eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
896 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
151 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۹ تیر ۱۴۰۱
«گیگ و بایت‌های سرگردان» یک روز چشم باز کردم و دیدم دنیا ناپدید شده. نه دری بود و نه دیواری و حتی پنجره‌ای! فکر کردم هنوز هم در عالم رویا هستم. بنابراین سرم را روی زمینی که نمی‌دانم جنسش از چه بود، گذاشتم. چشم‌هایم را بستم و منتظر شدم مجدد از خواب بلند شوم‌. همین ‌طور که چشم ‌هایم بسته بود نفهمیدم چه با سرعت برق از کنار گوشم ویزویز کنان ردشد و مرا چند سانت از زمین بلند کرد و غلتاند. مگر چقدر سبک شده بودم؟ بعد از چندبار غلت خوردن، بلند شدم و کمی چشم‌هایم را مالیدم. آن‌ها را دقیق تر کردم. به دور و اطرافم نگاهی انداختم. انگار واقعا بیدار بودم. هرچند به جز سفیدی چیز خاص دیگری نمی‌دیدم. چند بار پایم را به زمین کوبیدم. آن هم وجود داشت. هر چند که به هیچ عنوان شبیه زمین نبود. بیشتر شبیه نور بود. نور سفید سفت. البته به آسمان هم که نگاه کردم، همین‌طور بود. نور سفید. هنوز چشمم به آسمان بود. به دور دست‌های آسمان. شبح خاکستری‌ رنگی از دور نمایان شد. گوش‌هایم را تیز کردم. صداهای ضعیفی به گوشم می‌رسید. انگار که صدای همان‌ها بود. به سرعت نور نزدیک می‌شدند و به ثانیه نکشیده از بالای سرم رد شدند. درست مثل دسته‌ی ماهی‌های داخل اقیانوس بودند. همان ها که قطره قطره جمع گردند و وانگهی کوه ماهی شوند. البته هنوز نفهمیدم که این‌ها دقیقا چه بودند. چشم چرخاندم. تا جایی که دیده می‌شد نور بود و نور. تصمیم گرفتم چند قدمی جلو تر بروم. آخ! به مانعی برخورد کردم که اصلا دیده نمی‌شد. همرنگ همان سفیدی بود‌. اما مثل یک در بود یا دیوار. روی آن دست‌کشیدم. یک برآمدگی زیر دستم حس‌کردم. دوباره روی آن دست کشیدم. حالت یک صفحه و چند دکمه دقیقا در روبه‌رویم مشخص شد. باید چه کار می‌کردم؟ چه رمزی را وارد می‌کردم؟ اصلا مگر من کجا بودم؟ یک رویای واقعی یا یک زندان خیالی؟ سعی کردم از دیوار بالابروم، اما خیلی بلند بود. کم کم حس ترس به سراغم آمد. دست و پایم شروع به لرزیدن کرد و صدایم. _ کمک. کسی این‌جا نیست؟ من این‌جا گیر افتادم. کمک. یک باره و دوباره تکرار کردم. این‌قدر که صدایم گرفت. هر چقدر در را می‌کوبیدم، کسی جوابی نمی‌داد. چند بار چند عدد را پشت سر هم وارد کردم اما هیچ‌کدام درست نبود. از تقلای آزادی دست کشیدم. سرم را روی زانویم گذاشتم و ناامیدانه اشک می‌‌ریختم. در حال خودم بودم که صدایی از درونم گفت: _ تاریخ تولد خودت رو امتحان کن! سرم را بلند کردم. هنوز هم آن صفحه کلید پیدا بود. بلند شدم. یک، سه، هفت... و در کمال تعجب، در به راحتی باز شد. اما چرا تاریخ تولد من؟ سرم را بالاگرفتم. دنیایی که پیش روی خودم می‌دیدم، باورکردنی نبود....
۹ تیر ۱۴۰۱
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
⛔️ انتقادات صریح روحانی یزدی به #مسیح‌مهاجری سر دبیر روزنامه جمهوری اسلامی پیرامون #فتنه۸۸ #مسجد_
وقتی این فیلمها رو دیدم متوجه شدم چقدر فعالیت های روشنگرانه پیرامون فتنه منحوس 88 کم اتفاق افتاده. یعنی مطالبی به این واضحی را نمی خواهند قبول کنند؟ یعنی یک جریان فکری باعث شده که پرچم سید الشهدا آتش زده شود. رسانه های غربی با پخش برنامه های شبانه روزی ذهن مردم را سیاه و آشوب زده کنند و هزاران سیاهی دیگر که به انقلاب تحمیل کرده این فتنه... حالا افرادی پیدا شده اند و از فتنه و سران فتنه به عنوان مظلوم یاد می کنند. چقدر عجیب است. واقعا نفاق چیز عجیبی است. ای کاش یک مجموعه داستان مستند از اتفاقات سال 88 موجود بود که قابلیت تبدیل شدن به فیلم را داشت. البته هست...ولی باید صدا و سیما همت کند و برود سراغ روشنگری. از هیچ گروه زورگو و قلدری هم نترسد.
۱۰ تیر ۱۴۰۱
هدایت شده از خاتَم(ص)
اتفاقی که در این عکس افتاده این است که در شهر قم چند سگ ولگرد به یک بچه‌ چهارساله حمله کرده‌اند و بهش آسیب رسانده‌اند. این عکس تصویر کودکانی است که تو جشن بادبادکها شرکت کردند. این جشن را شهرداری برپا کرده بود تا به این صورت باعث شادی خانواده‌ها و بچه‌ها بشود. این عکس نشان می دهد که خیلی از مردم که برای گردش و تفریح به کوهها و جنگل‌ها می‌روند، آشغالهایشان می‌ریزند توی جنگل و کوه‌ها و باعث کثیف شدن آنجاها می‌شوند. این عکس نشان می‌دهد که مردم تو مسجد جمع شدند و دارند دعا می‌کنند و با خدا صحبت می‌کنند. این عکس به ما می‌گوید که: آب کم است و باید موقع استفاده کردن از آب، آب را هدر ندهیم و درست استفاده کنیم. این عکس رئیس جمهور را نشان می‌دهد که برای برطرف کردن مشکلات مردم، رفته به روستا تا از نزدیک مردم را ببیند و مشکلاتشان را بشنود. این عکس به بچه‌ها می‌گوید که موقع رد شدن از خیابان از روی خط‌کشی عبور کنند. این عکس کارخانه‌ی بزرگی را نشان می‌دهد که صاحبش به مردم کمک کرده و برای جوانها شغل درست کرده تا کسی بیکار نماند. این عکس یک ساختمان قدیمی را نشان می‌دهد که دیوارهایش ترک خورده و دارد خراب می‌شود. این عکسِ بچه‌هایی است که تو مدرسه، شاگرد ممتاز شدند و مدیر مدرسه دارد به آنها جایزه می‌دهد.
۱۰ تیر ۱۴۰۱
۱۰ تیر ۱۴۰۱
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
و الرسولُ یدعوکم فی اُخراکم.. چه آیات عجیبی... معنایش را می فهمی؟
۱۰ تیر ۱۴۰۱