بسم رب الشهدا و الصدیقین
همه منتظر شهادتت بودیم، نمیدانم برای دست بریدهات روضه عباس بخوانیم! یا برای پیکر پاره پارهات روضه علیاکبر! یا برای غم رهبرمان روضه مالک! یا به یاد محاسن سفیدت روضه حبیب! یا از هلهله حرمله ها! یا از شهادتت در غربت!
سلام سردار بزرگ اسلام، نوشتن برایت سخت نیست، چون فقط باز کردن صندوقچه خاک گرفتهای است که در دل نامههای یکیکمان را سالها به ودیعت نگاه داشته برای یوم الاحد، بالاخره طاقت نیاوردی و سبقت گرفتی و رفتی، پرکشیدنت گوارای وجودت رفیق. به رفتنت بیپا، به بال گشودنت بیدست، به سینه سوخته و شرحه شرحهات حسرت بر سینه مانده شهادتمان باز تازه شد. خداحافظ سردار دلهای بیقرار.
حسرت شهادت به دست اشقی الاشقیا را پشت سر گذاشتی و با زمزمه لبخند پررمزورازت همه نگفتنیها را فریاد زدی.
سردار عزیز، چقدر جگرسوز شد و انتظار دوباره دیدن ابدی!
عملیات به عملیات، میدان به میدان از بیتالمقدس و فتح المبین از کربلا تا کربلا، هرجا که ردی از عشق خمینی و خامنهای بود و هرجا که کینهورزی جنایتکاران و زورگویان بود، تو بردی قاسم جان، تو بردی! میدان، میدان تو بود و دشمن، مقهور نگاه نافذت. این ره که گشودهای، بسته نخواهد شد و این سوز بر سینه نشسته خاموش نخواهد شد.
سلام بر روح بلند و کبریائیات،
سلام بر عزم آسمانی و بی فرودت،
سلام بر عقیق پیشانیات،
سلام بر پیکر اربا اربا،
سلام بر دست عباس و سلام بر جسم صدپاره حسین.
#دلنوشته_کد_54 (۱)