eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
905 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.2هزار ویدیو
151 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 🔸امام علی علیه السلام فرمود: ای کمیل! هرگاه این دعا را حفظ نمودی، هر شب جمعه، یا هر ماه یک بار، یا در هر سال یک بار یا در عمرت یک بار آن را بخوان که اگر آن را بخوانی، خداوند تو را کفایت و یاری نموده و روزی می دهد و از آمرزش پروردگار بی نصیب نمی گردی. ای کمیل! طول مصاحبت تو با ما موجب شد که خواسته ی تو را برآورده نموده و این دعا را به تو بیاموزیم. 📚صحیفه مهدیه/ص296 عضویت در سرویس های روزانه👇 pay.eitaa.com/v/p/ برای لغو عضویت از لینک بالا اقدام نمایید👆🏼
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
#تمرین188 درباره اولین برخوردتان با #قرآن بنویسید. 🪟اولین جلسه قرآن که رفتم ... سال‌ام بود... 💝 ا
من از درون می‌سوزم. تو از کجا می‌سوزی؟ اینجوری شروع کنید👇 آن روز واقعا سوختم. قشنگ یادم هست. روبروی من نشسته بود و دهانش مثل آتشفشان باز بود و زبانش مثل نیش عقرب. گفت: ...
من از درون می‌سوزم. تو از کجا می‌سوزی؟ اینجوری شروع کنید👇 آن روز واقعا سوختم. قشنگ یادم هست. روبروی من نشسته بود و دهانش مثل آتشفشان باز بود و زبانش مثل نیش عقرب. گفت:« باورم نمی‌شه مریم! تو چکار کردی؟» سر بالا کرد طرف آسمان:« خدایا! این غصه رو به کی‌ بگم؟به کی شکایت کنم؟ زن من، همسر من، الان قاتل بچه‌ی منه. طاقت ندارم. دارم دق می‌کنم.» جان نداشتم حرف بزنم. دست‌ها را گذاشتم روی گوشم:« داد نزن حمید. داد نزن. من قاتل نیستم.» از چشم‌هایش آتش می‌بارید:« پس کی قاتله؟ هان! کی؟» تو جا نیم خیز شدم. با دستمال کاغذی اشکها را پاک کردم:« اون بچه نبود. یک تکه کوچولو بود. فکر می‌کنی برا من راحت بود، پاره تنمو تیکه تیکه کنند؟ کم درد کشیدم؟ الان نا ندارم حرف بزنم. جای همدردیته؟» پا شد. رفت سمت در.مکث کرد. برگشت. انگشت اشاره‌اش را گرفت طرفم :« حرف نزن مریم. هیچی نگو. هر چی این لجنو هم می‌زنی بیشتر بوی گندش بلند می‌شه» زیر دلم تیر می‌کشید. حس می‌کردم دارم از حال می‌روم:« میومد این دنیا چکار؟ با یه بابای بیکار تو خونه مستأجری. خودت می‌دونی چند ماهه کرایه خونه عقب افتاده. تا کی رو بندازیم به این و اون؟ تا کی‌ با سیلی صورتمونو سرخ نگه داریم؟» صورتش سرخ شده بود. نفسش را با صدا بیرون داد:« مگه قرار بود تو روزیشو بدی؟ قاضی شدی حکم اعدام دادی؟ به کی؟ پاره تن من.» به زحمت چشم‌هایم را باز نگه داشته بودم:« خبر داری چقدر حسرت تو دلم گذاشتی؟ می‌خواستی بچمم با حسرت بزرگ شه؟» از پارچ آب ریخت تو لیوان. یک نفس سر کشید:« من بدبخت کم دنبال کار دویدم؟ من که با مدرک دکترا به عمله‌گری هم راضی شدم. چکار کنم که بهم می‌گفتند به تیپت نمیاد کارگری کنی؟» از درد به خودم می‌پیچیدم:« تو رو خدا برو یه مسکن بیار بهم بده. دارم می‌میرم.» بلند شد. رفت سمت آشپزخانه:« انگار خوشی به من نیومده. با چه ذوقی بدو اومدم خونه تا به زنم خبر بدم که دانشگاه با حق‌التدریسی‌ام موافقت کرده.» ✍ اکرم خاتمی سبزواری آن روز واقعا سوختم. قشنگ یادم هست. روبروی من نشسته بود و دهانش مثل آتشفشان باز بود و زبانش مثل نیش عقرب. گفت: پسرِ من صدتا خاطرخواه داشت، همه‌شون خوشگلتر، چشم‌رنگی، سطح بالاتر، اما پسرِ من خام شد که تو رو گرفت. از وقتی تو اومدی، برکت از زندگیِ منم رفت! روز به روز به بدهی های اصغر(همسرش) اضافه میشه. اخلاقش با من مثل حیوون شده، خونه‌مون جادو شده، هر جا که میرم میگن بدبیاری از عروسته. حالا هم توقع ندارم بشینی گریه کنی به پام بیوفتی، بشین قشنگ فکر کن که چه بلایی سر زندگیم آوردی. سگِ اهلی از تو هم شرفش بیشتره وقتی یکی اونو می‌بره خونه‌ش براش سحر و جادو نمیاره! ✍ ریحانه طُرفی
من از درون می‌سوزم. تو از کجا می‌سوزی؟ اینجوری شروع کنید👇 آن روز واقعا سوختم. قشنگ یادم هست. روبروی من نشسته بود و دهانش مثل آتشفشان باز بود و زبانش مثل نیش عقرب. گفت: -نچ! نشد. دو زار نمی‌ارزه. این چیه نوشتی؟ نثر فاخر؟ ادبیات ملی؟ حفظ زبان مادری؟ بذار در کوزه آبش‌و بخور! هزار دفعه بهت گفتم این زمونه مخاطب دنبال متن ساده و خودمونیه! نه یه متن کتابی. بابا نثر معیار دیگه مرد! اگه می‌خوای تو هم به تاریخ نپیوندی و نمیری، بذارش کنار. من با دهان باز نگاهش می‌کردم و او همچنان می‌تاخت: -حالا اینا به کنار، صد دفعه بهت گفتم رمان اسمش روشه رومنس یعنی عاشقونه... این متن چیه آخه؟ نه ارباب رعیتیه، نه کلکل داره، نه حتی دو تا کلوم حرف عاشقونه خفن، هیچی به هیچی... بابا بردار دو تا حرکت خفن مثبت هیجده بزن خفت داستانات ببین چقدر مخاطبات زیاد میشه. کمی مکث کرد و گفت: -این شعارای متن پاک و رمان پرده‌پوش و اینا رو بذار کنار... اصلا ببین من چی می‌گم تو اول مخاطب‌و جذب کن بعد آروم‌آروم بکشونش این طرف... بابا نمی‌شه که از ب بسم الله بخوای ببریش وسط حوزه علمیه... هی گفت و گفت و من دیگر نشنیدم چطور تمام آرمان‌های مرا کوبید. نشنیدم چطور باورهایم را خراب کرد. او می‌گفت و من فقط فکر می‌کردم چطور باید بنویسم که هم مخاطب را جذب کنم هم هدف را قربانی وسیله نکنم. ✍ عصمت سادات حسینی
سلام اگر نویسندگی را برای غایتی می‌خواهید، پس ملاک، همان رسیدن به غایت است؛ در این صورت شما نویسندگی را ابزار دیده‌اید. جایگاه، مقدار و بستر نشر را همان هدف تعیین می‌کند. حال شما باید بیندیشید که هدف چیست و چگونه باید برسید. اگر نویسندگی برای شما هدف است نه ابزار، دریایی است برای غواصی، نه محلی برای ماهی‌گیری، جنگل است برای قدم زدن و تنفس، نه شکار کردن، پس بنویسید؛ نه برای نشر و نه برای حشر غیر، که برای اندیشیدن، برای تربیت خویشتن... . حالا این عطش خودتان است که جایگاه، مقدار و محل نزول سیاهی قلمتان را تعیین می‌کند. بنابراین ابتدا به خودتان پاسخ دهید؛ نوشتن برای شما ابزار است یا هدف؟ به میزان فعالیت من و آقای فلان و خانم بهمان نگاه نکنید که مسئولیت‌ها، جایگاه‌ها، مشغله‌ها متفاوت است. و کلام آخر؛ گاه بیست سال برای خودتان می‌نویسید، ولی فقط یک‌بار، یک نوجوان، یک نگاه به یک نوشته شما می‌اندازد...، اگر مسیرش به صراطش تغییر کند، این شمایید که میوه درخت بیست ساله خود را میچینید و تا ابد از آن تناول می‌کنید. پس نتیجه‌های زودهنگام دلیل بر توفیق نیست؛ گردوهای زودرس هرچند پوست کاغذی‌اند، ولی منسوب به اسراییل‌اند، گرچه درشت‌اند، ولی بی‌طعم‌ و بی‌عطرند. اگر نویسنده‌‌اید، با نوشتن، خودتان را رشد دهید که خریدار خود خواهد آمد. به قلم: استاد علی فراهانی
. ویالون می‌زدم از عشق تو، اما دُهُل آمد، دُهُل آمد. .
نکاتی نغز درباره داستان و قصه و رمان از رهبر انقلاب...بعضی هاش مربوط به بیست و نه سال پیش است. دغدغه هایی که به نظر می‌رسد هنوز ادامه دارد و جامه عمل بهش پوشانیده نشده. ما باید بپوشانیم. باغ انار تقریبا به نیمه های خودش رسیده و از هفده تا کلاسی که دارد اگر هفده تا رمان نویس خروجی بگیرد یک شاهکار بزرگ کرده..البته اگر یک رمان نویس هم تربیت کند شاهکار کرده. امیدورام این حرکت، نرم و آرام و پیوسته ادامه داشته باشد...مخصوصا در این روز...دومین سالگرد شهادت سرباز حاج قاسم عزیز. امیدورام سربازان قلم به دست این رشادت ها را جوری روی کاغذ بیاورند که رنگ سفیدش خونین شود‌. ﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
این مطلب رو یک سال و نیم پیش در باغ گذاشته بودیم...یادش نیک و پرمهر.
شعار ماسونیه برادری، برابری، آزادی و شباهتش به شعار زن، زندگی، آزادی غیر قابل انکار است. اولین لژ ماسونی ایران #فراموشخانه #میرزا_ملکم_خان
💠 نشانه ایمان 🔸 امام علی(علیه السلام): مؤمن آسان گیر، نرمخو،افتاده و مورد اعتماد مردم است. 🔸 امام علی(علیه السلام): مؤمن کم لغزش و پر عمل است. 🔸 در روایت دیگر می فرماید: مؤمنان چنانند که(مردمان) به نیکى هاشان امیدوار و از شرّ و بدى آنها در امان هستند. 📚 غررالحکم/باب الأمن (امنیت) pay.eitaa.com/v/p/
💠 🔸امام علی(علیه السلام): چه بسیار کسى که خود را به زحمت مى اندازد و بر خود تنگ مى گیرد و چه بسیار کسى که در طلب روزى میانه روى مى کند و مقدرات، او را یارى مى دهند. 📚فروع کافی/ج 5 /ص194 ✍🏼روزی با خساست زیاد نمی شود، بلکه باید در مخارج میانه روی کرد تا همیشه داشته باشیم. pay.eitaa.com/v/p/
مجموعه باغ انار برگزار می‌کند: مسابقه‌ی 🔰 موقعیت پرواز 🔰 با موضوع دفاع مقدس بخش ادبی: 🔹 داستان کوتاه • تبدیل خاطره‌ای پند آموز از یک بخشِ زندگی شهید دفاع مقدس به زبان داستان. • بازنویسی یک موقعیت از زندگی یک شهید دفاع مقدس. • بررسی یکی از ویژگی‌های بارز در زندگی یکی از شهدای زن در دفاع مقدس. 🔹 روایت داستانی روایتی تأثیر گذار و پند آموز در مورد قسمتی از زندگی یک شهید دفاع مقدس ⚜ ابتدای هر صفحه، شماره‌ی صفحه نوشته شود. ⚜ ابتدای اثر، عنوان داستان حتما نوشته شود. ⚜ مد نظر بزرگواران بیشتر شهدای زن باشد. ⚜ آثار ارسالی حداکثر ۲۰۰۰ کلمه باشد. ⚜ تمرکز خود را روی یک اثر بگذارید. ⚜ اثر ارسالی به صورت یک یا چند پارت( قسمت) ایتایی باشد. ✓ به موجب ابهام یا توضیح بیش‌تر در بخش ادبی به آیدی👇 مراجعه شود. @sedaghati_20 ادامه در برگه‌ی بعدی👇
بخش هنری: 🔹 عکس نوشته 🔹 خوشنویسی 🔹 پوستر 🔹 کلیپ • عکس‌ها با کیفیت خوب و به صورت فایل ارسال شود. • خوشنویسی با هر کدام از قلم، ماژیک و... بلامانع است.( عکس ارسالی هنری باشد.) • حروف‌نگاری هم جزء بخش خوشنویسی محسوب می‌شود. • کلیپ حداکثر دو دقیقه باشد. • در بخش‌های عکس‌نوشته، خوشنویسی، پوستر و کلیپ هر نفر می‌تواند در هر چهار بخش شرکت کند ولی برای هر بخش، تنها یک اثر ارسال گردد. ✓ به موجب ابهام یا توضیح بیش‌تر در بخش هنری به آیدی👇 مراجعه شود. @mahdamahda مهلت ارسال اثر: ۱۴۰۲/۰۷/۲۴ 📍این زمان به هیچ عنوان تمدید نخواهد شد. نکته: ⚜ هر اثر با ذکر نام و نام خانوادگی و شماره تماس فرستنده اثر، همراه باشد. ⚜ هر اثر در هر بخش به آیدی ارجاع داده شده، ارسال شود. ⚜ این مسابقه مخصوص اهالی ناربانو و باغ یاقوت است. لذا برای شرکت در این مسابقه حتما باید در این گروه‌ها عضو باشید. 🎁 این مسابقه، هدایای مادی و معنوی هم، برای برگزیدگان اثر به همراه دارد. ان‌شاءالله.
توجه📣 توجه📣 هدیه‌ به برگزیده‌ی هر بخش👇 🎁یک میلیون ریال🎁 📍هر نفر می‌تواند برای هر بخش، فقط یک اثر بفرستد. 📍هر بخش در صورتی مشمول هدیه‌ی مادی و داوری می‌شود که حداقل هفت اثر ارسالی داشته باشد. 📍تنها تا ۲۴ مهر زمان باقی است؛ این زمان تمدید نخواهد شد. پس، فرصت را از دست ندهید. موقعیت پرواز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶️ نماهنگ اجرای همراه با گروه ارکستر را نشان می‌دهد. این سرود به مناسبت نهمین سالگرد آزادی جنوب لبنان اجرا شده است و تنها عقب‌نشینی ارتش صهیونیستی است که بدون هیچ شرط و شروطی و در واقع یک فرار تمام و کمال بوده است. متن شعر درباره انتقام گرفتن از رژیم صهیونیستی و خارج کردن آن‌ها از سرزمین اشغالی است. شاعر نوید و امید پیروزی بر دشمنان را می‌دهد. 🔶️ پ.ن: به نظرم خیلی خوبه توی جشن‌ها پخش کنید 🆔️ @m_ali_jafari
🔶️ متن و ترجمه نماهنگ علی الجبال (بر روی کوه ها) خلف التلال (پشت تپه ها) و فی الودیان (و در دره ها) ستهزمون (شکست خواهید خورد) برا جئتم (از خشکی آمدید) بحرا جئتم (از دریا آمدید) جوا جئتم (از هوا آمدید) ستسحقون (به زودی نابود می شوید) اذرعکم ان مدت تقطع (دستانتان اگر دراز شود قطع می شود) اعینکم ان نظرت تقلع (چشمانتان اگر نظر بیفکند بسته می شود) و الجیش المهزوم بعیتا (و ارتشی که در عیتا {نام روستایی در جنوب لبنان است} شکست خورد) ان عاد لکره فلن یرجع (اگر دوباره برگردد دیگر باز نمی گردد) رعبا نحن لکم قد جئنا (ما به صورت وحشت و بیم به سوی شما آمدیم) ثم الویل لکم ان عدنا (سپس وای بر شما اگر به دشمنی به سوی ما بازگردید) ارضا جئتوها احیائا (سرزمینی که زنده به آن آمده اید) ستنتهون بها اشلائا (لاشه هایتان ترکش میکند) هذا وعد الله (این وعده خداست) قالها نصر الله (که به نصر الله آن را گفته) علی الجبال (بر روی کوه ها) خلف التلال (پشت تپه ها) و فی الودیان (و در دره ها) ستهزمون (شکست خواهید خورد) فی بنت جبیل لنا جبروت (در بنت جبیل {شهری در جنوب لبنان} مجد و عظمت ما نهفته است) قد حطم اوهام الطاغوت (خیال‌های باطل نابود شده است) و ادار ریحا آتیه ستمزق بیت العنکبوت (و تندبادی پیش‌رونده جریان‌یافته که خانه عنکبوت را از هم خواهد پاشید) هذا وعدالله (این وعده خداست) قالها نصرالله (که به نصرالله آن را گفته) علی‌الجبال (بر روی کوه‌ها) خلف التلال (پشت تپه‌ها) و فی الودیان (و در دره‌ها) ستهزمون (شکست خواهید خورد) یا نصرالله فسر قدما (ای نصرالله پس گام به گام پیش برو) فورائک ابنا الرضوان (در پشت سر تو فرزندان رضوان {شهید عماد مغنیه} اند) دمه مازال بنا یسری (خون او هدر نرفته بلکه در ما جاری است) یغلی غلیان البرکان (و می‌جوشد چون جوشش آتش‌فشان) هذا وعدالله (این وعده خداست) قالها نصرالله (که به نصرالله آن را گفته) علی‌الجبال (بر روی کوه.ها) خلف‌التلال (پشت تپه‌ها) و فی‌الودیان (و در دره‌ها) ستهزمون (شکست خواهید خورد) 🆔️ @m_ali_jafari