eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
903 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.2هزار ویدیو
151 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 درماندگی شاه از پاسخگویی به خبرنگار زن خارجی نسبت به دیدگاهش پیرامون زنان!! 🔺بغض فرح از سخنان بی اساس شاه در برنامه زنده تلوزیونی... ﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344 🌿جهاد امیدبخشی: @jehadeomid
🔹🔸🔹بسم الله النور🔹🔸🔹 📱🌐کارگاه آشنایی با ابعاد حقوقی فضای مجازی 💠 موضوع جلسه سوم: آثار حقوقی مترتب بر فعالیت ها در فضای مجازی ( فعالیت های حرام) ⏳ چهارشنبه ۶ بهمن ماه ⏰ ساعت ۲۱ مکان: ناربانو باغبان: بانو سیاه تیری منتظر حضور گرمتان هستیم. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
اینفوگرافیک-کتاب-کیمیاگر – کافه‌بوک معرفی و پیشنهاد کتاب
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🇮🇷🇮🇷 🇮🇷 📣 توجه... 📣 توجه... برگزاری نمایشگاه داستانک نویسی «مطلع الفجر» با موضوع:« انقلاب، چهل سال مقاومت» علاقمندان به شرکت در این نمایشگاه، می‌توانند آثار ارسالی خود را بدون در نظر گرفتن حرف ربط(با، از، و، در، ...) حداکثر در ۱۰۰ کلمه، تا ۱۲ بهمن به مسئول محترم ناربانو به آیدی زیر تحویل دهند. @sedaghati_20 🔷 محدودیت در تعداد اثر وجود ندارد. 🔷 به سه اثر از بهترین آثار شرکت کنندگان در این نمایشگاه، به قید قرعه هدایایی تعلق خواهد گرفت. 🔷 شرط قرعه کشی، شرکت حداقل ۵۰ اثر در نمایشگاه می‌باشد. 🔷 دوستان توجه کنید فقط کسانی در قرعه کشی شرکت می‌کنند که فرم ثبت نام را پر کرده باشند... 🔷 برای ثبت نام، به آیدی گفته شده را بفرستید تا فرم برای شما ارسال گردد. ﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
✅مجموعه‌های نمایشگاهی با موضوع دهه فجر را می‌توانید از طریق لینک‌های زیر دریافت نمایید: مجموعه پوستر مامیتوانیم https://heyat.co/p/3508 مجموعه نمایشگاهی دستاورد های انقلاب https://heyat.co/p/3507 مجموعه پوستر نمایشگاهی صعود چهل ساله https://heyat.co/p/3506 مجموعه پوستر ما می توانیم https://heyat.co/p/3498 رتبه های جمهوری اسلامی ایران در دنیا https://heyat.co/p/3495 معرفی چهل چهره منفور دستگاه نحس پهلوی (کاریکاتور) https://heyat.co/p/3483 مجموعه‌ای از پوسترها به همراه توضیحات مناسب و کافی https://heyat.co/p/3482 مجموعه پوستر های هنوز ادامه دارند https://heyat.co/p/3481 مجموعه پوستر های اگر انقلاب اسلامی نبود https://heyat.co/p/3480 مجموعه پوستر نمایشگاهی چرا انقلاب کردیم؟ https://heyat.co/p/3479 مجموعه پوستر امام خمینی(ره) https://heyat.co/p/3478 دستاوردهای جمهوری اسلامی ایران به مناسبت دهه فجر https://heyat.co/p/3475 دستاورد های نظامی انقلاب اسلامی https://heyat.co/p/3474 تاریخ پهلوی https://heyat.co/p/3471 آمارها به روایت کاریکاتورها https://heyat.co/p/3465 ۴۰ کاریکاتور متناسب با دغدغه های انقلاب https://heyat.co/p/3464 مجموعه پوسترهای جشنواره هنر مقاومت https://heyat.co/p/2539 مجموعه تصاویر حضور کودکان در انقلاب https://heyat.co/p/2517 مجموعه تصاویر زنان در انقلاب اسلامی https://heyat.co/p/2516 مجموعه تصاویر شخصیت ها و شهدای انقلاب https://heyat.co/p/2515 مجموعه تصاویر دیوارنوشته های انقلاب اسلامی https://heyat.co/p/2514 مجموعه تصاویر امام خمینی https://heyat.co/p/2510 مجموعه نمایشگاهی مرگ بر آمريكا https://heyat.co/p/2508 مجموعه نمایشگاهی مردم گله مندند https://heyat.co/p/2507 مجموعه نمایشگاهی شهداي هسته اي https://heyat.co/p/2506 مجموعه نمایشگاهی راه روشن - فواید انرژی هسته ای https://heyat.co/p/2505 مجموعه نمایشگاهی دشمن شناسی https://heyat.co/p/2504 مجموعه نمایشگاهی دستاوردهای انقلاب اسلامی https://heyat.co/p/2503 مجموعه نمایشگاهی دانش انقلاب https://heyat.co/p/2502 مجموعه نمایشگاهی خط سرخ سری اول https://heyat.co/p/2501 مجموعه نمایشگاهی جلادیسم https://heyat.co/p/2500 مجموعه نمایشگاهی تولید ملی https://heyat.co/p/2499 مجموعه نمایشگاهی بزک شاه https://heyat.co/p/2498 مجموعه نمایشگاهی انقلاب اسلامی https://heyat.co/p/2497 مجموعه نمایشگاهی آمریکا شیطان بزرگ https://heyat.co/p/2496 مجموعه نمایشگاهی کلام امام خمینی https://heyat.co/p/2494 مجموعه نقاشی های حمایت از کارگر ایرانی https://heyat.co/p/2492 مجموعه تصویرسازی انقلاب اسلامی https://heyat.co/p/2491 مجموعه پوستر کجا بودیم کجا هستیم https://heyat.co/p/2457 مجموعه نمایشگاهی ایران خاتون https://heyat.co/p/2456 مجموعه پوستر چرا انقلاب کردیم https://heyat.co/p/2445 مجموعه پوستر صعود چهل ساله https://heyat.co/p/2442 سری نمایشگاهی سلام به آینده https://heyat.co/p/2441 سری نمایشگاهی راه حل خودمونی https://heyat.co/p/2439 مجموعه نمایشگاهی اون وقت ها که شما نبودی https://heyat.co/p/2431 مجموعه نمایشگاهی اگر انقلاب اسلامی نبود https://heyat.co/p/2430 مجموعه پوستر امام خمینی (ره) و وقایع منتهی به انقلاب اسلامی https://heyat.co/p/2425 ایران 20، برترین جایگاه های ایران در آمار بین المللی https://heyat.co/p/2419 مجموعه نمایشگاهی خاندان ویرانی https://heyat.co/p/2418 مجموعه پوسترهای نمایشگاهی خیمه انقلاب https://heyat.co/p/2420 مجموعه پوستر جنگ ارزی https://heyat.co/p/2423 مجموعه طرح های 40 سال بصیرت و حضور https://heyat.co/p/2427 مجموعه طرح های نهضت ادامه دارد https://heyat.co/p/2428 مجموعه طرح های سیلی سخت https://heyat.co/p/2429 طرح لایه باز پوستر راه درمان اقتصاد کشور https://heyat.co/p/2472 طرح لایه باز پوستر رویای کودکی ام را ساختم https://heyat.co/p/2474 طرح لایه باز پوستر زخم را درمان کنیم https://heyat.co/p/2476 https://eitaa.com/hamim1/77 @hamim1
شاید خیلی هاتون سوال داشته باشید که انیمه و انیمیشن رو از کجا دانلود کنیم که هم کیفیتش رو پایین نیارن و هم دوبله اش خوب باشه و هم حجمش داخلی حساب بشه و نیم‌بها و هم یک سانسور مناسب و خوب داشته باشه و فیلم رو قیچی قیچی‌نکرده باشن. توی این چند وقت شخصا رسیدم به آپ تی‌وی..برای این معرفی هم نه پول گرفتم نه سیگار نه چایی🤓 صرفا جهت اینکه هر فیلمی ازش دانلود کردم راضی بودم. مخصوصا فیلمای کارگردانهای هالیوودی که به مسائل خاصی معروف بودن. در عین حالی که به فیلم ضربه خاصی نخورده صحنه های به درد نخورش رو آروم بیرون کشیدن. البته سایت دوستیها هم خوبه ولی بعضی وقتا کیفیتش پایینه یا دوبله اش رو دوست نداشتم. البته سایت گلوری هم هست که دوبله اش عالیه ولی پولیه. یعنی اگر از سایتای دیگه هم دانلود کردید ولی اولش گفت دیری دیدیدن دیش دیری دیدین گلوری اینترتِینمت تقدیم می‌کند بدونید که بچه های گلوری توی سایتشون شما رو به خدا واگذار کردن.🤓 البته دانلود کارای قدیمیشون امکان داره. یعنی لینکش رو آزاد کردن ولی گفتن پولش رو بهشون بدید. انیمه رو که دیدید اینجا اعلام کنید...فردا شب یا شب شب درموردش چند تا نکته بگم.
نور انیمه صدای خاموش رو دیدید؟ دیدنش از نظر داستانی مفید خواهد بود. به شرطی که عناصر داستان رو بشناسید. و با دقت تماشا کنید. هر وقت دیدید توی گروه اعلام کنید تا کمی دور موردش صحبت کنیم. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 با سپاس
🌿🌿 اینجا محلی است برای نشر آثار داستانی اساتید و فارغ التحصیلان «انجمن هنری باغ انار» 🌹نشانی کانال: @ANARASHEGH 🔸نمایشگاه انجمن: @ANARSTORY 👤ادمین: @ANARSTORY_ADMIN https://harfeto.timefriend.net/16351511883423
هدایت شده از بیسیمچی مدیا 🎬
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌حکایت زیبا درباره عارف ملکوتی شیخ جعفر مجتهدی از زبان حجت‌الاسلام عالی به مناسبت سالگرد عروج @BisimchiMedia
هم شاد هستم؛ هم... یک غصه، مثل سوزن، شادی‌ام را سوزن سوزن می‌کند. ساعت تیک تیک کنان ۷صبح را نشان می‌دهد. صدایش در سرم بازتاب دارد: «بدو. بریم. بدو. بریم.» نگاهش می‌کنم. انگار تندتر می‌رود. می‌گویم:«به کجا چنین شتابان؟!» بدون اینکه نگاهم کند می‌گوید:«فقط، برو.» چشم از ساعت بر می‌دارم. غلتی در تخت می‌زنم. انگیزه‌ای برای بلند شدن ندارم. دوست ندارم تمام روز تولدم را با این حال بگذرانم. خودم را از پتو جدا می‌کنم. چه روزِ تولد مسخره‌ای! تا ساعت یک ربع به 7 شب باید منتظر باشم. می‌دانم علی تولدم را فراموش نمی‌کند. اما باید تا وقتی که از سر کار بر می‌گردد منتظر بمانم. چه انتظار مسخره‌ای! بالاخره یک روز به او خواهم گفت که این کارش را دوست ندارم. راهروی چهار متری بین اتاق و سرویس بهداشتی را پشت سر می‌گذارم. چه راهروی دراز و مسخره‌ای! صورتم را با آب سرد می‌شویم. به خودم در آینه‌ی کوچک روشویی نگاه می‌کنم. گذر عمر 27 ساله‌ را در چشمان قهوه‌ای‌ام نگاه می‌کنم. خوبی‌اش این است که همیشه دو سال کوچک‌تر به نظر می‌رسم. لبخندی می‌زنم و دماغِ به قول علی گِردم را با انگشتان، بالا و پایین می‌کنم. بلند می‌گویم:«امروز رو نباید ازدست بدم.» وارد سالن کوچک پذیرایی می‌شوم. دیوارهای گچی، بدون هیچ رنگ و تابلویی، مسخره به نظر می‌رسند. کاش مستأجر نبودیم. زهرا با موهای کوتاه و فرفری در کنار خرس پشمی بزرگش، وسط سالن روی فرش لاکی رنگ ۱۲متری سالن خوابیده است. چشمان بسته‌اش، خطی مشکی روی صورت گندمی‌اش انداخته. از دیدنش سیر نمی‌شم. عروسک‌های کوچک و بزرگ را دور تا دورش چیده. طبق معمول پتوی نازکش را پرت کرده. لبخند می‌زنم و پتو را مرتب می‌کنم. دوست دارم بیدارش کنم اما هیچ وقت دلم نمی‌آید کسی را از خواب بیدارکنم. طبق معمول، اول تلویزیون را، در انتهای سالن روشن می‌کنم. دنبال موسیقی شاد شبکه‌ها را جستجو می‌کنم. صدا را بلند می‌کنم تا صدای بدو بریمِ ساعت را نشنوم. پرده‌های کلفت جلوی پنجره را کنار می‌زنم. عاشق نورم. به لطف شیشه‌های آینه‌ای پنجره‌، تا عصر از نور انرژی بخش خورشید بهره می‌بریم. چند لقمه می‌خورم و به کارهایم فکر می‌کنم. چقدر امسال دلم جشن تولد می‌خواهد! دلم بچه شده است. رگ‌هایش تنگ و گشاد می‌شود. چیزی در گلویم سفت می‌شود. با خودم می‌گویم «چقدر غربت سخته! اهواز لااقل خاله اینا بودن.» یاد تولد پارسالم می‌افتم. علی برای کارآموزی تمام هفته آبادان بود. من تنها و دلتنگِ علی، طبقه بالای خانه‌ی خاله در حال نوشتن نامه برای او بودم. هر روز هفته برایش می‌نوشتم و چهارشنبه که برمی‌گشت توی کیفش می‌گذاشتم. تولدم دوشنبه بود. باید بدون او می‌گذراندم. حتی حوصله‌ی پایین رفتن نداشتم. خاله زنگ زد. «نرگس جان بیا پایین خاله.» بدون بهانه قبول کردم. حتما خاله برایم کیک پخته. باید خودم را شاد نشان دهم. خانه ساکت بود و بوی کیک هم نمی‌امد. «خیلی پر توقعی نرگس» بی‌خیال وارد پذیرایی شدم. چشمانم گرد شد. با دست صورتم را پوشاندم. چشمانم خیس شد. علی آمده بود. به حال و روزِ این یازده ماه ساکن شدن‌مان در آبادان فکر می‌کنم. نه دوستی نه سرگرمی. چقدر گوشه گیر و بی‌حوصله شده‌ام. نرگسِ پر انرژی و شاد با دخترش هم کم بازی می‌کند. دختر سه ساله‌ام به جای مادر با دوستان تخیلی‌اش بازی می‌کند. تصمیم می‌گیرم به جای این فکرها خودم را به کاری مشغول کنم. دلم مامان و بابا را می‌خواهد. دلم برادرکوچکم وحید را می‌خواهد که همیشه قبل از علی تولدم را تبریک می‌گوید. دلم آجی مریم مهربانم را می‌خواهد. ...
هدایت شده از حرکت در مه
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
توضیحات جناب مظفر سالاری درباره‌ی نحوهٔ نگارش رویای نیمه شب.
هدایت شده از احسان عبادی | ما و او
💠 برای نمایشگاه کتاب جهت خرید 1️⃣ کتاب نسیم موعود جلد 1 ، کتابی عالی برای تدریس مهدویت به نوجوانان بین 11 الی 18 سال ، خرید از لینک https://book.icfi.ir/book/463592 2️⃣ خرید جلد دوم نسیم موعود از لینک https://book.icfi.ir/book/463593 3️⃣ کتابی خوب و ارزان درباره ریشه های یهود در اروپا https://book.icfi.ir/book/252922 4️⃣ احکام تربیت فرزند تالیف ایت الله اعرافی ، رئیس حوزه های علمیه کشور، بسیار ارزان و عالی https://book.icfi.ir/book/487826/ 5️⃣ کارهای تشکیلاتی از منظر شهید بهشتی از لینک https://book.icfi.ir/book/427032 ❇️ ان شالله کتابهای دیگر هم معرفی می کنیم @ma_va_o
تاریخ انتشار: ۱۸ خرداد ۱۳۹۶ - ۱۲:۳۷ گزارش مشرق؛ «دهه مظلوم شصت»و دخترکانی که در آتش تکفیر «نفاق» خاکستر شدند +عکس  مادر فاطمه اکنون 36 سال است که با داغی خاموش نشدنی در قلبش زندگی می کند. هنوز که هنوز است، یاد پیکر آن فرشته کوچک که در آن کانتیتر، در آتش جهالت و جنایت فرقه رجوی خاکستر شد، همه وجودش را می لرزاند. سرویس سیاست مشرق - رهبر معظم انقلاب، در سخنرانی خود در سالگرد رحلت حضرات امام(ره) در مرقد مطهر ایشان، در فرازی از بیانات با اشاره به مظلوم بودن «دهه 60» که " اخیرا توسط افراد صاجل تریبون مورد هجوم قرار گرفته است"، فرمودند: " تروریست های مورد حمایت قدرتها، در دهه شصت، هزاران نفر از آحاد مردم و مسئولین را به شهادت رساندند که در میان آنها از کاسب معمولی تا جوان و فعال سیاسی و شخصیت های بزرگ دیده می شوند." " البته دهه شصت، دهه افتخارات بزرگ و دهه مبارزه با تجزیه طلبی است که ملت ایران بویژه جوانان با ایستادگی محکم خود در این دهه، توانستند بر همه توطئه ها و دشمنی ها پیروز شوند." و فراز بسیار مهم وقابل تامل ایشان این جا بود که فرمودند: " مراقب باشیم تا در دهه شصت، جای شهید و جلاد عوض نشود، زیرا ملت ایران در دهه شصت مظلوم واقع شد و به دلیل اینکه تروریست ها و منافقین و پشتیبانان آنها به امام و ملت ایران ظلم و خباثت کردند، ملت در موضع دفاع قرار گرفت و در نهایت هم پیروز شد." با توچه به این دغدغه بسیار حیاتی و حکیمانه رهبر انقلاب در حفظ  و حفاظت از مواریث بنیادین انقلاب و جلوگیری تحریف و قبل واقعیت تاریخ انقلاب، ادامه👇👇
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
تاریخ انتشار: ۱۸ خرداد ۱۳۹۶ - ۱۲:۳۷ گزارش مشرق؛ «دهه مظلوم شصت»و دخترکانی که در آتش تکفیر «نفاق» خاکستر شدند +عکس  مادر فاطمه اکنون 36 سال است که با داغی خاموش نشدنی در قلبش زندگی می کند. هنوز که هنوز است، یاد پیکر آن فرشته کوچک که در آن کانتیتر، در آتش جهالت و جنایت فرقه رجوی خاکستر شد، همه وجودش را می لرزاند. سرویس سیاست مشرق - رهبر معظم انقلاب، در سخنرانی خود در سالگرد رحلت حضرات امام(ره) در مرقد مطهر ایشان، در فرازی از بیانات با اشاره به مظلوم بودن «دهه 60» که " اخیرا توسط افراد صاجل تریبون مورد هجوم قرار گرفته است"، فرمودند: " تروریست های مورد حمایت قدرتها، در دهه شصت، هزاران نفر از آحاد مردم و مسئولین را به شهادت رساندند که در میان آنها از کاسب معمولی تا جوان و فعال سیاسی و شخصیت های بزرگ دیده می شوند." " البته دهه شصت، دهه افتخارات بزرگ و دهه مبارزه با تجزیه طلبی است که ملت ایران بویژه جوانان با ایستادگی محکم خود در این دهه، توانستند بر همه توطئه ها و دشمنی ها پیروز شوند." و فراز بسیار مهم وقابل تامل ایشان این جا بود که فرمودند: " مراقب باشیم تا در دهه شصت، جای شهید و جلاد عوض نشود، زیرا ملت ایران در دهه شصت مظلوم واقع شد و به دلیل اینکه تروریست ها و منافقین و پشتیبانان آنها به امام و ملت ایران ظلم و خباثت کردند، ملت در موضع دفاع قرار گرفت و در نهایت هم پیروز شد." با توچه به این دغدغه بسیار حیاتی و حکیمانه رهبر انقلاب در حفظ  و حفاظت از مواریث بنیادین انقلاب و جلوگیری تحریف و قبل واقعیت تاریخ انقلاب، بر آن شدیم تا شماری از مصادیق مظلومیت نسبت داده شده در فرمایش رهبر اینقلاب به دهه 60 را به مخاطبان ارایه دهیم، تا عمق مصایب و فجایعی که از سر ملت ستمدیده، اما بزرگ و استوار ایران در سال های پرالتهاب و دشوار ابتدای انقلاب گذشت، تا حدی نمایان شود. روایت اول فاطمه سادات؛ شقایق سه ساله ای که سحرگاه آتش گرفت یکی از بی رحمانه ترین و سبعانه ترین اقدامات در سیاهه طولانی جنایات منافقین، به شهادت رساندن مظلومانه و دردناک فاطمه ساادات طالقانی در صبحگاه 9 نیر 1360 در بندر ماهشهر بود. فاطمه سادات در هنگام شهادت تنها 3 سال داشت.  وقتی به خاطر گرمای هوای تیرماه، پدر و مادر فاطمه سادات تصمیم  گرفتند شب را در کانکس مربوط به جهاد سازندگی ماهشهر، محل نگهداری و توزیع اقلام فرهنگی انقلاب، سر کنند، هرگز گمان نمی بردند که تقدیر فرشته کوچک 3 ساله آن ها سوختن است. هنگامی که برای ادای نماز صبح پدر و مادر به ساختمانی در چند ده متری کانکس رفتند تا زود برگردند، با فاجعه رو به رو شدند. هدف اصلی  جنایت البته پدر و مادر فاطمه بودند که هر دو جزو جوانان انقلابی پرشور و مبلغ انقلاب محسوب می شدند.  خانم زهرا عطارزاده، مادر داغدیده شهید فاطمه سادات در مصاحبه با پایگاه اینترنتی «هابیلیان» از فاطمه گفت و از آن روز تلخ و سوزاننده: «فاطمه متولد 23 تیر 57 بود. فرزند اولمان بود. همسرم در زمان انقلاب بسیار فعال بود. آذر 56 در زمان دانشجویی زندانی شدند و با [حرکت جریان به سمت] پیروزی انقلاب، در دوم آبان 57 آزاد شدند. بعد از انقلاب و در زمان جنگ هم این فعالیت ها ادامه داشت. ما سال 57 هم در جهاد [سازندگی] فعالیت فرهنگی داشتیم. هر دو دبیر بودیم و در تهران تدریس می کردیم. به توصیه پدر همسرم که در اداره آموزش و پرورش سمتی داشتند به ماهشهر رفتیم، چون ظاهرا آن جا بیشتر به کار فرهنگی و مذهبی و نیرو نیاز داشت. شهریور 59 جنگ شد و مهرماه مدارس باز نشد و ما وارد جهاد [سازندگی] شدیم و آنجا شروع به فعالیت های فرهنگی کردیم. همسرم دو واحد ارتباط جمعی تأسیس کرده بودند. کارهای رادیو محلی رادیو محلی را انجام می دادند. ایشان طرح دادند که دو واحد در ماهشهر صنعتی و قدیم تأسیس شد که به آنجا مراجعه می کردند و سرودها و برنامه هایی تهیه می شد که تنظیم و اجرایش بر عهده خودمان بود.  همسرم چون نیروی فعالی بود منافقین ایشان را زیر نظر داشتند و ما هم این را می دانستیم. یک شب در واحد ارتباط جمعی بودیم. (منافقین)آمدند و از روزنه کلید واحد چراغ قوه انداختند تو که من بیدار شدم و با شنیدن صدا رفتند. یک دو شب بود که به خاطر فاطمه می رفتیم توی کانتینر می خوابیدیم چون هوا گرم بود و او نمی توانست بخوابد و ما برای خنک کردن خانه هم امکاناتی نداشتیم. آن شب هم در کانتینر خوابیدیم چون هوا گرم بود و صبح رفتیم خانه نماز بخوانیم. دوستم که با ما همکاری داشت آمد برای نماز و گفت از کنار کانتینر شعله های آتش بلند می شود. گفتم نگران نباش و هول نکن. که رفت و آمد و گفت که خود کانتینر است. به سرعت رفتیم آن جا. همسرم هرچه تلاش کرد نتوانست برود تو. ظاهرا شیشه را شکسته بودند و رفته بودند تو. ما با استخاره رفته بودیم ماهشهر و این آیه آمده بود که خدا از مؤمنین جانشان را می خرد و بهشت را به آنها می
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
دهد. این صحنه را که دیدم یاد این آیه افتادم و گفتم که پس جان، این بود؛ فرزند آدم از جان آدم عزیزتر است. یاد حضرت ابراهیم افتادم. خدا می دانست که ما نه ابراهیم هستیم و نه اسماعیل. گفت بیایید اینجا که بهشت است. نسیم داشت برگهای درختان را تکان می داد و با خود گفتم نگاه کن در حرکت کلی آفرینش هیچ تغییری ایجاد نشده و این تقدیر فاطمه بود. احتمال می دادیم کار منافقین باشد. خیلی زود در جریان دیگری دستگیر شدند. گفتند آن شب که چراغ انداخته بودند توی خانه ترسیدند این کار را انجام دهند. چند شب بعد اما رفته بودند توی کانتینر و همه جا را بنزین ریخته بودند و بعد کوکتل مولتوف پرتاب کرده بودند، اما می گفتند که ما بچه را ندیدیم."  او در جای دیگری ماجرا را چنین روایت کرد: " ...دیدم شعله های آتش از کانتینر زبانه می کشد. اطمینان داشتم که دخترم داخل آن است و در شعله های آتش می سوزد اما آتش آن قدر زیاد بود که نزدیک شدن به آن محال بود چه رسد به نزدیک شدن به آن متحیر ایستاده بودم و مات و مبهوت فقط شعله های آتش را نگاه می کردم حتی یک قطره اشک هم نمی ریختم. نمی دانم شوکه شده بودم یا صبری بود که خدا به من داده بود مردم تلاش می کردند. آتش نشانی هم وقتی آمده بود. آتش که خاموش شد، بدن سوختۀ دخترم، شقایق زندگی ام را دیدم. پارچۀ سفیدی روی بدن سوخته اش انداختند. اما از شدت حرارت استخوانهایش پارچه آتش گرفت و از بین رفت. پارچۀ دیگری انداختند. پزشک قانونی آمد و نوشت: «جسدی زغال شده به اندازۀ تقریبی هشتاد سانتی متر مشخص گردید و با یک ملحفۀ سفید پوشانده شده است. استخوانهای جمجمه سوخته شده، فقط بخشی از ساق پا و نیم تنه بالا مشخص است و در قسمت ها دیگر بدن به علّت شدّت سوختگی قابل تشخیص نیست." قاتل«فاطمه» پس از دستگیری گفت: "قرار بود ساعت سه بامداد روز سه شنبه نهم تیرماه 1360 عملیات آتش زدن کانتینر جهاد را انجام دهم یعنی درست همان موقعی که پدر و مادر و یک نفر از دوستانشان و خود «فاطمه» داخل کانتینر خوابیده بودند. ساعت 3 بامداد آمدم تا کانتینر را آتش بزنم، اما آن قدر لرزه بر اندامم افتاد که قادر به انجام آن نبودم آنجا را ترک کردم و ساعت چهار با ارادۀ قوی تری آمدم ولی نمی دانم چرا باز هم همان حالت برایم پیش آمد. لرزش بدنم عجیب بود با سرعت سراغ مسئوول تیم رفتم و جریان را گفتم او گفت: عملیات باید همین الان انجام بگیرد. من هم با تو می آیم و با هم کار را تمام می کنیم." مادر فاطمه درباره این ادعای قاتل فرزندش می گوید: "او وجود «فاطمه» را در کانتینر انکار کرده بود، ولی مگر می شود کسی پنجره ای را بشکند، پتوی نصب شده به دیوار را پاره کند و تمامی نقاط کانتینر را بنزین بریزد، کتابها را ببیند ولی کودک سه ساله را سر راهش نبیند؟!» خانم عطارزاده اکنون 36 سال است که با داغی خاموش نشدنی در قلبش از یاد نوگل معصومِ پرپرشده زندگیش، زندگی می کند. هنوز که هنوز است، یاد پیکر آن فرشته کوچک که در آن کانتیتر، در آتش جهالت و جنایت فرقه رجوی  سوخته و جزغاله شده، همه وجودش را به لرزه در می آورد...... بِأَیِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ
روایت دوم👇👇
روایت دوم وقتی اتوبوس شعله ور، قتلگاه لیلای دوساله شد روزنامه کیهان 21 مهرماه 1360 خبر یک عملیات دژخیمانه را در شیراز منتشر کرد:  " بر اثر انفجار در یک اتوبوس شرکت واحد در شیراز یک نفر کشته و ۶ نفر به شدت مجروح شدند. حادثه بعد از ظهر دیروز هنگامی روی داد که اتوبوس شرکت واحد در مسیر ابیوردی به طرف فلکه شهدا در حرکت بود که در نزدیکی میدان جمهوری اسلامی بر اثر انفجار مواد آتش زا دختر بچه ای دو ساله به نام لیلا نوربخش در آتش سوخت و جان خود را از دست داد و ۶ نفر دیگر به نام های شهناز حسن بیگی ، گلی نوربخش ، زهرا نوربخش ۳ ساله ، پریوش رضایی و دو زن ناشناس دیگر نیز به شدت مجروح و به بیمارستان سعدی منتقل شدند." شهیده مظلوم این جنایت ضدبشری منافقین، «لیلا نوربخش» 2 ساله بود که زنده زنده در آتش کینه و نفرت کور منافقین خلق سوخت و جزغاله شد. روایت ماجرا از زبان مادر این شهیده 3 ساله، خانم ماه بس نوربخش در مصاحبه بنیاد هابیلیان،  جانکاه و عبرت آموز است.: "به یاد دارم 20مهر1360، روز عید غدیر بود و می‌خواستیم برای زیارت به حرم حضرت شاهچراغ(ع) برویم. لیلا خیلی ذوق داشت و خوشحال بود. او برای لذت بردن هرچه بیشتر از این شادی‌اش، با همان لهجه بچه‌گانه‌ شیرینش مدام می‌پرسید: مامان کجا می‌رویم؟" من هر بار می‌گفتم: به حرم حضرت شاهچراغ می‌رویم."  برای سوار شدن به پایانه نمازی رفتیم. زهرا 3ساله بود و لیلا هم 2سال داشت. آن‌ها را سوار اتوبوس کردم و ابراهیم 1ساله را نیز در بغل گرفته بودم. همسرم در قسمت جلوی اتوبوس سوار شد و خواهر همسرم نیز همراه ما بود.  اتوبوس تقریبا 40نفر مسافر داشت ادامه👇👇👇
ادامه از روایت دوم👇👇 روایت دوم وقتی اتوبوس شعله ور، قتلگاه لیلای دوساله شد روزنامه کیهان 21 مهرماه 1360 خبر یک عملیات دژخیمانه را در شیراز منتشر کرد:  " بر اثر انفجار در یک اتوبوس شرکت واحد در شیراز یک نفر کشته و ۶ نفر به شدت مجروح شدند. حادثه بعد از ظهر دیروز هنگامی روی داد که اتوبوس شرکت واحد در مسیر ابیوردی به طرف فلکه شهدا در حرکت بود که در نزدیکی میدان جمهوری اسلامی بر اثر انفجار مواد آتش زا دختر بچه ای دو ساله به نام لیلا نوربخش در آتش سوخت و جان خود را از دست داد و ۶ نفر دیگر به نام های شهناز حسن بیگی ، گلی نوربخش ، زهرا نوربخش ۳ ساله ، پریوش رضایی و دو زن ناشناس دیگر نیز به شدت مجروح و به بیمارستان سعدی منتقل شدند." شهیده مظلوم این جنایت ضدبشری منافقین، «لیلا نوربخش» 2 ساله بود که زنده زنده در آتش کینه و نفرت کور منافقین خلق سوخت و جزغاله شد. روایت ماجرا از زبان مادر این شهیده 3 ساله، خانم ماه بس نوربخش در مصاحبه بنیاد هابیلیان،  جانکاه و عبرت آموز است.: "به یاد دارم 20مهر1360، روز عید غدیر بود و می‌خواستیم برای زیارت به حرم حضرت شاهچراغ(ع) برویم. لیلا خیلی ذوق داشت و خوشحال بود. او برای لذت بردن هرچه بیشتر از این شادی‌اش، با همان لهجه بچه‌گانه‌ شیرینش مدام می‌پرسید: مامان کجا می‌رویم؟" من هر بار می‌گفتم: به حرم حضرت شاهچراغ می‌رویم."  برای سوار شدن به پایانه نمازی رفتیم. زهرا 3ساله بود و لیلا هم 2سال داشت. آن‌ها را سوار اتوبوس کردم و ابراهیم 1ساله را نیز در بغل گرفته بودم. همسرم در قسمت جلوی اتوبوس سوار شد و خواهر همسرم نیز همراه ما بود.  اتوبوس تقریبا 40نفر مسافر داشت. مسافت کمی را طی کرده بودیم. اتوبوس با صدای بلند خانمی که از عقب اعلام کرد: "بمب‌گذاری شده است." متوقف شد. چند ثانیه از توقف اتوبوس نگذشته بود که صدای مهیبی شنیده شد و اتوبوس در آتش سوخت. آتش در اتوبوس زبانه می‌کشید و همه به سمت درب عقب اتوبوس هجوم آوردند؛ اما در از کار افتاده بود و باز نمی‌شد. مردم وحشت کرده بودند. هر کس سعی می‌کرد جان خود و خانواده‌اش را نجات دهد. عده‌ای از طریق پنجره‌ها خودشان را از اتوبوس خارج کردند. فرصتی نداشتیم و هر لحظه شعله‌های آتش بیشتر و بیشتر می‌شد. فضای اتوبوس را دود گرفته بود و نتوانستم لیلا و زهرا را ببینم. با دستم به سختی شیشه اتوبوس را شکستم. دستم پر از شیشه بود و خون از آن جاری شد. فقط توانستم خودم و ابراهیم را که در بغلم بود نجات دهم. از اتوبوس که بیرون آمدم، همسرم را دیدم. صورت و موهایش سوخته بود. سراغ لیلا و زهرا را گرفتم. گفت: «آن‌ها را ندیدم، حتما داخل اتوبوس مانده‌اند. خواهرم که سوخته بود را دیدم و بیرون کشیدم.» با شنیدن این جمله جیغ کشیدم و بر سر خود ‌زدم. دقایقی بعد ماموران آتش‌نشانی رسیدند. افرادی را که در اتوبوس گیر افتاده بودند را بیرون ‌آوردند؛ اما آن‌ها هم نتوانستند برای لیلا کاری کنند." هنگامی که ماموران آتش‌نشانی موفق به مهار آتش شدند، لیلا جانش را از دست داده و جسمش کاملا سوخته بود؛ اما پیکر نیمه‌جان زهرا به بیمارستان منتقل شد. زهرا به علت سوختگی شدید 9ماه در بیمارستان بستری بود و مورد چندین عمل جراحی قرار گرفت. با این حال او هیچ‌وقت به بهبودی کامل دست نیافت و با گذشت سال‌ها از آن زمان، هنوز آثار جنایت منافقین را به همراه دارد. در آن حادثه لیلای 2ساله شهید شد و تعداد زیادی از مسافران دچار سوختگی شدند. مادر لیلا یک سوال ساده و سرراست از سردمداران فرقه رجوی و حامیان ان ها می پرسد: "همسرم کارگر ساده ساختمان بود و وضع مالی خوبی نداشتیم. مسئولیت دولتی هم نداشت که منافقین به دلیل آن بخواهند به ما آسیبی برسانند. آن‌ها با دولت و نظام مشکل داشتند؛ اما در عمل علاوه‌ بر نظام و دولت با مردم بی‌دفاع هم وارد مبارزه مسلحانه شدند. لیلا فقط 2سال داشت، گناه لیلا چه بود؟ بدن کاملا سوخته شده لیلا صحنه‌ایست که برای همیشه در ذهنم می‌ماند و از یاد رفتنی نیست. همیشه از این درد می‌سوزم و منافقین را نفرین می‌کنم. با جنایات اینچنینی، دید مردم به گروهک منافقین تیره‌تر شد." طبق اظهارات شاهدان عینی، اقدام به اتش زدن اتوبوس توسط 3 دختر انجام گرفت که منافقانه چادر به سر کرده و در ردیف آخر اتوبوس نشسته بودند. نرسیده به پل نمازی شیراز، یکی از این دخترها به راننده می گوید که اتوبوس بمب گذاری شده و راندده بلافاصله اتوبوس را نگه داشت تا مسافران پیاده شوند و جمعیت به درها هجوم آوردند، منتهی در اواسط خروج، بمب منفجر شد. با انفجار بمب، درهای عقب و جلو خود به خود بسته شد و مسافران باقی مانده به حالت خفگی از دود و سوختگی شدید افتادند. در این حادثه حدود ده نفر دچار سوختگی های شدید شدند ولی در نهایت نجات یافتند، که یکی از آن ها «زهرا نوربخش» خواهر 3 ساله لیلا بود. لیلا خوش اقبال نبود و پیکر پاک و کوچک و لطیفش در حرارت ذوب
کننده آتش سوخت و تبدیل به توده ای از زغال شد و به شهادت رسید. زهرا 3 ساله تا سال های بعد زندگیش، علاوه بر غم جانسوز از دست دادن خواهر، با عوارض ناشی از سوختکی مواجه بوده است و هنوز آثار سوختگی بر پیکر و صورتش دیده می شود.