eitaa logo
🇮🇷 عکس‌نوشتہ‌سیاسی 🇮🇷
5.8هزار دنبال‌کننده
45.1هزار عکس
14.6هزار ویدیو
363 فایل
🇮🇷ارتباط با ما @KavoshGar12 🇮🇷تبادل @zkermani
مشاهده در ایتا
دانلود
گاهی زندگی طوری پیش می‌رود که انگار همه درها بسته‌اند، انگار هیچ صدایی جواب نمی‌دهد. همان لحظه‌هایی که آدم فکر می‌کند «دیگه نمی‌شه». امّا عجیب است… درست همان‌جا که خیال می‌کنیم تمام است، چیزی از جایی که فکرش را نمی‌کردیم شروع می‌شود. خیلی از ما این را بارها دیده‌ایم و باز هم یادمان می‌رود. یک روز خسته‌ای، دل‌گرفته‌ای، حتی کمی عصبانی از همه چیز. قرآن را برمی‌داری، نه برای ثواب، نه برای رسم… فقط چون دلت شکسته است. با خدا حرف می‌زنی، گلایه می‌کنی، می‌گویی «اگر واقعاً صدایی، پس صدایم را بشنو». و بعد… بی‌آنکه بفهمی چطور، اتفاق‌ها آرام آرام تغییر می‌کنند. نه معجزهٔ پر زرق‌وبرق، نه یک صحنهٔ سینمایی… فقط یک گره که باز می‌شود، یک مسیر که پیدا می‌شود، یک آرامش که می‌نشیند روی دلت. زندگی پر است از همین «فکر نمی‌کردم‌ها». چیزهایی که بعداً می‌گوییم: «عجب… پس شد!» مشکل ما این است که زود فراموش می‌کنیم. به چیزی اصرار می‌کنیم، برایش دعا می‌کنیم، حرص می‌خوریم… وقتی به دستش آوردیم، هنوز گرم نشده می‌گذاریمش کنار و می‌دویم دنبال بعدی. مثل بچه‌ای که با گریه اسباب‌بازی می‌خواهد، اما چند ساعت بعد پرتَش می‌کند گوشهٔ اتاق. کاش گاهی بایستیم. به پشتِ‌سر نگاه کنیم. به همه چیزهایی که روزی رؤیا بودند و امروز عادی شده‌اند. به گره‌هایی که باز شدند. به لحظه‌هایی که فکر نمی‌کردیم بشود… ولی شد. این نگاه، آدم را قدردان‌تر می‌کند، آرام‌تر، امیدوارتر. و یادمان می‌اندازد که در این دنیا، حتی وقتی ما نمی‌بینیم، حتی وقتی فکر می‌کنیم شنیده نمی‌شویم… یک دستی هست که همیشه بی‌صدا کار خودش را می‌کند. امروز اگر دلت گرفت، فقط همین را یادت بیاور: خیلی چیزها شد، در حالی که فکر نمی‌کردی بشود. پس این یکی هم می‌شود. به وقتش، به شکلش، به اندازه‌اش. تو فقط ادامه بده… و بگذار خدا همان‌طور که همیشه بلد است، غافلگیرت کند. 🌹 🇮🇷@AXNEVESHTESIYASI