maher-zein.mp3
7.68M
لا لا تنقضی انتَ للروحِ دواء
رمضان رمضان، رمضانُ یا حبیب...🤍
#ماهر_زین
4_5877247627396911155.mp3
40.02M
🖤📿
📿
⇦• #دعـــاۍجــوشـنکـبـیـر
🔹یَا سَیِّدَ السَّادَاتِ یَا مُجِیبَ الدَّعَوَاتِ یَا رَافِعَ الدَّرَجَاتِ یَا وَلِیَّ الْحَسَنَاتِ یَا غَافِرَ الْخَطِیئَاتِ یَا مُعْطِیَ الْمَسْأَلاتِ یَا قَابِلَ التَّوْبَاتِ یَا سَامِعَ الْأَصْوَاتِ یَا عَالِمَ الْخَفِیَّاتِ یَا دَافِعَ الْبَلِیَّاتِ
سُبْحانَکَ یا لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ خَلِّصْنا مِنَ النّارِ یا رَبِّ... 🍃
📿
🖤📿
4_5985741533540781344.mp3
3.77M
با سلام ، مجموعه دعاهایی که شب قدر میشه از خدا خواست،به این فهرست اضافه کنید
کامل بشه و نشر بدهید
۱.سلامتی و فرج امام زمان
۲.سربلندی و موفقیت نظام جمهوری اسلامی
۳. سلامتی و توفیقات روز افزون رهبر انقلاب
۴. حفظ امنیت و آرامش کشور
۵. دفع شر دشمنان، منافقین و منفعت طلبهای داخلی و خارجی
۶. موفقیت دلسوزان و خیر خواهان کشور در مسئولیت های مختلف از روسای قوا گرفته تا پایین ترین رده ها در شهرها و روستاها
۷. گشایش اقتصادی برای همه مردم ایران
۸. تحقق استقلال فرهنگی و اقتصادی برای کشور
۹. افزایش دینداری، ایمان و معنویت در همه اقشار مردم علی الخصوص مسئولین
۱۰. شفای همه مریض ها
۱۱. پیروزی جبهه مقاومت در سراسر جهان علی الخصوص مردم مظلوم غزه
۱۲.فراهم شدن شرایط ازدواج برای جوانان
۱۳. رفع تهدیدات بسیار شدید فرهنگی و اعتقادی
۱۴. نزول برکات آسمانی در سراسر کشور
دعاها و حوائج فردی
۱.شهادت
۲. توفیق دیدار امام زمان
۳. توفیق خدمت به اسلام و انقلاب
۴. توفیق انس با قرآن و اهل بیت علیهم السلام
۵. عزت و آبرو و سلامتی
۳. عاقبت بخیری
۴. فعال و موثر و مفید بودن در جامعه
۵. پرداخت قرض ها
۶. افزایش توان مقابله با نفس و شیطان
۷. توفیق انجام کامل واجبات و ترک محرمات
۸. توفیق پرداخت دیون شرعی مثل خمس و زکات
۹. موفقیت تحصیلی و توفیق کسب دانش مستمر
۱۰ . تربیت خود و فرزندان به آداب و اخلاق صحیح
۱۱. ترک عادات غلط اخلاقی و نفسانی
۱۲. توفیق نماز شب
۱۳. زیارت خانه خدا و قبور ائمه بقیع علیهم السلام
۱۴. توفیق کسب درآمد حلال و بابرکت
۱۵. توفیق خدمت به مردم
۱۶. توفیق واسطه خیر بودن برای همه
۱۷. توفیق نوکری بر در خانه اهلبیت و خاصه امام حسین علیه السلام
۱۸. رزق روز افزون اخلاص در کلیه امور
۱۹. رزق دائم اشک بر مصائب سیدالشهدا علیه السلام
۲۰. رزق یافتن استاد خوب و رفیق خوب و همسایه خوب و همکار خوب و ...
۲۱. زیارات مکرر مشاهد مشرفه ، نجف ، کربلا ، مشهد، کاظمین، سامرا
۲۲. توفیق همنشینی با علما و کسب فیض از محضرشان
@samtekhoda3
12.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صراطُ ...
نامه ی اعمالُ ...
قبرُ محشرُ میزان ...
قیام کرده تماماً به افتخار تو هر پنج ...
#سحر_نویسی
#معلی
#باغ_آبرنگی
نور.
اصلا علی فرق میکند.
از همان روزی که فرق کعبه شکافته شد برای میلاد علی علیهالسلام.
از همان روزی که شمشیر آسمانی نبی، ذوالفقار، با سر شکافته به زمین آمد.
از همان روز که نبی وعده داد، محاسن علی به خون سرش خضاب میشود. در محل تلاقی، در محراب. باید میفهمیدم که سرنوشت علی با فرق شکافته پیوند خورده است. اصلا علی فرق میکند. اصلا جنس شهادت علی فرق میکند.
اصلا قضا و قدر علی علیهالسلام فرق میکند.
#علی
#امیرالمومنین
#واقفی
💠 کار
🔸 پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم ) عبدالله بن جعفر را دید که با گِل، اسباب بازی می ساخت. پرسیدند: چه می کنى؟
گفت: آنرا می فروشم.
حضرت فرمود: با پولش چه می کنی؟
گفت: خرما می خرم و می خورم. پیامبر فرمود: بار خدایا! در معامله اش برکت قرار بده.
گفته شده که او هرگز چیزی نخرید، مگر آنکه در آن سود برد و کارش ضرب المثل شد.
📚 بحارالأنوار/ج١٨/ص١٧/ح45
#دریافت_روزانه_حدیث
#افزایش_برکت_و_روزی
عضویت در سرویس های روزانه👇
pay.eitaa.com/v/p/
برای لغو عضویت از لینک بالا اقدام نمایید👆🏼
کتابش را برداشت و آمد سر میز. اسمش را پرسیدم. گفت: «هستی شفیگ نیا»
خیره تر نگاهش کردم: «شفیگ؟!»
_ بله
شک داشتم اما نوشتم. دفتر را چرخاندم سمتش: «درسته؟!»
نگاه کرد به دفتر؛ بعد به من. دستهایش را باز کرد، تکان داد و گفت: نه! با گ گاشُگ!
گفتم: «آها ق؟! شفیق؟! از تبریز اومدید؟»
خیالش راحت شد که فهمیدم و با لحن «چه عجب! بالاخره فهمیدی» گفت: «بله!»
لبخند زدم و خوش آمد گفتم که از دلش دربیاورم. کتابش را گرفت و رفت. ابتدایی بود. اجازه نداریم به زیر ۱۳ سال یعنی ابتداییها کتاب بدهیم. دخترها که کتاب میخواهند اول میپرسم: «چند سالته؟»
اگر به سن کتابخانهی ما نرسیده باشد، میگویم: «کتابخانه برای بالای ۱۳ سال است.»
نمیدانم این قانون نانوشته را چه کسی تصویب کرده است اما در اجرایش سخت نمیگیرم. اگر ببینم نمیرود و با چشمهایش «حالا بذار یه نگاه کنم» میگوید، یا میپرسد «چه کتابی برای سن ما دارید؟!» میگویم: «حالا برو نگاه کن اگر چیزی دوست داشتی بیار برات بنویسم!»
بعضیهایشان غُد میشوند، سینه سپر میکنند و میگویند من فلان کتاب را خانه دارم، یا توی کتابخانه پدرم فلان کتاب هست که نصفش را خواندهام و... بعضی هم سرشان را ملوس کج میکنند «ممنون»ی سُر میدهند، میلغزند و میروند کتاب انتخاب کنند.
بچه که بودم مادرم همهی کتاب داستانهای من و خواهرم را توی یک کیف سامسونت چوبی میگذاشت. چوبش با پارچه قرمز، شیک، جلد شده بود. پر از کتاب. خیلیهایشان از بس ورق خورده و توی دست عرق کرده بودند، کهنه بودند. وقتی که حس کردم بیشتر از کتاب داستانهایم میفهمم، در کیف سامسونت چوبی کمتر باز شد. حدود ۱۳ سالگیام بود که «گزینه اشعار فاضل نظری» را دست خواهرم دیدم. از میز کتاب مدرسه گرفته بود. عکس شاعر روی جلد بود. فاضل نظری شبیه عمو احمدم بود. خوشخاطرهترین آدم بزرگِ همبازیِ بچگی که وقتی به شوخیهایش میخندیدم دلم میخواست گوش دنیا را کر کنم. انگار عکس عمو احمد روی یک کتاب پر از غزلهای عاشقانه چاپ شده بود. بعدتر همهی کتابهای رنگارنگ فاضل نظری را خریدم. عکس نداشت اما شیفتهی چینش وزن و کلماتش شده بودم. دنیای پر شک و سوال نوجوانیام با دنیای کتابها دست داد. رمانهای ممنوعه یا عاشقانه را یواشکی میخواندم و کتابهای مربوط به سلامتی، نماز، امام زمان، صهیونیسم و بقیه را طوری که دیگران ببینند. همه چیز میخواندم.
به دفتر پرورشی مدرسه زیاد رفت و آمد داشتم. تابستان هفتم به هشتم، طبقهی پایین کمد لباسهایم را خالی کردم. از معاون پرورشی اجازه گرفتم و ۲ تا دسته بزرگ کتاب از کتابخانه برداشتم برای تابستان. چیدم در طبقه پایین کمد لباسهایم. خیلیهایش را هم خواندم. آن کتابها رنگ پاشید به دنیای خاکستری نوجوانیام. حالا که گاهی مینشینم سر میز کتابداری حرم خانم، سخت نمیگیرم به این دخترهای نوجوان. خانم حواسش هست. خدا را چه دیدی شاید یک کتاب رنگ پاشید به دنیای خاکستری نوجوانیشان...
✍حُرّه.عین
۱۲ فروردین ۱۴۰۳
#خاطرات_خادمی
شب و روز ابوتراب است و دستان من به تراب.
سفالگری و خاک، باغی از باغات رشد است.
#واقفی