eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
871 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
154 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
#باغنار2🎊 #پارت26🎬 سپس صدایی جز صدای استاد مجاهد، در فضا پیچید. _کاش همون‌قدر که مرگ حق بود، زندگی
🎊 🎬 _به چشم خواهری، چه سلیقه‌ای هم داشته آقای یاد. نور به قبرش بباره! این را مهدیه گفت که آوا با تعجب پرسید: _وا مگه توی قبرا برگ نیستن؟! پس این دختره واسه کی داره گریه می‌کنه؟! سچینه بدون اینکه نگاهش را از آنجا بدزد، پاسخ داد: _برگ که قبلاً بود. با پیدا شدن جنازه‌ها، برگا رو در آوردیم و جنازه‌هاشون رو جاش خاک کردیم. آوا "عجبی" زیرلب گفت که دخترمحی با سینی‌های خرما و حلوا برگشت و به دخترِ مجهول الهویه خیره شد. _چقدر گفتم که به مظلوم نمایی و ساکت بودن یاد نگاه نکنید. ایشون از اون هفت خطایی بود که بلد بود چطور نقش بازی کنه. بهتون قول میدم همین الان بچه‌ی یاد توی شکم دخترس و برگه‌ی سونوگرافی توی کیفش! بانو شبنم هم که به هوای حلوا و خرما، همراه دخترمحی به جمع بانوان پیوسته بود، لب و لوچه‌اش را کج کرد و گفت: _بشکنه این دست که می‌خواستم یه دختر خوب و نجیب براش پیدا کنم. نگو آقا خودش دست به کار شده! بانو نسل خاتم سری تکان داد و گفت: _دوستان لطفاً قضاوت‌های بیجا رو بذارید کنار. به جای این همه تهمت و افترا و حدس و گمان، بریم جلو ببینیم ایشون کی هستن! همگی سرهایشان را پایین انداختند و جلو رفتند که بانو نسل خاتم با لبخند پرسید: _سلام خانوم؛ تسلیت میگم. ان‌شاءالله غم آخرتون باشه. تقریباً مهمانان متفرق شده و گروه گروه به سمت بیرون قبرستان در حال حرکت بودند. دختر با دیدن چند نفر در بالای سرش، بلافاصله از جایش بلند شد و با دستمال دماغش را پاک کرد. _خیلی ممنون. خدا اموات شما رو هم بیامرزه! _ببخشید، شما ایشون رو می‌شناسید؟! سچینه این را پرسید و قبر یاد را نشان داد و منتظر جواب ماند. _مگه میشه نشناسم؟!‌ من شب و روزم رو باهاش گذروندم. کلی خاطره باهم داریم. از همون بچگی همدیگه رو دوست داشتیم. حیف! حیف که عزرائیل نذاشت بیشتر از این کنارم بمونه! سپس دوباره شروع به گریه کردن کرد که دخترمحی نزدیک بانو نسل خاتم شد و دم گوشش گفت: _بفرما. نگفتم؟! بانو نسل خاتم چیزی نگفت که سچینه آب دهانش را قورت داد و پرسید: _یعنی این‌قدر به هم علاقه داشتید؟! دختر نَمِ اشک‌هایش را با دستمال پاک کرد و گفت: _علاقه؟! ما عاشق هم بودیم. اونم از جنس خواهر برادری! چشمان افراسیاب گشاد شد. _خواهر برادری؟! یعنی ایشون برادرتون بودن؟! _بله دیگه. من خاطره هستم؛ فرزند تصور و خواهر یاد! چطور مگه؟! _هیچی! خدا بهتون صبر بده. همگی از نگاه‌های معنی‌دار بانو نسل خاتم شرمنده شدند و با یک لبخند مصنوعی، صحنه را ترک کردند! پس از برگزاری مراسم سال استاد در قبرستان، همه‌ی اعضا بساطشان را جمع کردند و از قبرستان خارج شدند؛‌ اما هنوز یک نفر در آنجا کار داشت. مهدینار همراه هنرجوهایش آنجا بودند و تازه تور قبرستان‌گردی‌شان شروع شده بود. _خب دوستان! این بخش اول برنامه‌ی تور امروزمون بود که تموم شد. هنوز خیلی کار داریم و امیدواریم خسته نشده باشید. یکی از هنرجوها که کم کم داشت در خود می‌لرزید، با بخاری که از دهانش خارج می‌شد گفت: _ببخشید استاد، هوا داره کم کم تاریک و سرد میشه. ان‌شاءالله که قبل تاریک شدن کامل هوا، برمی‌گردیم دیگه. مگه نه؟! مهدینار پوزخندی زد و نگاهی به اطراف انداخت. _هه! تازه تورمون شروع شده؛ بعد، قبلِ تاریکی هوا بریم؟! نکنه می‌ترسید؟! اصلاً تا حالا شبای قبرستون رو دیدید؟! اینقدر کِیف میده که دوست دارید هرشب بیایید قبرستون. پس بدون صحبت و بحث، راه بیفتید دنبالم! قبرستان چراغ و نور به اندازه‌ی کافی داشت؛ مخصوصاً جایی که استاد و یاد مثل پادشاهان دفن شده بودند. اما خب برنامه‌ی تور، جاهای دیگری بود؛ جاهایی که ترسناک‌تر و تاریک‌تر از محل دفن استاد و یاد بود. خورشید کم‌کم داشت غروب می‌کرد که مهدینار هنرجوها را جلوی غسال‌خانه‌ی قبرستان جمع کرد و گفت: _خب اولین جایی که می‌خواییم بریم، اینجاست. جایی که هممون یه روزی، برای آخرین بار اینجا حموم می‌کنیم و بعدش.‌‌..! ناگهان دختری که عینک دودی زده بود، حرف مهدینار را قطع کرد. _وای من فقط خونه‌ی خودمون می‌تونم برم حموم! آخه به شامپو و لیف و سنگ پای خودم عادت دارم. نمیشه آخرین حموم‌مون هم توی خونه‌ی خودمون باشه؟! مهدینار از عصبانیت دندان‌هایش را به‌هم سایید و خواست چیزی بگوید که نفر کناری دختر، شکم خود و سپس آسمان را نشان داد. مهدینار که احساس می‌کرد این یکی را کم داشت، پوفی کشید و گفت: _بابا دو ساعت نشده ناهار خوردید؛ بعد می‌گید گشنمه، محض رضای خدا غذا بدید بهم؟! مهدینار که کلاً پانتومیم آن شخص را نفهمیده بود، خواست جواب دختر عینک دودی‌دار را بدهد که دوباره دید آن شخص دارد ادابازی در می‌آورد. این بار یک چراغ قوه از جیبش در آورده و نورش را روی شکمش گرفته بود که مهدینار با چشمانی گشاد شده پرسید: _یعنی اینقدر گشنگی بهت فشار آورده که می‌خوای نور بخوری...؟! ✅ 📆 🆔 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
🔰 مجموعه فایل‌صوتی ادعیه شب عیدفطر 🎙 با نوای : حاج میثم مطیعی 🌸 ویـژه فرارسیدن عید فطر 💠 دعای ۴۵ صحیفه سجادیه (وداع با ماه رمضان) http://meysammotiee.ir/files/other/doa/DoaVedaBaMaheRamazan1399.mp3 💠 زیارت امام حسین (ع) در شب عید فطر http://meysammotiee.ir/files/other/ramezan/Shab30Ramazan1399%5b03%5d.mp3 💠 اللّهُمَّ لَاتَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ من صِیامِی... (دعای شب آخر ماه رمضان) http://meysammotiee.ir/files/other/ramezan/Shab29Ramazan1399%5b04%5d.mp3 💠 اللّهُمَّ هذا شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِى أَنْزَلْتَ فِیهِ الْقُرْآنَ وَ قَدْ تَصَرَّمَ... (دعای شب آخر ماه رمضان) http://meysammotiee.ir/files/other/ramezan/Shab29Ramazan1399%5b03%5d.mp3 💠 یا ذَا الْمَنِّ وَ الطَّوْلِ یا ذَا الْجُود... (اعمال و دعای شب عید فطر) http://meysammotiee.ir/files/other/ramezan/Shab30Ramazan1399%5b02%5d.mp3 💠 روایاتی در ثواب احیای شب عید فطر Meysammotiee.ir/files/other/ramezan/Shab30Ramazan1400%5b03%5d.mp3 💠 تکبیرهای شب و روز عید فطر http://meysammotiee.ir/files/other/ramezan/Shab30Ramazan1399%5b04%5d.mp3 💠 دعای ۴۶ صحیفه سجادیه (دعای روز عید فطر و روز جمعه) Meysammotiee.ir/files/other/ramezan/Shab30Ramazan1400@MeysamMotiee
نور پارسال، آرمان علی وردی و بقیه شهدای اغتشاشات عید فطر رو کنار خانواده‌هاشون بودند. بیایید دعا کنیم اگر سال دیگه نبودیم حداقلِ حداقل شهید بشویم. شهیدی که یک فتنه بزرگ را گِل بگیرد. البته ان‌شاءالله نود سال عمر با عزت داشته باشید. نود بسه دیگه. خوب گفتم چانه نزنید.🤔
هدایت شده از استاد محمد شجاعی
12.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 قدرت شب عید فطر، به اندازه‌ی جمع تمام شبهای ماه رمضانه! ※ چجوری بیشترین بهره رو میشه ازش برد؟ ※ دسترسی به صوت کامل مبحثدسترسی به متن دعای ویژه عید فطر 🌐 اینستاگرام | آپارات | یوتیوب |کاور ویژه 🌟 @Ostad_Shojae Montazer.ir
وداع با رمضان 2.mp3
15.88M
۲ امشب، وقت گلِ آخره .... دروازه رمضان داره بسته میشه! گل آخر رو باید بدونِ کفش زد ! کفش چیه؟ چجوری بدون کفش، میشه گل زد؟ 💫 بزنیم گلِ آخر رو امشب .... @ostad_shojae @ANARSTORY
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
#تلنگری #وداع_با_رمضان ۲ امشب، وقت گلِ آخره .... دروازه رمضان داره بسته میشه! گل آخر رو باید بدون
لااقل دقیقه یازده تا پونزده‌ش رو گوش کنید. ما باید به حرف برادر دینی خود گوش کنیم...فلفل بیارم؟😐
عید بزرگ فطر، عید مزد، عید شیرین، نسیم خنک رحمتش را می‌شنوی؟...مبارک.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┊ ┊ ┊ ┊ ┊ ┊ ┊ 🎁 ┊ ┊ 🎁 ┊ 🎁 🎁 ༻﷽༺ اسامی برگزیدگان مسابقه‌ی «» با موضوع‌های مهدویت، انتظار فرج، امید به آینده‌ی کشور و جهاد تبیین. 🏆🥇🥈🥉🏆 اثر اول🥇: «مسافران قایق» نوشته خانم سودابه احمدی اثر دوم🥈: «دست رحمت» نوشته آقای مجید نجفی اثری که شایسته‌ی تقدیر 🥉شد: «هنوز هم خورشید می‌تابد» نوشته خانم زینب عسگری حالا می‌رسیم به بخش خوشمزه‌ی😋 جوایز 🤩🤩🤩 به هر نفر، مبلغ سی هزار تومان هدیه خواهد شد و علاوه‌بر آن به نیابت از هر بزرگوار، قرائت زیارت نامه‌ی حضرت زهرا سلام الله علیها در حرم مطهر حضرت معصومه سلام الله علیها هدیه خواهد شد. برای دریافت هدیه به آیدی @sedaghati_20 مراجعه بفرمایید. در پایان هم از همه‌ی شرکت کنندگان عزیز، تشکر می‌کنم. اجر همگی با امام عصر عجل الله ╲\╭┓ 🎁🍃 ┗╯\╲ 🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁 ༺🏆