ویژگی های اخلاقی
شهید صیاد شیرازی، فردی مؤمن و متعهد راستین به اسلام و تشیع بود. بزرگ مردی که هر کاری را با نام خدا و دعا برای فرج آقا امام زمان(عج) شروع و با دعا برای سلامتی و عزت رهبر معظم انقلاب به پایان می برد. وی به شهادت اعضای خانواده و همکاران و اطرافیانش، همیشه با وضو بود و برای تصمیم گیری در کارهای مهم و اساسی، ابتدا دو رکعت نماز به جای می آورد. بنابر سفارش امام خمینی رحمه الله همیشه دوشنبه ها و پنج شنبه ها را روزه می گرفت. اوقات کاری اش و شروع و پایان جلسات اداری اش با اوقات شرعی منظم شده بود. به نماز شب بسیار مقیّد بود و ساده زیستی و دوری از تجملات و تکبر و ریا، از خصوصیات ویژه اخلاقی آن شهید بود. صیاد، نمونه ای از یک افسر و فرمانده منضبط، جدی و سخت گیر، و البته مورد علاقه زیردستانش بود
🌹 @AXNEVESHTESHOHADA
هرلحظه اين احساس را داشتم; كه هر وقت باشد، شهيد مى شود. هميشه هم بهش مى گفتم.
مى گفتم كه : «هر وقت باشه، شهيد مى شى. ولى دوست دارم به اين زودى ها شهيد نشى. هنوز پسرام داماد نشدند. مى خوام خودت دامادشون كنى. »
خواب ديده بود.
ديده بود كه يكى از دوست هاى شهيدش آمده ببردش. نمى رفته. به ما نگاه مى كرده و نمى رفته.
ما خيلى گريه مى كرده ايم. دوستش به زور دستش را كشيده بوده و برده بودش.
بعد از اين خوابش، بهم گفت:
«تو بايد راضى باشى تا من برم. خودت رو آماده كن.
🌹 @AXNEVESHTESHOHADA
مثل كارمندها نمى آمد ستاد كل; كه هفت ونيم يا هشت صبح، كارت ورود بزند و چهار بعد از ظهر، كارت خروج.
زود مى آمد و دير مى رفت.
خيلى دير.
مى گفت:
«ما توى كشور بقية الّله هستيم. خادم اين ملتيم. مردم ما رو به اين جا رسوندن، مردم. بايد براشون كار كنيم. »
🌹 @AXNEVESHTESHOHADA
وصیتنامه
انالله و اناالیه راجعون...
خداوندا! این تو هستی که قلبم را مالا مال از عشق به راهت، اسلامت، نظامت و ولایتت قرار دادی.
خدایا؛ تو خود می دانی که همواره آماده بوده ام آنچه را که تو خود به من دادی، در راه عشقی که به راهت دارم، نثار کنم. اگر این نبود، آن هم خواست تو بود. پروردگارا؛ رفتن در دست تو است، من نمی دانم چه موقع خواهم رفت، ولی می دانم که از تو باید بخواهم مرا در رکاب امام زمانم قرار دهی و آن قدر با دشمنان قسم خورده ات بجنگم تا به فیض شهادت برسم. از پدر و مادرم که حق بزرگی بر گردنم دارند می خواهم که مرا ببخشند؛ من نیز همواره برایشان دعا کرده ام که عاقبت به خیر شوند. از همسر گرامی و فداکار و فرزندانم می خواهم که مرا ببخشند که کمتر توانسته ام به آن ها برسم و بیشتر می خواهم وقف راهی باشم که خداوند متعال به امت زمان ما عطا فرموده. آنچه از دنیا برایم باقی می ماند، حق است که در اختیار همسرم قرار گیرد. از همه ی آن هایی که از من بد دیده اند می خواهم که مرا به بزرگی خودشان ببخشند و بالاخره از مردان مخلص خودم به ویژه حاج آقا امیر رنجبر نیکدل، استدعا دارم در غیاب من به امور حساب و کتاب من برسند و با برادران دیگر، چون جناب سرهنگ حاج آقا آذریون و تیمسار حاج آقا آراسته در این باب، تشریک مساعی نمایند.
خداوندا! ولی امرت حضرت آیت الله خامنه ای را تا ظهور حضرت مهدی زنده، پاینده و موفق بدار. آمین یا رب العالمین
من الله التوفیق
🌹 @AXNEVESHTESHOHADA
سحر بود. نماز را در حرم امام خوانديم و راه افتاديم.
رسممان بود كه صبح روز اوّل برويم سر خاك. رسيديم.
هنوز آفتاب نزده بود، امّا همه جا روشن بود.
يكي زودتر از همه آمده بود; زودتر از بقيّه، زودتر از ما
گفتم: شما چرا اين موقع صبح خودتون روبه زحمت انداختيد؟
آيت الله خامنه اي فرمودند: دلم براى صيادم تنگ شده. مُدَتيه ازش دور شده ام.
تازه ديروز به خاك سپرده بوديمش.
🌹 @AXNEVESHTESHOHADA
🔺به مناسبت سالگرد شهادت سپهبد صیاد شیرازی؛ روایت کمتر شنیده شده از عملیات انتقام خون شهید
سردار حاجی زاده:
🔹به فاصله کوتاهی پس از ترور شهید صیاد توسط منافقین، رزمندگان یگان موشکی سپاه با شلیک صدها فروند موشک به سوی پادگان اشرف انتقام رفیق شهید خود را گرفتند.
🔹در این عملیات که با همکاری وزارت اطلاعات اجرا شد، ابتدا با یک ضربه مختصر منافقین را برای مراسم تدفین کشتهها به قبرستان مروارید مقر اشرف در نزدیکی بغداد کشانده شدند و بعد از اطمینان از تمرکز نیروها با ضربات سنگین موشکی انتقام این شهید عزیز از منافقین کور دل گرفته شد.
🌹 @AXNEVESHTESHOHADA
زهره قائمی، مسئول عملیات ترور شهید صیاد شیرازی که در 10 شهریور سال 1392 در حمله تکاوران نیروی قدس سپاه به پادگان اشرف؛ به همراه حدود 70 نفر دیگر از اعضای رده بالای منافقین به درک واصل شد...
روحش با هند جگرخوار محشور، ان شاالله
🌹 @AXNEVESHTESHOHADA
6.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
الگویت کیه؟!
کلیپی تکان دهنده و زنگ هشدار به مسئولین فرهنگی ،تاسف و تاسف در ایرانی که این همه قهرمان داره بعد جوانانش کجا ها را الگوی خود قرار میدن!!! اونم کسانی که فقط در فیلم ها قهرمان بودن!!!
۲۱ فروردین سالروز شهادت سپهبد علی صیاد شیرازی
🌹 @AXNEVESHTESHOHADA
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_نوزدهم
💠 به محض فرود هلیکوپترها، عباس از پلههای ایوان پایین رفت و تمام طول حیاط را دوید تا زودتر #آب را به یوسف برساند.
به چند دقیقه نرسید که عباس و عمو درحالیکه تنها یک بطری آب و بستهای آذوقه سهمشان شده بود، برگشتند و همین چند دقیقه برای ما یک عمر گذشت.
💠 هنوز عباس پای ایوان نرسیده، زنعمو بطری را از دستش قاپید و با حلیه به داخل اتاق دویدند.
من و دخترعموها مات این سهم اندک مانده بودیم و زینب ناباورانه پرسید :«همین؟» عمو بسته را لب ایوان گذاشت و با جانی که به حنجرهاش برگشته بود، جواب داد :«باید به همه برسه!»
💠 انگار هول حال یوسف جان عباس را گرفته بود که پیکرش را روی پله ایوان رها کرد و زهرا با ناامیدی دنبال حرف زینب را گرفت :«خب اینکه به اندازه #افطار امشب هم نمیشه!»
عمو لبخندی زد و با صبوری پاسخ داد :«انشاءالله بازم میان.» و عباس یال و کوپال لشگر #داعش را به چشم دیده بود که جواب خوشبینی عمو را با نگرانی داد :«این حرومزادهها انقدر تجهیزات از پادگانهای #موصل و #تکریت جمع کردن که امروزم خدا رحم کرد هلیکوپترها سالم نشستن!»
💠 عمو کنار عباس روی پله نشست و با تعجب پرسید :«با این وضع، #ایرانیها چطور جرأت کردن با هلیکوپتر بیان اینجا؟» و عباس هنوز باورش نمیشد که با هیجان جواب داد :«اونی که بهش میگفتن #حاج_قاسم و همه دورش بودن، یکی از فرماندههای #سپاه ایرانه. من که نمیشناختمش ولی بچهها میگفتن #سردار_سلیمانیِ!»
لبخند معناداری صورت عمو را پُر کرد و رو به ما دخترها مژده داد :«#رهبر ایران فرماندههاشو برای کمک به ما فرستاده #آمرلی!» تا آن لحظه نام #قاسم_سلیمانی را نشنیده بودم و باورم نمیشد ایرانیها به خاطر ما خطر کرده و با پرواز بر فراز جهنم داعش خود را به ما رساندهاند که از عباس پرسیدم :«برامون اسلحه اوردن؟»
💠 حال عباس هنوز از #خمپارهای که دیشب ممکن بود جان ما را بگیرد، خراب بود که با نگاه نگرانش به محل اصابت خمپاره در حیاط خیره شد و پاسخ داد :«نمیدونم چی اوردن، ولی وقتی با پای خودشون میان تو #محاصره داعش حتماً یه نقشهای دارن!»
حیدر هم امروز وعده آغاز #عملیاتی را داده بود، شاید فرماندهان ایرانی برای همین راهی آمرلی شده بودند و خواستم از عباس بپرسم که خبر آوردند حاج قاسم میخواهد با #مدافعان آمرلی صحبت کند.
💠 عباس با تمام خستگی رفت و ما نمیدانستیم کلام این فرمانده ایرانی #معجزه میکند که ساعتی بعد با دو نفر از رزمندگان و چند لوله و یک جعبه ابزار برگشت، اجازه تویوتای عمو را گرفت و روی بار تویوتا لولهها را سر هم کردند.
غریبهها که رفتند، بیرون آمدم، عباس در برابر نگاه پرسشگرم دستی به لولهها زد و با لحنی که حالا قدرت گرفته بود، رجز خواند :«این خمپاره اندازه! داعشیها از هرجا خواستن شهر رو بزنن، ماشین رو میبریم همون سمت و با #خمپاره میکوبیمشون!»
💠 سپس از بار تویوتا پایین پرید، چند قدمی به سمتم آمد و مقابل ایوان که رسید با #رشادتی عجیب وعده داد :«از هیچی نترس خواهرجون! مرگ داعش نزدیک شده، فقط #دعا کن!»
احساس کردم حاج قاسم در همین یک ساعت در سینه برادرم قلبی پولادین کاشته که دیگر از ساز و برگ داعش نمیترسید و برایشان خط و نشان هم میکشید، ولی دل من هنوز از #وحشت داعش و کابوس عدنان میلرزید و میترسیدم از روزی که سر عباسم را بریده ببینم.
💠 بیش از یک ماه از محاصره گذشت، هر شب با دهها خمپاره و راکتی که روی سر شهر خراب میشد از خواب میپریدیم و هر روز غرّش گلولههای تانک را میشنیدیم که به قصد حمله به شهر، خاکریز #رزمندگان را میکوبید، اما دلمان به حضور حاج قاسم گرم بود که به نشانه #مقاومت بر بام همه خانهها پرچمهای سبز و سرخ #یاحسین نصب کرده بودیم.
حتی بر فراز گنبد سفید مقام #امام_حسن (علیهالسلام) پرچم سرخ #یا_قمر_بنی_هاشم افراشته شده بود و من دوباره به نیت حیدر به زیارت مقام آمده بودم.
💠 حاج قاسم به مدافعان رمز مقاومت را گفته بود اما من هنوز راز تحمل #دلتنگی حیدر را نمیدانستم که دلم از دوریاش زیر و رو شده بود.
تنها پناهم کنج همین مقام بود، جایی که عصر روز عقدمان برای اولین بار دستم را گرفت و من از حرارت لمس #احساسش گرما گرفتم و حالا از داغ دوریاش هر لحظه میسوختم.
💠 چشمان #محجوب و خندههای خجالتیاش خوب به یادم مانده و چشمم به هوای حضورش بیصدا میبارید که نیت کردم اگر حیدر سالم برگردد و خدا فرزندی به ما ببخشد، نامش را #حسن بگذاریم.
ساعتی به #افطار مانده، از دامن امن امام دل کَندم و بیرون آمدم که حس کردم قدرتی مرا بر زمین کوبید...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🌹 @AXNEVESHTESHOHADA