وفات حضرت ام البنین سلام الله
فضه خادمه رو به خانم كرد و از اين بانو ادب خواست در اين آخرين لحظات بالا ترين جمله را به او بياموزد.ام البنين لب به تبسم گشود و اندكي بعد آرام زمزمه كرد: ( (السلام عليك يا ابا عبدالله) ).... تا فضه يك بار ديگر ياد آنرو بيافتد كه اصحاب بهام البنين خبر شهادت پسرانش را ميدادند در حالي كه او تنها از حسين ميپرسيد. از حسين ميپرسيد و ميگفت: پسرانم فداي او از حسين بگوييد.... لحظاتي فضه به خود آمدام البنين را در حال احتضار ديد دويد و فرزندان علي عليه السلام راو فرزندان حسين بن علي را صدا زد. اندكي بعد نداي مادر مادر مدينه را پر كرد. اين اولين بار بود كه فرزندان و نوادگان فاطمهام البنين را مادر صدا ميكردند و خانم ممانعتي نمي كرد. شايد او را ديگر رمقي نمانده بود تا بگويد: من كنيز فاطمه هستم مرا مادر نخوانيد! حضرت زين العابدين عليه السلام بي اختيار ياد آن غروبي افتاد كه عمويش عباس آغشته به خون
خويش براي اولين بار فرياد بر آورد: ( (يا اخي ادرك اخي! ) )... قطرات اشك بر گونه هايش نشستام البنين ديگري نداي مادر مادر فرزندانش را نمي شنيد...
#حضرت_ام_البنین
#وفات_حضرت_ام_البنین
منبع:
[زندگینامه مادر مهتاب حضرت ام البنین ( علیها السلام ) - عروج عرشي و غروب مادر مهتاب - صفحه ۴۲]
🌹اللهم عجل لولیک الفرج🌹
https://eitaa.com/joinchat/2729902495Cbd97566d00
وفات مادر عشق و ادب و وفا و ایثار #حضرت_ام_البنین بر #امام_زمان و شیعیان تسلیت باد
فاطمیه رفته اما دل شده با غم قرین
از غم هجران بی بی حضرت اُم البنین
بانویی که اهل دل از او ادب آموخته
عرشیان و قدسیان از ناله هایش سوخته
اشک ماتم از دو دیده ریخت او با شور وشین
در عزای جعفر و عباس و عثمان و حسین
چون خبر دادش بشیر از کربلا با چشم تر
صِیحه ای زد ، پاره شد بند دلش از این خبر
وای از آنساعت که او میگفت با آهِ غمین
آه اِی مردم نخوانیدَم دگر اُمُ البنین
من شنیدم دست عباسم شده از تن جدا
جان خود تقدیم جانان کرده او در کربلا
من شنیدم تیر کین بر چشم شهلایش زدند
با عَمود آهنین بر فرق زیبایش زدند
هر چه آمد بر سرش قربان شاه عالَمِین
جان او جان عزیزانم به قربان حسین
گر چه قطعه قطعه گشته آن گلِ احساس من
روی دامان حسین بِنهاده سر عباس من
من بمیرم که حسین در کربلا مادر نداشت
کشته شد با حنجر خشکیده و یاور نداشت