🌷 #رمان_واقعی_نسل_سوخته 🌷
قسمت #صد_و_بیست_و_چهارم
قسم به رحمت تو
طول کشید تا باور کنم ... اما چطور می شد این همه همخوانی و نشانه اتفاقی باشه؟ ...
به حدی سریع، تاوان دل سوخته یا ناراحت کردنم رو می دادند ... که از دل خودم ترسیدم ... کافی بود فراموش کنم بگم ...
خدایا ... به رحمت و بخشش تو بخشیدم ...✨
یا به دلم سنگین بیاد و نتونم این جمله رو بگم ...
خیلی زود ... شاهد بلایی می شدم که بر سرشون فرود می اومد ... بلایی که فقط کافی بود توی دلم بگم ...✋
خدایا ... اگه تاوان دل شکسته منه ... حلالش کردم ...
و همه چیز تمام می شد ...
#خدا به حدی حواسش به من بود ... که تمام دردی رو که از درون حس می کردم ...
و جگرم رو آتش زده بود ... ناپدید شد ...
وجود و حضورش ... سرپرستی و مراقبتش از من ... برام از همیشه قابل لمس تر شده بود ... و بخشیدن به حدی برام راحت شده بود ... که بدون هیچ سختی ای می بخشیدم ...
خدایا ... من محبت و لطف رو از تو دیدم و یاد گرفتم ...
حضرت علی گفته ... تو خدایی هستی که اگر عهد و قسمت نبود ... که ظالم و مظلوم در یک طبقه قرار نگیرن ... هرگز احدی رو عذاب و مجازات نمی کردی ...
تو خدایی هستی که رحمت و لطفت ... بر خشم و غضبت غلبه داره...
نمی خوام به خاطر من، مخلوق و بنده ات رو مجازات کنی ...
من بخشیدم ... همه رو به خودت بخشیدم ...
حتی پدرم رو... که تو و بودنت ... برای من کفایت می کنه ...
و بخشیدن به رسمی از زندگی تبدیل شد ... دلم رو با همه صاف کردم ... از دید من، این هم امتحان الهی بود ...
امتحانی که تا امروز ادامه داره ... و نبرد با خودت ... سخت ترین لحظاته ... اون لحظاتی که شیطان با تمام قدرت به سراغت میاد ... و روی دل سوخته ات نمک می پاشه ...
ولش کن ... حقشه ... نبخش ... بزار طعم گناهش رو توی همین دنیا بچشه ... بزار به خاطر کاری که کرده زجر بکشه... تا حساب کار دستش بیاد ... حالا که خدا این قدرت رو بهت داده ... تو هم ازش انتقام بگیر ...
و هر بار ... با بزرگ تر شدن مشکلات ... و له شدن زیر حق و ناحق کردن انسان ها ... فشار شیطان هم چند برابر می شد ... فشاری که هرگز در برابرش تنها نبودم ...
و خدایی استاد من بود ... که #رحمتش بر #غضبش ... غلبه داشت ...
خدایی که شرم توبه کننده رو می بخشه و چشمش رو روی همه ناسپاسی ها و نامردمی ها می بنده ...
خدایی که عاشقانه تک تک بنده هاش رو دوست داره ... حتی قبل از اینکه تو ...
به محبتش فکر کنی ...
.
ادامه دارد...
🌸نويسنده:سيدطاها ايماني🌸
🌷 #رمان_واقعی_نسل_سوخته 🌷
قسمت #صد_و_بیست_پنجم
خدای دو زاری
به ساعتم نگاه کردم ... و بلند شدم ...
- کجا؟ ... تازه وسط بازیه ...
- خسته شدی؟ ...
همه زل زده بودن به من ...
- تا شما یه استراحت کوتاه کنید ... این خدای دو زاری، نمازش رو می خونه و برمی گرده ...
چهره هاشون وا رفت ... اما من آدمی نبودم که بودن با خدا #حقیقی رو ... با هیچ چیز عوض کنم ...
فرهاد اومد سمت مون ...
- من، خدا بشم؟ ...
جمله از دهنش در نیومده ... سینا بطری آب دستش رو پرت کرد طرف فرهاد ...
- برو تو هم با اون خدا شدنت ... هنوز یادمون نرفته چطور نامردی کردی ... دوست دخترش مافیا بود ... نامرد طرفش رو می گرفت ...
بچه ها شروع کردن به شوخی و توی سر هم زدن ... منم از فرصت استفاده کردم و رفتم نماز ...
وقتی برگشتم هنوز داشتن سر به سر هم میزاشتن ...
بقیه هنوز بیدار بودن ... که من از جمع جدا شدم ... کیسه خوابم رو که برداشتم ... سینا اومد سمتم ...
- به این زودی میری بخوابی؟ ... کیانوش می خواد واسه بچه ها قصه ترسناک بگه ... از خودش در میاره ولی آخرشه ...
خندیدم و زدم روی شونه اش ...
- قربانت ... ولی اگه نخوابم نمی تونم از اون طرف بیدار بشم...
تا چشمم گرم می شد ... هر چند وقت یک بار جیغ دخترها بلند می شد ... و دوباره سکوت همه جا رو پر می کرد ... استاد قصه گویی بود ...
من که بیدار شدم ... هنوز چند نفری بیدار بودن ... سکوت محض ... توی اون فضای فوق العاده و هوای تازه ... وزش باد بین شاخ و برگ درخت ها ... نور ماه که هر چند هلالی بیش نبود ... اما می شد چند قدمیت رو ببینی ...
وضو گرفتم و از نقطه اسکان دور شدم ... یه فرورفتگی کوچیک بین اون سنگ های بزرگ پیدا کردم ... توی این هوا و فضای فوق العاده ... هیچ چیز، لذت بخش تر نبود ...
نماز دوم تموم شده بود ... سرم رو که از سجده شکر برداشتم ...
سایه یک نفر به سایه های جنگل و نور ماه اضافه شد ... یک قدمی من ایستاده بود ...
.
.
ادامه دارد...
🌟نويسنده:سيدطاها ایمانی
🌷 #رمان_واقعی_نسل_سوخته 🌷
قسمت #صد_و_بیست_ششم
تیله های رنگی
جا خوردم ... نیم خیز چرخیدم پشت سرم ... سینا بود ...
با نگاهی که توی اون مهتاب کم هم، تعجبش دیده می شد ...
- تو چقدر نماز می خونی ... خسته نمیشی؟ ...😕
از حالت نیم خیز، دوباره نشستم زمین و تکیه دادم به سنگ های صخره ای کنارم ...
- یادته گفتی تا آخر شب با رفیقت می گشتید ... از اون طرف هم گرگ و میش با بقیه رفقات، قرار بیرون شهر داشتی؟ ...
چند لحظه سکوت کردم ...
- خیلی دوست داشتم داستان کیانوش رو گوش کنم ... مخصوصا که صدای هیجان بچه ها بلند شده بود ... ولی یه چیزی رو می دونی؟ ... من از تو رفیق بازترم ...
با حالت خاصی بهم نگاه کرد ...
و چشمش چرخید روی مهر و جانماز جیبیم ... هنوز ساکت بود اما معلوم بود داره به چی فکر می کنه ...
- آفریقا پر از معادن بزرگ طلا و الماسه ... چیزی که بومی های صحرا نشین آفریقا از وجودش بی خبر بودن ... اولین گروه های سفید که پاشون به اونجا رسید ... می دونی طلا و الماس رو با چی معامله کردن؟ ... «شیشه های کوچیک رنگی »...
رفتن پیش رئیس قبایل و به اونها شیشه های رنگی دادن ... یه چیزی توی مایه های تیله های شیشه ای ... اونها سرشون به اون شیشه رنگی ها گرم شد ... و حتی در عوض گرفتن اونها حاضر شدن به قبایل دیگه حمله کنن ... و اونها رو به بند بکشن ... انسانیت و آزادی، هموطن هاشون رو ... با تیله ها و شیشه های رنگی عوض کردن ...
نگاهش خیلی جدی بود ...
- کلا اینها با هم خیلی فرق داره ... قابل مقایسه نیست ...
این بار بی مکث جوابش رو دادم ...
- دقیقا ... این رفاقت توش خیانت و نارو زدن نیست ... از نامردی و پیچوندن و دو رویی خبری نیست ...
فقط باید ارزش طلا و الماس رو بدونی ... تا سرت به شیشه رنگی پرت نشه ... و یه چیز با ارزش تر رو فدای یه مشت تیله کنی ...این رفاقت چیزیه که کافیه پات رو بزاری توی عالمش و بیای جلو ... از یه جا به بعد ... هیچ لذتی باهاش برابری نمی کنه... خستگی توش نیست ... اشتیاقی وجودت رو پر می کنه که خواب رو از چشم هات می بره ...
سکوت عمیقی فضا رو پر کرد ...
غرق در فکر بود ... نور مهتاب، کمتر شده بود ... چهره اش رو درست تشخیص نمی دادم ... فکر می کردم هر لحظه است که اونجا رو ترک کنه...
اما نشست ...
در اون سیاهی شب ... جمع کوچک و دو نفره ما ... با صحبت و نام #خدا ... روشن تر از روز بود ...
بحث حسابی گل انداخته بود که حواسم جمع شد ...
داره وقت نماز شب تموم میشه ... کمتر از 10 دقیقه به اذان صبح باقی مونده بود ...
یهو بحث رو عوض کردم ...
- سینا بلدی نماز شب بخونی؟ ....
مثل برق گرفته ها بهم نگاه کرد ... این سوال ... اونم از کسی که می گفت ... نماز خوندن خسته کننده است ... بلند شدم ایستادم رو به قبله ...
- نماز مستحبی رو لازم نیست حتما رو به قبله باشی ... یا حتما سجده و رکوعش رو عین نماز واجب بری ...
نیت می کنی ... یه رکعت نماز وتر می خوانم قربت الی الله...
و ایستادم به نماز ... فکر می کرد دارم بهش نماز شب خوندن یاد میدم ... اما واقعا نیت نماز وتر کرده بودم ...
به ساده ترین شکل ممکن ...
5 تا استغفرالله ... 14 تا الهی العفو ... و یک مرتبه ... اللهم اغفر لی و لوالدی ... و للمسلمین و المسلمات ... و المؤمنین و المؤمنات ...
و این آغاز ماجرای دوستی جدید من و سینا بود ...
ادامه دارد...
🌟نويسنده:سيدطاها ايماني🌟
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
هدایت شده از عکسنوشته فرهنگ و حجاب
فردا روز دحو الارض هست که «دَحو» به معنای گسترش است و بعضی نیز آن را به معنای تکان دادن چیزی از محلِ اصلی اش تفسیر کرده اند.
منظور از دحوالارض (گسترده شدن زمین) این است که در آغاز، تمام سطح زمین را آب های حاصل از باران های سیلابیِ نخستین فرا گرفته بود. این آب ها، به تدریج در گودال های زمین جای گرفتند و خشکی ها از زیر آب سر برآوردند و روز به روز گسترده تر شدند.
در شب این روز نیز بر اساس روایتی از امام رضا (علیه السلام) حضرت ابراهیم و حضرت عیسی (علیهما السلام) به دنیا آمده اند.
همچنین این روز به عنوان روز قیام امام زمان مهدی موعود (عج) معرفی شده است.
اعمال :
روزه
روز دحوالارض از چهار روزی است که در تمام سال به فضیلت روزه گرفتن، ممتاز است و در روایتی آمده است که روزه اش مثل روزه هفتاد سال است؛ و در روایت دیگر کفاره هفتاد سال است و هر که این روز را روزه بدارد و شبش را به عبادت به سر آورد از برای او عبادت صد سال نوشته شود؛ و هر چه در میان آسمان و زمین وجود دارد برای کسی که در این روز روزه دار باشد استغفار می کنند. و این روزی است که رحمت خدا در آن منتشر گردیده و از برای عبادت و اجتماع به ذکر خدا در این روز اجر بسیاری است و از برای این روز به غیر از روزه و عبادت و ذکر خدا و غسل دو عمل وارد است
نماز:
نمازی که در کتب شیعه قمیین روایت شده است، آن دو رکعت است، در وقت چاشت(اول بالا آمدن آفتاب)
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
🏆 والیبال ایران بر سکوی قهرمانی جوانان جهان ایستاد
تیم ملی والیبال جوانان ایران در دیدار پایانی مسابقات قهرمانی جهان، با برتری ۳ بر ۲ مقابل ایتالیا بر بام جهان ایستاد.
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
KayhanNews75979710412148535484253.pdf
12.12M
بسم الله الرحمن الرحیم
تمام صفحات روزنامه کیهان
امروز یکشنبه ۶ مرداد ۹۸
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
هدایت شده از عکسنوشته فرهنگ و حجاب
خدایا بر او و بر آباء طاهرینش درود فرست و ما را از اصحاب و سپاهیانش قرار بده و ما را در رجعتش برانگیز تا آن که در زمان دولت و حکومتش ما از اعوان و یاوران او باشیم. ای خدا ما را به درک حضورش هنگام قیام موفق بدار که دوران سلطنتش را مشاهده کنیم و درود بر او فرست و سلام او را به ما برسان و سلام و تحیت و رحمت و برکت بر او و بر آباء طاهرینش باشد
بخشی از دعای روز دحو الارض
#سلام_امام_مهربانم
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
هدایت شده از 🌷عکسنوشته شهدا 🌷
🌹ختم #صلوات به نیت
#شهید_عباس_حقیقی_آرانی
🌷 @AXNEVESHTESHOHADA
#اختصاصی_عکسنوشته_شهدا
هدایت شده از 🌷عکسنوشته شهدا 🌷
🍃🌹عباس حقیقی آرانی در اویل فردین ماه ۱۳۴۴ در خانواده مذهبی و عاشق عصمت و طهارت متولد شد.
او در دامن مادری پرورش یافت که عشق به اهل بیت و اهمیت به نماز و قران سرلوحه زندگی اش بود.
🍃🌹عباس،دوران ابتدای و راهنمایی را در مدارس شهید نوذریان و شهید خدمتی گذراند.
سیزده ساله بود که نهضت انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی (ره) شکل گرفت. ایشان خیلی فعال و پرشور در راهپیمایی ها و علیه رژیم پهلوی شرکت می کرد.
🍃🌹حدود دوسال از اشتغال به کارش می گذشت که جنگ عراق علیه ایران شروع شد. و او به علت علاقه ی وافری که به حضور در دفاع مقدس داشت، به تهران اعزام و دوره ای آموزشی شرکت کرد.
سن عباس برای اعزام به جبهه بسیار کم بود. برای همین،با رفتن او مخالفت کردند. عباس دست از غذا خوردن کشید این اعتصاب غذا بلاخره والدینش را واداشت که با جبهه رفتن او موافقت کنند.
بسیج کاشان بخاطر کم سنی عباس از ثبت نام او خودداری می کرد. او برای کسب رضایت مسئولان مادرش را به قم برد.
این سفر مسئولان بسیج را راضی کرد. او در قم ثبت نام کرد و در نهایت به جبهه اعزام شد.
🍃🌹در تاریخ ۱۳۶۰/۵/۶ حدود یک ماه از حضورش در بانه میگذشت که شلیک گلوله بالگرد دشمن بعثی به اتوبوسی که عباس به همراه دیگر برادران رزمنده سوار آن بودند، باعث شهادت جمعی از رزمندگان شد که عباس هم در میان آنان بود.
با این شهادت، روح مشتاق عباس در جوار آرام گرفت.🕊
🌷
@AXNEVESHTESHOHADA
♥️🔶♥️🔶♥️🔶♥️🔶♥️🔶
نماز یکشنبه ماه ذیقعده را از دست ندهیم و دوستان خود را نیز در آن شریک کنیم.
گفتم به پیری رِسَم و توبه کنم
آنقدر جوان مُرد و یکی پیر نشد
یکی از اعمالی که بسیار در سیره بزرگان به آن تأکید شده است، نماز توبه یکشنبه های ماه ذیقعده میباشد (که البته در مابقی ایام سال نیز به نیت رجاء وارد شده است ولی در یکشنبه های این ماه بسیار مورد توجه میباشد). این نماز یکی از دستوراتی است که تمام علمای اخلاق به آن اهتمام ویژه داشتند و تمام برنامه ها و چله های عبادی خود را با آن آغاز میکردند.
نحوه انجام نماز: در روز یکشنبه ماه ذیقعده غسل (با نیت توبه) انجام میشود. سپس 4 رکعت نماز (دو تا دورکعت) با نیت نماز توبه یکشنبه ماه ذیقعده خوانده میشود. در هر رکعت بعد از حمد، سه مرتبه توحید و یک مرتبه معوذتین (ناس و فلق) خوانده میشود. بعد از سلام نماز دوم، هفتاد مرتبه استغفار گفته میشود و در انتها ذکر "لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم" خوانده میشود. (در دستور بعضی از بزرگان تعداد هفت بار برای ذکر "لاحول و لاقوه الا بالله العلی العظیم" نقل شده است که به نظر صحیح تر می آید) و در انتها گفته میشود:
يَا عَزِيزُ يَا غَفَّار اِغفِرلِی ذُنُوبِی وَ ذُنُوبَ جَمِيعِ المُؤمِنيِنَ وَ المُؤمِنَات، فَاِنَّهُ لاَ يَغفِرُ الذُّنُوبَ اِلاَّ اَنت
نکته جالب در خصوص این نماز بحث حق الناس میباشد که در توضیح نماز آمده است در روز قیامت خصماء از او راضی میشوند. (انسان باید در جهت برآورده کردن حق الناس تلاش خود را انجام دهد و اگر فرد را پیدا نکرد یا احتمال مفسده ای داد، از طرف آن شخص صدقه دهد یا استغفار کند یا... ولی گاهی ممکن است حق الناسی نادانسته بر گردن انسان باشد که این نماز کمک میکند در روز قیامت آن فرد از انسان بگذرد.)
التماس دعا
برای اینکه نماز را پر برکت تر کنیم این نماز را هدیه کنیم به امام زمان عج و مادر گرامی ایشان
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
نمازی کم حجم با آثار عظیم
♥️🔶♥️🔶♥️🔶♥️🔶♥️🔶
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥استادی گرانقدر کلیپ فوق را با توضیحات زیر برایم ارسال کرد. از دست ندهید و تماشا کنید و لذت ببرید:
برای اولين بار رژیم غاصب اسرائیل درب مسجد حضرت ابراهیم را باز کرد و اجازهی فیلمبرداری داد و اینک نمایی از قبور پيامبران خدا را ببینید و حیرتزده شوید! برای اولین بار قبور حضرت ابراهیم و حضرت یعقوب و حضرت یوسف را مشاهده کنید!
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
خدا_بیامرز!!!(1)
در برگزاری نمایش خیابانی تجاوز به عنف توسط #فرح_پهلوی در شیراز به شاه ایران گفتم اگر در انگلیس چنین نمایشی اجرا میشد کارگردان و بازیگرانش جان سالم به در نمی بردند، شاه مدتی خندید و چیزی نگفت
منبع:خاطرات آنتونی پارسونز سفیر انگلیس
"خاطرات دو سفیر ص ۳۲۷_۳۲۸"
#پهلوی #ربع_پهلوی
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
اختصاصی_عکسنوشته_سیاسی
🔴اقدام جالب شهردار جوان و انقلابی اهواز
🔹 موسی شاعری شهردار جوان اهواز چند نفر رو مامور کرده بصورت نامحسوس مناطق مختلف شهر اهواز رو سرکشی کنند و از مشکلات خدماتی و فضای سبز تصویربرداری کنند بعد مدیران شهرداری رو دعوت کرده 700 تا عکس از جاهای مختلف شهر که دچار مشکل هستن و مربوط به شهرداریه رو تحویلشون داده و اعلام کرده یکماه فرصت دارند حداقل 50درصد این مشکلات رو حل کنند و اگر اقدامی صورت نگیره مدیران مربوطه برکنار میشن!
🔹 اما نکته جالب ماجرا اینه که شهردار جوان دستور داده این 700 تا عکس از مشکلات شهر تو سایت شهرداری منتشر بشه و نتیجه پیگیری هر منطقه هم زیرش قرار داده بشه تا شهروندان اهوازی در جریان قرار بگیرن!
پ.ن: این خاصیت مدیران انقلابی است.
#اهواز
#شهردار_جوان
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
👇👇👇
🗓 امروز 06 مرداد 98
🌷 #23_روز تا عید بزرگ غدیر😍
🌼سعادٺ نیسٺ جز در راه حیدر
🌿ندارد جز علے این راه ، رهبر
🌼الا اے رهروان بیست و سه روز
🌿بہ یوم اللہ و عیدالله اڪبر
#حیدر_ڪرار 🌺🍃
#اسدالله_غالب 🌺
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI