هر قیمتى حتّى به بهاى جان، این راه را تا پایان ادامه دهد. لازمه طلب، دست به کار شدن و تلاش بی‌وقفه براى دستیابى به مقصود است. شخصى که همّ بزرگتر او نیل به تعالى و تقرّب است، سرانجام به جایى می‌رسد که به‌طور کامل از جاذبه دیگر خواسته‌ها رها می‌شود و تمامی‌ خواست او را تعالى و تقرّب به حضرت حق دربرمی‌گیرد. خداى متعال تأمین نیازمندى‌هاى زندگى دنیوى انسانها را تضمین کرده و از آنها خواسته است در پى خودسازى، تعالى معنوى و ساختن آخرتى مطلوب براى خود باشند. نکته مهمی‌ در سلوک عرفانى این است که تنها خود سالک می‌تواند در اصلاح و تهذیب و کمال خویش مؤثّر باشد و لذا در نیل به کمال، خود باید کار خویش را انجام دهد. نکته مهمّ دیگر این است که سالک باید با تشخیص، انتخاب و اراده خود گام در مسیر سلوک گذارد. با فشار و تحریک و تشویق دیگران و تحت تأثیر جوّ عمومی به عرصه سلوک وارد شدن، سالک را به مقصد نمی‌رساند. نکته مهمّ بعدى این است که هرچه مقصدى که شخص در پى رسیدن به آن است، در نظر او ارزشمندتر باشد، شوق دستیابى به آن در او بیشتر و شدیدتر می‌شود. نکته دیگر این است که به محض اینکه شخصى عزم گام نهادن در مسیر تعالى و تکامل کند، شیطان تمام توان خود را به‌کار می‌بندد و لشکریان خود را بسیج می‌کند تا او را از طىّ این طریق بازدارد. برخى از عوامل یأس‌آفرین و سست‌کننده طلب 1) ممکن است سالک پس از مراحل یقظه و توبه به لغزشى دچار شود. برخى از سالکان در این موارد از خود مأیوس می‌شوند و می‌پندارند مرد این راه نیستند و با از دست دادن امید، از ادامه راه دست می‌کشند. سالک باید بداند در این عرصه، انبیا و امامان(ع) به‌منزله اشخاص بزرگسال هستند و لذا معصومند و زمین نمی‌خورند. امّا او به‌مانند طفلى نوپاست و هر آن ممکن است زمین بخورد؛ ضمن اینکه باید تمام تلاش و دقّت خود را در مبتلا نشدن به گناه و اعمال بی‌ارزش به‌کار گیرد، در صورت بروز خطا باید دوباره بلند شود و به حرکتش ادامه دهد. 2( برخى از سالکان در اثنای سلوک احساس می‌کنند نه تنها پیشرفتى برایشان حاصل نمی‌شود، بلکه برخى از حالات و اعمالى را که قبلاً داشتند نیز از دست داده‌اند. جادّه‌اى که از نفس سالک به سوى مقصد می‌رود، برخى جاها سربالایى و در بعضى از قسمتها سرازیر است و لازمه رسیدن به مقصد، پذیرا شدن هر دو است. در اصطلاح اهل عرفان، سربالایى‌ها «بسط» و سرازیرى‌ها «قبض» خوانده می‌شود. حتّى گاهى خطا و لغزش سالک دستاوردهایى همچون مصونیّت از ابتلا به غرور و عُجب یا نجات از آنها، پى‌بردن به ضعفها و نقایص و... و بیشتر شناختن ارزش حالات و توفیقاتى که در حالت بسط، از جانب خداوند نصیب سالک می‌کند. 3) برخى از سالکان پس از مدّتى سلوک، دستاوردهاى خود را با دیگر سالکی که همزمان با آنها شروع به طی طریق کرده‌ است، مقایسه می‌کنند و چون دستاوردهاى او را بسیار بیشتره می‌بینند، از خود مأیوس می‌شوند. باید توجّه کرد زمینه‌هاى پیش از آغاز سلوک در وجود سالکان یکسان نیست. چه بسا سالکى به دلیل شرایط مساعد بیرونى و درونى، در مسیر خودسازى، کارش آسان و راهش کوتاه باشد. اما سالکى که با دشوارى‌هاى بیشترى طىّ طریق می‌کند، اجر و پاداش بیشتر و دستاوردهاى بزرگترى در انتظارش خواهد بود. 4) بعضى از سالکان پس از مدّتى مجاهده و سلوک، به دلیل پدیدار نشدن امرى غیرعادّى براى آنها، همچون رؤیاهاى معنوى و مکاشفات درونى و...، این‌گونه نتیجه می‌گیرند که تلاشهایشان بى‌ثمر بوده است. اما باید دقت کرد که: - تحوّلات روحى و باطنى، همچون تغییرات اخلاقى و رفتارى، امرى تدریجى و محتاج به تلاش و مجاهده مستمر و گذشت زمان قابل توجّهى است. - آنچه در جهاد اصغر، اکبر و اعظم از مؤمن خواسته شده است، به‌پاخاستن و مجاهده کردن است. نیل به نتیجه به دست او نیست و در قبال آن مسئولیّتى ندارد.
عشق و عرفان : (قسمت دوازدهم) شرح هفت شهر عشق عطار نیشابوری منزل : اول طلب ادامه... سلوک سالک باید از هر گونه شائبه و غرضى جز اداى وظیفه و به‌جا آوردن ادب بندگى در محضر پروردگار خالى باشد. بنابراین نفس توفیق گام نهادن در طریق سلوک، بزرگترین موفّقیّتى است که شامل حال او شده است. - خداى متعال خود، نیل همه سالکان صادق به پیروزى را تضمین کرده است. پس دیر یا زود، سالک به مقصود خواهد رسید. - رفع حجب و کشف استار، براى کسانى که عقلهاى بزرگتر و پیچیده‌ترى دارند، اغلب دیرتر حاصل می‌شود. - ممکن است در اثر سلوک، تحوّلات و تغییرات زیادى در سالک پدید آمده باشد، امّا همانگونه که شخص رشد جسمی‌ خود را احساس نمی‌کند، رشد روحى و معنوى خویش را نیز که به‌تدریج صورت می‌گیرد، کمتر احساس می‌کند. - در موارد بسیارى، در عین اینکه خداوند آثار مجاهده و سلوک را به سالک عطا کرده است، امّا آن را از او پنهان می‌دارد. علّتش هم این است که سالک هنوز داراى چنان ظرفیّت و معرفتى نیست که به عُجب و غرور دچار نشود، یا گمان نبرَد به پایان راه رسیده است و به همان دستاوردها دلخوش و قانع نشود. 5) برای اشخاصى که در سنین بالا قصد سلوک می‌کنند و ممکن است سبب نگرانى شود و بر طلب آنها تأثیر منفى گذارد، احتمال فرارسیدن مرگ، پیش از رسیدن به پایان راه سلوک و نیل به مقصود است. باید توجّه کرد که اگر سالک با عزم راسخ راه سلوک را در پیش گیرد و قبل از رسیدن به پایان راه از دنیا برود؛ پس از مرگ، در عالم برزخ سیر او ادامه می‌یابد و به کمال می‌رسد. منبع:
عشق و عرفان : (قسمت چهار دهم ) شرح هفت شهر عشق عطار نیشابوری منزل اول : طلب ادامه... از اين و آن دل بر نداشتنها، در اسارت اين و آن باقى ماندنها، در ظلمتها محبوس بودنها، ذوق و شوق نداشتنها، فرصتها از دست دادنها، سستى كردنها، مسامحه نمودنها، مشكلات طريق را تحمل نكردنها، سختى رياضتها بر خود هموار ننمودنها، امروز و فردا كردنها، و بالاخره، توفيقات لازم را نداشتنها براى اين دسته ازمدعيان سلوك، همه و همه از فقدان «طلب» نشأت مىگيرد. مرد بايد كز طلب وز انتظار  هر زمان صد جان کند در ره نثار نى زمانى از طلب ساكن شود نی دمی آسودنش ممکن شود گر فرو استد زمانی از طلب مرتدی باشد در این ره بی ادب (منطق الطير عطار) پس بايد سالك سعى بليغ خويش را مبذول اين امر بگرداند كه بعد از توبه از نعمت «طلب» برخوردار شود، و طالب جدى باشد. و به طورى كه اشاره كرديم، بايد از خداى متعال كسب عنايت كند، تا صاحب «طلب» گردد. شب مخسب و روز هم چيزى مخور كاين طلب در تو پيدا آيد مگر (منطق الطير عطار) سالك اگر از «طلب» به معنى كلمه برخوردار شود، مادامى كه درد طلب دارد و طلب را از دست نداده است، درسفر خوش موفق خواهد بود، و اگر تا آخر از اين نعمت بهرهمند باشد، باذن الله به مقصود خود نايل خواهد شد. و اين، لازمه طلب، و مقتضاى رحمت واسعة حق است. هر كه چيزى جست بى شك يافت او چون بجد اندر طلب بشتافت او (دفتر سوم مثنوى) در همه مطلوبات اين چنين است. شما اگر تأمل كنيد، خواهيد ديد هر چه شما به آن رسيدهايد، براى شما مطلوب بوده و شما طالب آن بودهايد، و از «طلب» شما بوده است و بس. اين طلب شما بوده است كه شما را به آن نايل گردانيده است. در خصوص مقصد اعلى، و در خصوص حضرت مقصود نيز همينطور است. ادامه دارد...
عشق و عرفان: (قسمت پانزدهم) شرح هفت شهر عشق عطار نیشابوری منزل اول :طلب ادامه... نكته اى كه در طلب حضرت حق هست و بايد سالك از اول امر در مقام طلب به آن توجه خوب و عميق داشته باشد، اين است كه طلب حضرت حق، همانند طلبهاى ديگر نيست كه «طالب» با حفظ موجوديت خود،و به تعبيرى، با حفظ «خودى خود» به «مطلوب» خويش نايل گردد. اين طلب، طلب خاص است. طالب در ميدان اين طلب، احكام ديگرى دارد.«طالب» در اين ميدان، از همان اول امر بايد براى نيل به «مطلوب» از «خود» چشم بپوشد، و آماده كنار گذاشتن «خود» و لوازم «خودى» باشد. اين طلب، با هجرت از «خود» و از بيت «خودى» آغاز مىشود و با مرگ از «خود» و به عبارتى، با مرگ «خود» به آخر مىرسد؛ و من يخرج من بيته مهاجراً الى الله و رسوله ثم يدركه الموت فقد وقع أجره على الله و كان الله غفوراً رحيماً.سوره شوری آیه ۱۰۰ اين، چيزى است كه اگر سالك بخواهد خوب موفق شود، بايد هميشه آنرا در نظر داشته باشد،و يك حقيقت و امر جدى بداند. زيرا اگر سالك از اول امر به اين معنى خوب توجه نكند، و آنرا جدى نگيرد،و با مسامحه با آن برخورد نمايد، همينكه طلب را آغاز كرد، در همان اوايل امر موانعى در پيش پاى او قرار مىگيرند كه هر كدام به نحوى او را از سلوك و از «طلب» باز مىدارند، موانعى كه همه به «خود» و لوازم «خودى» و «نفسانيت» و «انانيت» بر مىگردد، و از آنها نشأت مىگيرد.گرچه خود «طلب» و قدم گذاشتن در ميدان طلب، به معنى مانع كشى است، و طلب جدى، يعنى موانع را كنار زدن و به سوى حضرت مقصود شتافتن، اگر چه موانع، موانع بسيار سخت و مهم باشد، ليكن بايد توجه داشت كه همه موانع در سوك الى الله در «خود» و لوازم «خودى» و در «انانيت» خلاصه مىشود. يعنى هر چه را انسان در اين سفر ملكوتى مانع ببيند، و هر چيزى را سد راه بيابد، همه آنها به «خود» و لوازم «خودى» و «انانيت» وى بر مىگردد. چون مىخواهد «خود» و «خودى» و «نهايت» خود راحفظ كند فلان امر براى وى به صورت مانع در مىآيد. والا هيچ چيز براى وى مانع نخواهد بود. مانع اصلى در اين سفر، ، «خود» انسان، يعنى «خودى» اوست. حديث شريف «لاحجاب بينه و بين خلقه الا خلقه»با صراحت به اين حقيقت اشاره مىكند و مىگويد، حجابى بين خداى متعال و بين مخلوق او وجود ندارد، جز خود مخلوق.«خود» وبه تعبيرى «وجهه خلقى» هر مخلوقى حجاب بين او و بين حضرت حق است، و اگر «وجهه خلقى» يا «خود» را كنار بگذارد و از همه مراتب «خود» عبور كند، به حضرت مقصود نايل مىگردد.سالك وقتى قدم در ميدان طلب مىگذارد، و در طلب حضرت حق بر مىآيد، بايد توجه داشته باشد كه اساس امر در اين مقام را خود شكستن تشكيل میدهد. ادامه دارد...
عشق و عرفان: (قسمت شانزدهم) شرح هفت شهر عشق عطار نیشابوری منزل اول :طلب ادامه... جان مسئله در همه مجاهدتهاى عبودى همان خود كنارزدن در طلب مقصود است. بايد بداند كه «طالب» اين ميدان بايد از «خود» منسلخ گردد، تا به «مطلوب» نايل آيد، و جمال مطلوب آن وقت طالع شود كه وجود عاريتى طالب ازميان برخيزد، نه اينكه وجود موهوم وى به جاى خود باشد ،و نیل به مقصود نیز حاصل شود. مولوى براى بيان حقيقت اين امر از طريق تمثيل، داستانى در مثنوى آورده كه مناسب است به اجمال و با حذف و ايصال به آن اشاره كنيم. و البته بايد توجه داشته باشيم و نكته اصلى را دريابيم و از دخالت دادن زوايد نيز سخت اجتناب كنيم، تا به لغزشها گرفتار نشويم.مولوى مىگويد، پشه به حضرت سليمان عليه السلام شكايت آورد كه داد من بگير، و عدل و انصاف جارى كن. حضرت سليمان (ع) از پشه سوال مىكند كه شكايت تو از چيست؟ و دادخواهى تو از كيست؟ و اجراى عدل و انصاف در چه چيز را طالبى؟. پشت شكايت خود مطرح مىكند و درد دل خويش را به آن حضرت مىگويد. حضرت سليمان (ع) بااستماع شكايت پشه، به وى اين تذكر را مىدهد كه خداى متعال به من دستور داده است كه در مقام داورى بين طرفين مخاصمه بايد هر دو طرف حاضر باشند و هر دو سخن خود را در حضور مطرح كنند، تا قضاوت عادلانه بين آنان شود. تو نيز بايد با خصم خود، يعنى «باد» در اينجا حاضر شوى، و بايد «باد» را نيز بياورى، تا هر دو سخن خود مطرح كنيد، و سپس قضاوت و حكم حق را بشنويد. پشه كه اين را شنيد، از آن حضرت خواست كه خودبه امر خود «باد» را نيز احضار كند، كه «باد» هم باذن الله فرمانبردار اوست. حضرتش «باد» را امر نمود كه در محكمه عدل در حضور آن حضرت براى رسيدگى به شكايت پشه از وى حاضر شود. «باد» با فرمان، و با احضار آن حضرت به محضر وى شتافت. پيداست كه وقتى «باد» مىآيد، پشه را توان اينكه در محضر آن حضرت باشد نخواهد بود، و بايد فرار را بر قرار اختيار كند و بگريزد. حضرت سليمان (ع) به پشه خطاب مىكند كه كجا مىروى؟ باش تا بين شما قضاوت كنم. نكته اى كه در اين داستان مورد نظر است، مسئله فرار پشه با آمدن باد است، واينكه، نمىشود هم پشه باشد، هم باد. سخن اين است كه «پشه» با «باد» در يك جا جمع نمىشوند.در سفر الى الحق، طالب جوار حق آن وقت به حق مىرسد كه «خود» را نداشته باشد، و نمىشود هم«خود» باشد، هم «حق» باشد. وجود عاريتى بايد كنار رود، و وجود حقانى بيايد، تا با «حق» باشد. بعضى از سالكين به لحاظ عدم توجه به همين نكته، و يا به لحاظ جدى نگرفتن آن، در همان اوايل طلب، با موانع زياد و گوناگونى مواجه مىشوند وبه تدريج سست شده از طلب و سلوك باز مىمانند.اينها از اول اين را يك اصل مسلم و بدون شبهه تلقى نمىكنند كه در سفر الى الحق بايد از «خود» در مراتب مختلف آن صرف نظر نمود. گويا اينها اين امر را جدى نمىگيرند ،و گويا چنين گمان مى كنند كه مىشود با حفظ «خود» نيز به مقصود نايل گشت. طبعاً در مراحل اوليه طلب كه بايد با خواسته هاى نفسانى مقابله كنند و با شكستن «نفس» به شكستن «خود» در مرتبه اى از مراتب آن قيام نمايند، اگر از تحمل سختيهاى اين مقابله و رياضتهاى آن شانه خالى كنند، و در برابر نفس و هواهاى آن ضعف نشان دهند سرانجام از حركت بازمانده براى هميشه در ظلمتهاى متراكم نفس، و به تعبيرى، در ظلمات وحشتناك «خود» باقى مىمانند. اينها در حقيقت، در همان مراحل اوليه طلب، با مانع اصلى در اين ميدان كه «خود» و «نفسانيت» خود آنهاست مواجه مىشوند و شكست مىخورند. اگر اينها از اول به خوبى مانع را مىشناختند، و مسئله را جدى مىگرفتند، و با همين مانع به مقابله بر مىخاستند، چنين نمى شد. ادامه دارد...
عشق و عرفان: (قسمت هفدهم ) شرح هفت شهر عشق عطار نیشابوری منزل اول: طلب ادامه... دوام طلب : داشتن اصل «طلب» يك مسئله است، و «دوام طلب»نيز مسئله ديگر. چه بسا انسان در اول امر از «طلب» بر خوردار باشد، ليكن بعداً «طلب» را از دست بدهد. و اين، خطرى است كه در اين مرحله سالك را تهديد مىكند.به عبارت ديگر، ممكن است سالك بعد از توفيق بر قدم اول، يعنى بعد از توفيق بر توبه و بازگشت، بر قدم بعدى نيز موفق گردد و قدم در ميدان طلب نيز بگذارد و در طلب حضرت مقصود برآيد، وليكن بعد از مدتى، چه دير، و چه زود، اين عنايت از او گرفته شود، و نعمت «طلب» را از دست بدهد، و سست گردد. پيداست كه نگهدارى چنين نعمت بزرگى آسان نخواهد بود، و پيداست كه از دست دادن آن نيز مصيبت كوچكى به شمار نخواهد آمد. و نيز، واضح است كه جهت آن به خود انسان برگشته و از خود او خواهد بود؛ و ما أصابكم من مصيبة فبما كسبت أيديكم. از اين رو، لازم است سالك در مرحله اول با تضرع كامل و با فقر و مسكنت، بقاى«طلب» و دوام آنرا نيز از خداى متعال بخواهد، و به دعاى خود در اين باب مداومت داشته و اصرار كند، و از دعاى در اين خصوص هرگز غفلت ننمايد، و براى هميشه اين دعا را داشته باشد، و از جناب او با تذلل درخواست كند كه وى را از اين عنايت محروم نگرداند، و نعمت «طلب» را از او نگيرد، و وى را با لغزشها و جهالتها، و با غفلتها و خطاهايش مؤاخذه نكند. و در مرحله دوم، لازم است شكر نعمت «طلب» را هميشه بجا بياورد، و خود را از اداى حق اين شكر عاجز بداند، كه عاجز نيز هست، تا اين نعمت از او گرفته نشود، و بلكه زياد و كاملتر گردد. در آيه شريفه كه در اول بحث آورديم، به اين حقيقت كه بايد شكر گزار در برابر اين عنايت بود، با جمله «واشكر واله» اشاره شده است. در اين آيه، بعد از امر به طلب و ابتغاء، و مجاهدت عبودى در مقام طلب و ابتغاء، به شكر در خصوص اين عنايت ربوبى دعوت مىكند و مىفرمايد: «واشكر وا له». آيه شريفه مىگويد، رزق خود در جوار حق را طلب كنيد، و در اين مقام به مجاهدت عبودى بپردازيد، و شكر نعمت طلب و مجاهدت را بجا آوريد. مولاى لك الحمد و المنة. نعمت «طلب» نعمت بسيار بزرگ، و سرچشمه همه نعمتها است. صاحبان بصيرت و ارباب معرفت هستند كه مىتوانند تا حدودى به بزرگى اين نعمت واقف باشند، و هر كسى را اين صلاحيت نيست كه بفهمد «طلب» يعنى چه. نزد صاحبدلان نكته سنج، درد طلب را سرّ ديگرى هست، و اين درد، درد مباركى است. «طلب» حركت پر بركتى است كه در باطن انسان به راه مىافتد، و اصل آن به آن سوى بر مىگردد، و از جذبه مقام ربوبى نشأت مىگيرد. جناب او جذب مىكند، و به سوى خود مىخواند، و اين جذب و دعوت او در دل بنده «طلب» مىآفريند، و وى را به آن سو متوجه مىگرداند، به نحوى كه تا به مقصد نرسيده است آرام نگيرد، و تا به جوار حضرت مقصود نايل نگشته است دست از مجاهدت بر ندارد. ادامه دارد...
عشق و عرفان: (قسمت هجدهم) شرح هفت شهر عشق عطار نیشابوری منزل اول: طلب ادامه... مراتب طلب: همينكه سالك در مقام طلب برآمد، قدم به قدم و لحظه به لحظه به مقتضاى طلب براى او وظيفه ها پيش مىآيد كه درهمه آنها شكستن «خود» در مراتب مختلف، و كنار گذاشتن «خود»مطرح است. هر چه «طلب» جدى تر وكاملتر گردد،شكستن «خود» و كنارگذاشتن آن نيز جدى تر وكاملتر مىشود. در مراحل اوليه«طلب» شكستن «خود» با مداومت به انجام دادن واجبات و ترك محرمات و اجتناب از رذايل اوصاف، و به موازات اينها، با مخالفت با «نفس» و ترك هواهاى آن انجام مىگيرد، و در اواسط «طلب» علاوه بر همه اينها، با فراموش كردن «خود» در مقام ذكر و عبوديت انجام مىيابد ،وبالاخره در نهايات، يعنى در مراحل عاليه «طلب» با طى مراتب فناى وصفى، فناى فعلى، و فناى ذاتى،هر چه از آثار و نشانه هاى «خود» باقى بود از ميان برخاسته، و «خود» بطور كلى شكسته ،و در آخر نيز با فناى ازفناء، خبرى از«خود» باقى نمىماند. پس عدم گردم عدم چون ارغنون  گويدم كانا اليه راجعون (دفتر سوم مثنوى) عبدالرحمن جامى در لوايح، درلايحه پنجم مىگويد:«... پس بايد كه بكوشى، و خود را از نظر خود بپوشى، و بر ذاتى اقبال كنى، و به حقيقتى اشتغال نمايى كه درجات موجودات همه مجالى جمال اويند، و مراتب كاينات همه مرائى كمال او،. و بر اين نسبت چندان مداومت نمايى كه با جان تو درآميزد، و هستى تو از نظر تو برخيزد، و اگر به خود روى آورى، روى به او آورده باشى...» ادامه دارد...
عشق و عرفان (قسمت نوزدهم) شرح هفت شهر عشق عطار نیشابوری منزل اول :طلب ادامه... توجيهات زيادى به عمل آمده است و كسانى بوده و هستند كه توجيه خاصى دارند. اينان مىگويند که : آنچه در دعاها از مسئله «طلب» حق، يعنى طلب لقاء و شهود، و همچنين از مسئله «حب» و «عشق» در مقام طلب به چشم مىخورد، همه اينها مخصوص حضرات معصومين است، و ديگران را از اين مسائل نه حظى هست، نه راه اين مسائل به روى آنان باز است، و نه اصولا به اين مسائل دعوت شده اند.از ديگران چنين انتظارها نبوده و نيست، و از آنها اين مسائل خواسته نشده است چون صلاحيت آنرا ندارند.آنچه از ديگران خواسته شده، و آنچه آنها صلاحيت آنرا دارند، همين است كه بايد طاعت از خداى متعال ببرند، و او را عصيان نكنند، تا از سعادت اخروى برخوردار شوند و از عقوبات و هلكات آخرت نجات يابند.اين، منطق اين دسته از توجيه كنندگان است. اين منطق در لسان عوام به اين صورت مطرح مىشود كه: آنها پيغمبر بودند و امام بودند، و ما كه آنها نمىشويم.گويى همه با اين منطق، و با اين لسان، خود را راضى مىكنند، و دانسته و ندانسته به هواى نفس خويش جواب مثبت مىدهند. زيرا اگر اين منطق و اين لسان را نداشته باشند، و اگر خود را اين چنين قانع نكنند، بايد يا خود را به زحمت بيندازند و راه «حب» و راه «طلب» در پيش گيرند كه راه مقابله با نفس و مشتهيات آن، و راه تحصيل انقطاع است، و اين كار سختى است، و يا هميشه در رنج اين امر باشند كه چرا نمىخواهند به نفس خود جواب رد بدهند و راه «حب» و راه «طلب» در پيش گيرند، و چرا چنين اراده اى در خود نمىيابند، و بالاخره چرا راهى را كه راه كمال است و مىتوانند آنها هم اين راه را اتخاذ كنند در پيش نمىگيرند؟! اين نيز سخت است كه اين رنج را بر خود هموار كنند، و بر خلاف مقتضاى نفس مىباشد. طبعاً بايد دست به توجيه بزنند و بگويند، اين مسائل مخصوص حضرات معصومين است، و آنها پيغمبر و امام بودند، و ما كه آنها نمىشويم و از ما بر آورده نيست. اينان توجه ندارند كه اين، توجيهى بيش نيست، و مكر شيطان ونفس در اين بين هست. دليل اين امر نيز روشن است. اين دعاها را كه خود حضرات معصومين با آنها مناجات مىنمودند، به ديگران هم تعليم مىفرمودند، و دستور خواندن آنها را به ديگران نيز مىدادند. تابعين و ياران نزديك آنان، چه در زمان خود آنان، و چه در زمانهاى بعدى، يعنى مؤمنانى كه اهل «طلب» و اهل «حب و عشق» به حق بوده اند نيز با اين دعاها به مناجات مىپرداخته و مىپردازند. (البته در مقام طلب و حب، و مناجات به معنى كلمه، نه آنچه در بين من و شما هست و جز تلفظ نيست). اين راه به روى همه باز است، و هر كسى به تناسب خود صلاحيت اين مسائل را دارد، و مىتواند قدم در ميدان «طلب» بگذارد، و از اهل «حب» و «عشق» به حق باشد. و اين بدان معنى هم نيست كه ما همانند رسول اكرم و همانند اميرالمؤمنين و سايرمعصومين صلوات الله عليهم اجمعين هستيم، و آن مىشويم كه آنها بودند، و يا آن مىتوانيم كه آنها مىتوانستند، و به آنجا مىرسيم كه آنها رسيده اند. آنها به اندازه خود، و ما نيز به اندازه خود، و آنهم به وساطت و به شفاعت آنها باذن الله. آنها پيغمبر و امام بودند و هستند، و ما تابعين آنها، و به ولايت و ارشاد و هدايت آنها پيش مىرويم، آنها صاحبان طريق «طلب» هستند، و ما تابعان سالك طريق آنها. ادامه دارد...
عشق و عرفان (قسمت بیستم) شرح هفت شهر عشق عطار نیشابوری منزل اول :طلب ادامه... در ميان توجيه كنندگان عده اى هم هستند كه مسئله «طلب» را براساس تفكر خاصى كه دارند بى معنى مىدانند. اين عده حرفشان اين است كه دوست داشتن خداى متعال معنايى ندارد، تا انسان در «طلب» او باشد، و طالب لقاء و شهود او گردد. مگر خداى متعال را مىشود به مخلوقاتش تشبيه و مقايسه نمود، تا مورد «حب» و «طلب» باشد؟! مخلوقها هستند كه مىشود محبوب و مطلوب باشند و انسان آنها را دوست بدارد و در «طلب» آنها باشد، نه خداى متعال كه هيچ شباهتى به مخلوقات ندارد.اينها از اين طريق مسئله «طلب» را به معنى اينكه انسان در «طلب» لقاى حق و شهود باشد، بى معنى مىدانند، و هر چه از مسئله «حب حق» و «طلب لقاء» در آيات و روايات ودعاهاى به چشم مىخورد هر كدام را نيز به نوعى توجيه مىكنند. اينها هم مىگويند، خدا را بايد فقط اطاعت نمود،و اوامر او را بجا آورد و از آنچه نهى فرموده اجتناب كرد، و با او به مخالفت برنخاست، و عقيده دارند كه «عبادت» فقط در «اطاعت» به همين معنى خلاصه مىشود، نه اينكه عبادتى داشته باشيم براساس «حب حق» و «طلب او».همه سخن اينها اين است كه خداى متعال دوست داشتنى نيست، تا در «طلب» او باشيم، و به مقتضاى «طلب» او را اطاعت كنيم، و در مقام «طلب» مجاهدت عبودى داشته باشيم!!.به اينها هم بايد گفت، اولاً: چون چنين وسواس ديدى زود زود با خدا گرد و درآ اندر سجود سجده گه راتر كن از اشك روان كاى خدايا وارهانم زين گمان (دفتر چهارم مثنوى) و ثانياً: درست است كه خداى متعال در هيچ يك از مخلوقاتش شباهت ندارد - ليس كمثله شىء - و درست است كه خداى را نمىشود با مخلوقاتش مقايسه كرد، وليكن اين بدان معنى نيست كه نمىشود او را دوست داشت و نمىشود در «طلب» او بود.وثالثاً: آنچه از مخلوقات، و از جمال و كمال وجودى آنها جلب نظر مىكند، و مورد حب و طلب قرار مىگيرد مگر تابش و تابشهايى از جمال و كمال اسماء و صفات او نيست آنهم در مرتبه بسيار نازل و نازلتر.چگونه مىشود تابشهاى نازله بسيار محدود دوست داشتنى باشد، و اصل اين تابشها كه جمال وجه کریم او است و از توصيف من و شما بالاتر است و در تصور مخلوق نمىگنجد، دوست داشتنى نباشد؟! و سخن، فوق چنين است و حتى گفتن آن ناممكن. ولى چه بايد كرد؟! گويا نظر بر اين است كه اين چنين باشد، و گويا بنا نيست هر كسى از «حب» و از «طلب» برخوردار گردد!! زيرا اين همه شواهد موجود از آيات قرآنى، از روايات، از دعاها، و از آسمان و زمين، و نيز از دل؛ و آنگهى اينهمه بى خبرى، و اين همه توجيهات نامرضى، آن هم به نحوى كه براى خود توجيه گران هم قانع كننده نيست! مسئله سادهاى به نظر نمىآيد. ادامه دارد...
عشق و عرفان : (قسمت بیست و دوم ) شرح هفت شهر عشق عطار نیشابوری منزل اول :طلب مجاهدت در مقام طلب : ادامه... آنها كه عدم تلاش و مجاهدت را وسيله توجيه سستيها و مسامحات، و وسيله توجيه هواهاى نفسانى، و بالاخره وسيله قانع كردن و تسلى خويش قرار دادهاند، در حقيقت چنين انتظار دارند كه بدون مجاهدت، و بدون تحمل سختيهاى راه، و يا با اندك مجاهدتى، به آن مقامات و منازل برسند كه ارباب مجاهدت رسيدهاند. به اينها بايد گفت، شما كى در مقام «طلب» صادقانه پيش آمده و مجاهدت لازم را انجام داده ايد، و به آنچه بايد برسيد، نرسيده ايد؛ يعنى آن مجاهدات بسيار طولانى، و توأم با فرارز و نشيبها و آزمايشها را كه همه و همه براى ثبوت صدق طلب، و براى ثبوت اخلاص، از ضرورتهاست؟!!. شما كى مانند طالبان صادق، رنج مجاهدتهاى سنگين و بسيار طولانى، و درد هجران و فراق در طول سالها مجاهدت و رياضت را بر خود هموار كرده، و در حالى كه چشم اميد به عنايت حق داشته باشيد، روزهاى بىشمار و شبهاى بسيارى را سوخته ايد و ساخته ايد، و آنگهى به شما عطف نظرى نشده است؟!! شما كى به مقابله با هواهاى نفسانى خود در ابعاد گوناگون پرداخته ايد، و كى هجرت از «خود» را شروع كرده و به آخر رسانيدهايد، و مشمول عنايت نگشته ايد؟!! شما بايد بدانيد كه مجاهدات سطحى سطحى و سرسرى شما، آن مجاهدت نيست كه در اين سفر بزرگ بايد باشد، و آن مجاهدت نيست كه مناسب مقصد اعلى باشد.شما به قرآن و اشارات آن، به روايات و نكات آنها، و به دعاها و دقايق آنها نگاه كنيد و ببينيد اينها راه را چگونه نشان مىدهند، و كيفيت مجاهدت در مقام طلب را به چه صورتى بيان مىكنند؟ و نيز، به مجاهدات ارباب مجاهدت نگاه كنيد و ببينيد آنان چه مجاهدتها داشته اند؟ و سپس حساب كنيد و ببينيد خداى متعال به آنان عطف نظر نموده است، يا نه؟ پيداست كه خواهيد ديد او به آنها كه در مقام طلب با اخلاص و صدق پيش آمده و مجاهدت يك طالب واقعى را داشته اند، بالاخره عطف نظر فرموده و مشمول عنايات خود نموده است، و او سائلان دردمند، و دردمندان سائل را هرگز محروم و نااميد نمى فرمايد. نبايد به موارد بسيار نادر و قليل نگاه كرد كه احياناً مجاهدتها داشته اند وليكن به جايى نرسيدهاند، و يا اگر هم به جايى رسيده اند، برگشته اند و به ضلالت و خسران و حرمان افتادهاند.در همه اين قبيل موارد دلايل و جهاتى وجود داشته و بى جهت نبوده است، دلايل و جهاتى كه توضيح آنها از حوصله اين نوشته خارج است. در اين موارد، مسئله اين نبوده كه مجاهدت به درد نمىخورد، و يا به درد نمىخورده است و بايد او خود بخواهد، و به تعبير ديگر، مسئله اين نبوده است كه مجاهدت ثمرى نداشته، و يا نمىتواند ثمرى داشته باشد. مسئله، مسئله ديگرى بوده است، و اشكال، اشكال ديگر.و اصولا چرا بايد به موارد نادر نظر كنيم، و چرا به اكثر موارد نظر نكنيم؟! در اكثر موارد، آنهم اكثر قريب به اتفاق، اينچنين بوده و هست كه هر كس قدم در ميدان طلب گذاشته، و در صراط مستقيم به مجاهدت پرداخته است، مشمول عنايات شده، و محروم و نا اميد نگشته است. در موارد قليل هم كه مجاهدت بوده و شمول عنايت نبوده، و يا عنايت از سالك گرفته شده است، مسلماً التزام به صراط مستقيم از اول تا آخر و در همه احوال كه به جاى خود يك ضرورت مىباشد، وجود نداشته است. نه اينكه مجاهدت باشد و التزام به صراط مستقيم هم در همه احوال وجود داشته باشد، با اينهمه، يا اصلا مجاهدت به جايى نرسد، و يا اگر هم به جايى رسيده است سقوط پيش بيايد. .نگاه كردن به موارد نادر و قليل، با بى اطلاعى و بى خبرى از سر عدم موفقيت و يا سقوط، در دل انسان ايجاد يأس و نا اميدى نموده، و موجب خيالات واهى، و راه يافتن القائات شيطانى به باطن مىگردد. ادامه دارد...
عشق و عرفان : (قسمت بیست و سوم) شرح هفت شهر عشق عطار نیشابوری منزل اول طلب : مجاهدت در مقام طلب : مجاهدت در مقام طلب، در اصل، مراقبت جانب مطلوب است، به اين معنا كه طالب در همه احوال جانب مطلوب خويش را مراقبت كند، و همت او معطوف به مراقبت جانب «مطلوب» باشد. مردم ديده ما جز به رخت ناظر نيست دل سر گشته ما غير تو را ذاكر نيست همين كه سالك قدم در طريق طلب نهاد، بايد هميشه متذكر اين معنا باشد كه در چه راهى قدم گذاشته، در چه مقامى برآمده، و كدام مقصد را قصد كرده است؟!متذكر باشد از راهى كه قبلا در پيش گرفته بود و راه ضلالت و خسران بود برگشته و توبه كرده، و راه ديگرى آغاز نموده است كه احكام ديگرى دارد.متذكر باشد كه سفر بزرگى را شروع كرده است، سفرى كه همت بزرگ و بسيار بلند، و اراده بزرگى لازم دارد.و متذكر باشد كه سفر الى الحق را آغاز كرده، در طلب حضرت او بر آمده است، و شهود جناب او، و رضوان او را مىخواهد، و اين، مقصدى است بس بزرگ، و مطلوبى است كه نيل به آن بسى مشكل مىباشد، و بايد در همه احوال با همت كامل جانب اين مقصد و اين مطلوب را مراقبت كند، و در جهت وصول به آن باشد، نه در جهت خلاف آن. او بايد متوجه اين حقيقت باشد كه حضرت مطلوب از وى دور نيست، و حاضر و ناظر است، چيزى كه هست اينكه وى از او محجوب است. بداند كه در محضر جناب او، در احاطه حضرت او، و در معرض اطلاع اوست، و وى در حالى دعوى طلب دارد كه او مىبيند و مىداند، و كاملاً محيط بر ظاهر و باطن وى مىباشد، و در چنين صورتى مراقبت جانب جناب او در همه احوال ضرورت كامل دارد. از همان اول كه سالك به مقام طلب بر آمد، بايد اين گفتار حضرت معبود هميشه در نظرش باشد كه:«ان الله كان عليكم رقيباً». يعنى «حقيقت اين است كه خداى متعال بر شما نظارت دارد و مراقب حركات ظاهرى و باطنى شماست». حديث عشق را درگه بسى بالاتر از عقل است كسى آن آستان بوسد كه جان در آستين دارد اين آيه شريفه براى هر كسى به تناسب وى معنى دارد، و براى هر مخاطبی پيامى. براى آنان كه به مقام طلب بر آمده و در طلب خويش صادقند نيز معنايى دارد. آيه شريفه با لحن خاص و مضمون خاصى كه دارد، بر دلهاى طالبان مىنشيند، و در وجود آنان طوفانى به راه مىاندازد، و آنان را على الاتصال مورد خطاب قرار داده مىگويد: ان الله كان عليكم رقيباً - شما اى طالبان لقاء و شهود، هوشيار باشيد و بدانيد كه معبود شما بر شما و احوال شما نظارت دارد، و مراقب شماست كه چه مىكنيد؟ هوشيار باشيد و جانب حضرت او را كه مطلوب شماست در همه احوال خويش مراقبت كنيد، و همت خود به جناب او مصروف بداريد و بس، كه جانب او بسيار عزيز، عز قدس او بسيار بالا، و مراقبت آن بسيار سخت است. و نيز، هميشه بايد اين گفتار پروردگارش در گوش جانش طنين انداز باشد كه:«ألم يعلم بأن الله يرى». يعنى «آيا وى نمىداند كه خداى متعال مىبيند؟!».اين آيه هم در خصوص «مراقبت جانب مطلوب» پيام خاص براى ارباب طلب دارد. به سالك طالب اين هشدار را مىدهد كه آيا توجه دارى خداى متعال تو را كه دعوى طلب كرده و به مقام طلب بر آمدهاى مىبيند، و ناظر تو در همه احوال، و مراقب تو در همه حالات است؟! و اين به آن معناست كه بايد «مراقبت» داشت، و خلاف مقتضاى طلب رفتارى نداشت، و صدق طلب را اثبات كرد، و چنان نبود كه با «طلب» سازگار نباشد. بر در ميخانه رفتن كار يكرنگان بود خود فروشان را به كوى مىفروشان راه نيست ادامه دارد...
عشق و عرفان : (قسمت بیست و چهارم) شرح هفت شهر عشق عطار نیشابوری منزل اول: طلب مجاهدت در مقام طلب: ادامه... از همان وقتى كه سالك قدم در ميدان طلب گذاشت بايد دائماً جانب مطلوب خويش را مراقبت كند، و در جهت نيل به مطلوب خويش حركت كند، و اين همان مجاهدت در مقام طلب است. بنابراين:مجاهدت در مقام طلب، مراقبت جانب مطلوب است، در مراقبه به معنى وسيع آن خلاصه مىشود، و به آن بر مىگردد. به طورى كه اصل مجاهدت به مراقبت بر مىگردد و در آن خلاصه مىشود، مراتب مجاهدت هم به مراتب مراقبت بر مىگردد، و در آنها خلاصه مىشود. در منازل سلوك و مراحل آن، در هر منزل و هر مرحله اى به تناسب آن مجاهدتى براى سالك هست. در اوايل و بدايات، مجاهدت سالك به تناسب آن است، در اواسط به تناسب آن، و در نهايات هم به تناسب آن. و اين در حقيقت به آن معناست كه در هر منزل و هر مرحله اى ازمنازل و مراحل سلوك به تناسب آن مراقبتى يا مراقبه اى براى سالك هست. در اوايل و بدايات، مراقبت يا مراقبه به تناسب آن است، در اواسط به تناسب آن، و در نهايات هم به تناسب آن.البته اين به لحاظ يك تقسيم بندى كلى است، والا اگر بخواهيم دقيقتر و صحيحتر بگوييم، بايد گفت به لحاظ اينكه منازل سلوك به يك نظر بى شمار و مراحل آن بسيار است، مراتب مجاهدت، يعنى مراتب مراقبت هم بى شمار و بسيار است. و بايد گفت، در سفر الى الحق قدم به قدم در هر منزل و هر مرحله اى مجاهدت خاص، يعنى مراقبت يا مراقبه خاصى هست. و اين، حقيقتى است كه براى ارباب معرفت پوشيده نيست، و سالكان صادق به آن وقوف كامل دارند. اين راه را نهايت صورت كجا توان بست كش صد هزار منزل بيش است در بدايت در هر صورت، براى روشن شدن مطلب به مواردى به عنوان مثال اشاره مىكنيم:در مرحلهاى از مراحل سلوك، مجاهدت سالك به اين است كه واجبى از واجبات الهى ترك يا تضييع نگردد، و حرام و معصيتى انجام نگيرد، يعنى جانب حضرت معبود در اين دو مورد كاملا مراقبت گردد. در مرحله ديگر از مراحل سلوك، مجاهدت سالك به اين است كه علاوه بر انجام دادن واجب و ترك معصيت، از مباحات نيز كنار بكشد، و از لذات مباح نفسانى هم اجتناب كند، و از مباحات قطع تعلق كند و خود را از اسارت به آنها آزاد بگرداند، يعنى جانب حضرت مقصود را در اين مورد نيز مراقبت نمايد. لذت او در ذكر حق، راحت او در انس به حق، شادى او با قرب حق، و شغل او عبوديت حق باشد.در مناجات الذاكرين حضرت زين العابدين سلام الله عليه مىخوانيم:«... و أستغفرك من كل لذة بغير ذكرك، و من كل راحة بغير انسك، و من كل سرور بغير قربك، و من كل شغل بغير طاعتك».يعنى «... خدايا، و از تو مغفرت و گذشت مىخواهم از هر لذتى كه به غير ذكر تو باشد، و از هر راحتى كه بغير انس تو باشد، و از هر شادى و ابتهاجى كه به غير قرب تو باشد، و از هر اشتغالى كه به غير طاعت تو باشد». از اين جملات به خوبى اين معنا را استفاده مىكنيم كه در اين مرحله به طورى كه اشاره شد مجاهدت سالك، يعنى مراقبت يا مراقبه او در اين خواهد بود كه مباحات و لذتهاى مباح هم اجتناب كند، و علقه هاى مباح را كنار زند و خود را از حجب آنها آزاد كند، و دل وى به چيزى جز حضرت مقصود، تعلق نداشته باشد. ادامه دارد...
عشق و عرفان : (قسمت بیست و پنجم ) شرح هفت شرح عشق عطار نیشابوری منزل اول : طلب مجاهده در مقام طلب مراتب مجاهده ادامه... در مرحله اى از مراحل سلوك هم مجاهدت سالك در اين است كه علاوه بر انجام دادن واجبات و ترك محرمات و معاصى، و علاوه بر ترك لذات مباح و قطع علقهها، در همه اوقات و احوال به ياد حضرت مقصود بوده و ذكر دائم نيز داشته باشد، و از «غفلت» اجتناب كند، و هيچ وقت جناب او را فراموش نكند، يعنى جانب مطلوب خويش را از اين جهت هم مراقبت كند كه «دل» على الدوام در ذكر او باشد، زيرا اين، مقتضاى طلب صادق، و مقتضاى اراده لقاء و شهود است. وظيفه عبودى سالك در اين مرحله به او مىگويد اگر حضرت حق را طالبى، هرگز نبايد از او غفلت كنى و او را فراموش نمايى. چگونه مىشود طالب او باشى، و از ياد او غافل شوى، و به غير او روى بياورى، آن هم در محضر او، و در حضرت علم و اطلاع او؟! در مناجات الراجين حضرت زين العابدين سلام الله عليه مىخوانيم: «اى خدايى كه قصد كنندگان او به رحمت واسعه او به سعادت رسيدند، و طلب مغفرت كنندگان از او هرگز به نقمت او به شقاوت دچار نگشتند. خدايا، چگونه تو را فراموش كنم در حالى كه تو هميشه ياد كنندهام بودهاى، و چگونه از تو غفلت كنم و روى به غير تو بياورم در حالى كه تو مراقب من هست؟!». در اين مرحله از سلوك، به طورى كه اشاره شد، مجاهدت سالك، يعنى مراقبت يا مراقبه او در اين خواهد بود كه «دوام ذكر» نيز داشته باشد. زيرا كه وى براساس اشارتهاى ربوبى به اين حقيقت وقوف كامل پيدا مىكند كه حضرت معبود على الاتصال او را ياد مىكند، و به سوى خود مىخواند، و اين، گناه بزرگى است كه جناب او بنده اش را ياد كند و وى را بخواند، و بنده غافل از حضرت او باشد، و غير او را ياد كند. و نيز، به اين حقيقت وقوف پيدا مىكند كه حضرت حق بر ظاهر و باطن وى ناظر و مراقب است تا معلوم شود وى در طلب خويش صادق است يا نه؟ و اين، خلاف صدق طلب است كه بنده به خود اجازه غفلت از حضرت مقصود را بدهد، و او را فراموش كند. مگر نه اين است كه مطلوبى جز او ندارد، و مقصودى جز لقاء او. هواى كوى تو از سر نمىرود، آرى غريب را دل سرگشته با وطن باشد و در مرحلهاى از مراحل سلوك، مجاهدت سالك، علاوه بر همه آنچه در مراحل قبل به آنها اشاره شد، در امور بسيار عميق و دقيقى نيز هست، يعنى بايد جانب حضرت معبود را در خصوص آنها هم مراقبت كند، امرى كه نه تنها در الفاظ و مفاهيم نگنجد، بلكه از حفظه اعمال و ملائكهاى كه كاتب حركات ظاهرى و باطنى هستند نيز مخفى، و از حساب آنها خارج است، و خداى لطيف و خبير خود به آنها آگاه و بر آنها شاهد مىباشد. حضرت مولى الموحدين اميرالمؤمنين صلوات الله و سلامه عليه در دعاى كميل آنجا كه از خداى متعال طلب مغفرت در خصوص گناهان مىكند، در ضمن گناهان به گناهان و قصوراتى اشاره مىنمايد كه از حفظه و كاتبين اعمال با كرامتى كه دارند مخفى بوده، و خداى متعال خود آگاه به آنها و شاهد آنهاست، و به رحمت خود آنها را مخفى نگه داشته، و به فضل خود آنها را ستر فرموده است.در اين دعا چنين مىخوانيم:«... و از تو مىخواهم اى خدا، كه در اين شب و در اين ساعت، ببخشى براى من هر سيئهاى را كه امر فرمودهاى كرام كاتبين ثبت كنند، ملائكهاى كه تو آنها را براى حفظ همه آنچه از من سر مىزند مأمور ساخته، و آنها را با اعضاء و جوارح من شهادت دهندگان بر اعمال و حركات من قرار دادهاى، و تو خود از وراى آنها مراقب من بوده، و بر آنچه از آنها مخفى مانده نيز شاهد بودهاى، و به رحمت خود آنها را پنهان داشته، و به فضل خود آنها را ستر فرمودهاى...». از اين جملات بر مىآيد سالك در سلوك عبودى خويش به مرحله اى مىرسد كه در مقام عبوديت، به طورى كه اشاره شد، وظايف بسيار دقيق پيدا مىكند كه قصور در آنها به مقتضاى آن مرحله از گناهان دقيق به حساب مىآيد، گناهان دقيقى كه به لحاظ دقت از حيطه كتابت حفظه اعمال خارج است، و خداى متعال خود شاهد بر آنهاست، و سالك الى الله بايد در خصوص آن وظايف دقيق هم مجاهدت داشته باشد، و جانب حضرت معبود را از اين جهت نيز مراقبت كند. منبع :مقالات جلد سوم .از مرحوم ایت اله محمد شجاعی
انسان شناسی ۷۴.mp3
11.94M
۷۴ - تشنه‌ای که طلب آب ندارد، - گرسنه‌ای که طلب غذا ندارد، - بیماری که طلب درمان ندارد، به همان اندازه غیرطبیعی ست که انسان، - عشق الله را نداشته باشد! ✖️ طبیعی‌ترین حالت یک انسان که طلب الله و عشق اوست، چگونه حاصل میشود؟