🌹تلنگر
فاطمه مغنیه (خواهر شهید جهاد مغنیه) میگوید:مادرمن یک زن فوق العاده است ، خبر شهادت بابا که رسید رفت دو رکعت نمازخواند... همه ی ما را مادرمان آرام کرد ، بدون اینکه حرفی مستقیم به ما بزند ، وقتی دید در مواجهه با پیکر بابا بی تاب شدیم خطاب به جنازه بابا گفت :
الحمدالله که وقتی شهید شدی کسی خانواده ات را به اسارت نگرفت و به ما جسارت نمی کند...❗️
همین یک جمله ما را آنقدر خجالت داد😔 که آرام شدیم وبر مصائب اباعبدالله واسارت حضرت زینب و دیگر خاندان اهلبیت گریستیم
بعد خودش رفت و وقتی مراسم تشیع برگزار میشد ، یک ساعت در قبری که برای بابا آماده کرده بودند ماند و قرآن و زیارت عاشورا خواند .
خبر شهادت #جهاد را هم که شنید همین طور ...
دلم سوخت وقتی برادرم جهاد رو دیدم ...
مثل بابا شده بود ...😭
خون ها رو شسته بودند ولی جای زخم هاو پارگی ها بود ، جای کبودی و خون مردگی ها ...😞
تصاویر شهادت بابا و جهاد باهم یکی شده بودن و ی لحظه به نظرم رسید من دیگه نمیتونم تحمل کنم ...
باز مادر غیر مستقیم من و مصطفی رو آروم کرد .
وقتی صورت #جهاد رو بوسید ، گفت :
ببین دشمن چه بلایی سر جهادم آورده ؟! ، البته هنوز به" اربا اربا " نرسیده ...✨
باز خجالت و یاد علی اکبر امام حسین آروممون کرد
🌹هدیه به روح مطهر شهدا و امام شهدا صلوات
اللهُمَّصَلِّعَلَىمُحمَّـدٍوآلمُحَمَّدوعَجِّلفَرَجهم
🌹🌹🌹
᪥࿐࿇🌺✶﷽✶🌺࿇࿐᪥
#حدیث_روز
💠قال علی بن ابی الطالب(ع):
💢 یَاْتی عَلَی النّاسِ زَمانٌ
1⃣لا یُعْرَفُ فیهِ إلاَّ الْماحِلُ
2⃣وَ لا یُظَرَّفُ فیهِ إِلاَّ الْفاجِرُ
3⃣وَ لا یُوْتَمَنُ فیهِ إِلاَّ الْخائِنُ
4⃣وَ لا یُخَوَّنُ إِلاَّ المُوتَمَنُ،
🔶یَتَّخِذُونَ اْلَفْئَ مَغْنًَما
🔷وَ الصَّدَقَهَ مَغْرَمًا
🔶وَصِلَهَ الرَّحِمِ مَنًّا،
🔷وَ الْعِبادَهَ استِطالَهً عَلَی النّاسِ وَ تَعَدِّیًا
🔻و ذلِکَ یَکُونُ عِنْدَ سُلطانِ النِّساءِ،
🔻وَ مُشاوَرَهِ الاِْماءِ،
🔻وَ إِمارَهِ الصِّبیانِ.
💢زمانی بر مردم خواهد آمد که
🔸در آن ارج نیابد، مگر فرد بیعرضه و بیحاصل و حیله گر
🔸و خوش طبع و زیرک دانسته نشود، مگر فاجر،
🔸و امین و مورد اعتماد قرار نگیرد، مگر خائن
🔸و به خیانت نسبت داده نشود، مگر فرد درستکار و امین!
🔹در چنین روزگاری، بیت المال را بهره شخصی خود گیرند،
🔹و صدقه را زیان به حساب آورند،
🔹وصله رحم را با منّت به جای آرند،
🔹و عبادت را وسیله بزرگی فروختن و تجاوز نمودن بر مردم قرار دهند
🔻و این وقتی است که زنان، حاکم
🔻و کنیزان، مشاور
🔻و کودکان، فرمانروا باشند!
📚بحارالانوار، ج۷۵، ص۲۲
᪥࿐࿇🌺✶✶🌺࿇࿐᪥
🔴هم دعا کنیم هم کمک، مشکلات اخیر ایجاد شده در اثر ازدحام جمعیت زوار عاشق امام شهیدمان در مرزها به درستی مدیریت و رفع شود 🔴
ولی
چرا دشمن از راهپیمایی اربعین میترسد؟
1⃣ #میترسند_که: راهپیمایی حسینی پایه گذار تمدن مهدوی شود
2⃣ #میترسند_که : سخن پیر جماران محقق شود: راه قدس از کربلا می گذرد
3⃣ #میترسند_که: طالبان حقیقت و عدالت خواهی با دیدن این همایش زیر علم "حب الحسین یجمعنا" به پویش عدالتخواهی بپیوندند.
4⃣ #میترسند_که: بانگ لبیک یا حسین که دیروز استوانه های کاخ سبز یزید را لرزاند به کاخ سفید برسد.
5⃣ #میترسند_که : اربعین از یک مناسک فراتر رفته و احیاگر فرهنگ ناب تشیع شود.
6⃣ #میترسند: چون اربعین طومار نسخه استعماری " تفرقه بیانداز و حکومت کن" را در هم می پیچد
7⃣ #میترسند_که نسخه اسلام آمریکایی که با تاج و تخت فرعون و ثروت قارون کاری ندارد با جرقه اربعین آتش بگیرد
8⃣ 🔻و حرف آخر:
#میترسند: چون میدانند امام زمان(عج) به سفارش پدر عزیزش در جمع حاضران اربعین پیداترین زائرِ پنهان کربلاست...!!
🖌 #محمدصادق_سلطانزاده_بشرویه
#ثامن
✿✵✨<❈﷽❈>✨✵✿
دختر پادشاهی خواستگارهای زیادی داشت.
یه روز گفت همه خواستگارها را جمع کنید
تا از بین آنها همسرم رو انتخاب کنم
و دستور داد تا اتاقش را
با چیزهای زرق و برق دار پر کنند
خودش هم لباس سادهای پوشید و خواست همه خواستگارها داخل اتاقش بروند
و در حالیکه وسط اتاق ایستاده بود، گفت: میخواهم خوب هر چیزی که اینجا هست را ببینید و به حافظه بسپارید!
چند دقیقه که گذشت از همه خواست از اتاق بیرون بروند
بعد هم و قلم و کاغذی به هر کدام داد و گفت:
هر چیزی که آنجا دیدید را بنویسید
من از روی نوشتههای شما
همسرم را انتخاب میکنم!
کاغذها جمع شد
شاهزاده خانم، آنها رو یکی یکی میخواند و به کناری میانداخت.
تا اینکه یکی از نوشتهها توجهش را به خودش جلب کرد.
روی آن برگ نوشته شده بود
میدانم که لایق همسری شما نیستم
و از امتحان سربلند بیرون نیامدم
ولی میخواهم حرف دلم را بزنم
راستش من آنقدر محو تماشای خود شما بودم که چیزی جز شما ندیدم!
دختر پادشاه که به وجد آمده بود
فریاد کشید و گفت:
انتخاب من همینه!
و با خوشحالی ادامه داد
میخواستم ببینم کسی در میان شما هست که فقط منو ببینه؟ یا همه غرق تماشای زرق و برقهای دورو برم میشوید؟
عاشق دیدار، میشه انتخاب دلدار!
یک ســ❓ــؤال
چقدر عاشقانه در تمام لحظات زندگی محو تماشای خدایی شدیم که عاشقانه دوستمان دارد و هیچ چیز را جز او و زیبائیهایش ندیدیم؟
❣بیایید
رسم عاشقی
رابیاموزیم❣
💫🌟💫🌟💫🌟💫🌟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
─┅═ೋ❅❅ೋ═┅─
✍روزی ابوامامه باهلی بر معاویه وارد شد، معاویه او را پهلوی خود نشاند، دستور داد غذا آوردند، با دست خود لقمه در دهان ابوامامه گذاشت. پس از صرف غذا با دست خود سر و محاسن او را معطر کرد، سپس یک کیسه طلا نزد ابوامامه گذاشت و پس از انجام همه این کارها گفت: تو را به خدا من افضل و بهترم یا علی بن ابی طالب؟ ابوامامه گفت: اگر قسم هم نمیدادی راستش را میگفتم. به خدا قسم علی از تو بافضیلت تر و کریم تر است، اسلامش با سابقه تر و خویشاوندی اش با رسول خدا نزدیک تر است و نسبت به مشرکان سختگیرتر و زحمات و خدماتش به اسلام از تو بیشتر است. ای معاویه! میدانی علی کیست؟ او پسر عموی رسول خدا میوه و شوهر سیدة النساء و پدر حسن و حسین سید جوانان اهل بهشت و برادر زاده ی حمزه سید الشهدا و برادر جعفر ذوالجناحین أست، تو چگونه خود را با چنان شخصیتی برابر میکنی؟! ای معاویه! خیال میکنی به جهت محبت و طعام و احسانت، تو را بر علی ترجیح خواهم داد؟! سپس برخاست و از نزد معاویه بیرون رفت، معاویه کیسه ای طلا را از پی او فرستاد، ولی ابوامامه نپذیرفت و گفت: به خدا قسم یک دینار هم از او قبول نمیکنم!
📙سفینة البحار ۶۶۹/۱.
─┅═ೋ❅❅ೋ═┅─
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
🌹#داستان_آموزنده
آقایی نقل میکرد، یکی از دوستانم مدتی سردرد عجیبی گرفت و مشکوک به بیماری خطرناک مغزی بود.
دکتر برای او آزمایشهایی نوشت.
بعد از تحمل استرس طولانی و صرف هزینه زیاد برای گرفتن نتیجه آزمایش به بیمارستان رفتیم؛
چشمان و قلبش میلرزید.
متصدی آزمایشگاه جواب آزمایش را به ما داد و خودش به ما گفت: شکر خدا چیزی نیست.
دوستم از خوشحالی از جا پرید؛ انگار تازه متولد شده؛ رفت بسته شکلاتی خرید و با شادی در بیمارستان پخش کرد.
متصدی آزمایشگاه به من هم کاغذ سفیدی داد و گفت: این هم نتیجه آزمایش تو! چیزی نیست شکر خدا تو هم سالم هستی!!!
از این کار او تعجب کردم!
متصدی که مرد عارفی بود گفت: دیدی دوستت الان که فهمید سالم است، چقدر خوشحال شد و اصلا به خاطر هزینهها و وقتی که برای این موضوع گذاشته ناراحت نشد.
پس من و تو هم قدر سلامتیمان را بدانیم و با صرف هزینهای کم در راه خدا، با زبان و در عمل شکرگزار باشیم که شکر نعمت باعث دوام و ازدیاد نعمت است.
«و نعمتهای پروردگارت را بازگو کن…»
(ضحی آیه ۱۱).
«اگر شکرگزار باشید قطعا برای شما زیاد میگردانیم…»
(ابراهیم آیه ۷).
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
🌸🍃﷽🌸🍃
✋اولویتبندی در احسان🔻
⚡️ قرآن کریم در چند جای مختلف، مسلمانها رو به #احسان و #انفاق در راه خدا تشویق کرده. یه نمونهاش این آیه است:👇
🕋 وَ اعْبُدُوا اللهَ وَ لَا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئًا وَ بِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا وَ بِذِی الْقُرْبَی وَ الْیَتَامَی وَ الْمَسَاکِینِ وَ الْجَارِ ذِی الْقُرْبَی وَ الْجَارِ الْجُنُبِ وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنبِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ وَ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ. (نساء/۳۶)
💢 و خدا را بپرستید! و هیچ چیز را همتای او قرار ندهید!
💢 و به پدر و مادر خود، نیکی کنید؛
💢 همچنین به خویشاوندان و یتیمان و مسکینان،
💢 و همسایه نزدیک، و همسایه دور،
💢 و دوست و همنشین،
💢 و واماندگان در سفر،
💢 و بردگانی که مالک آنها هستید.
✨✨✨✨✨
👌 ابتدای آیه صحبت از #عبودیت و #بندگی است.👈 وَ اعْبُدُوا الله...👈 خدا را بپرستید.
🍃 بعد قرآن در ادامه میفرماید، این #بندگی و #عبودیتِ شما باید یک خیری هم داشته باشه.
❌ یعنی #بندگی فقط به نماز و روزه نیست❗️
✅️باید اهل #احسان باشید❗️
✔ #بنده👈 کسی است که اهل #احسان و #نیکوکاری باشه.
✔ #بنده👈 کسی است که #خیر و نفعش به دیگران برسه.
🍃 در دنبالهی آیه، برای #احسان کردن به دیگران، اولویتبندی هم مشخص میکنه. یعنی در #احسان کردن هم اولویت داریم. بعضیها مقدّم هستند.❤️
⚡️ اولویت در #احسان کردن به دیگران، به این ترتیبه:👇
1⃣ بِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا👈 پدر و مادر، که در احسان از همه مقدّمترند.
2⃣ وَ بِذِیالْقُرْبَی👈 خویشاوندان و فامیلها.
3⃣ وَ الْیَتَامَی👈 ایتام و کودکان بی سرپرست.
4⃣ وَ الْمَسَاکِینِ👈 فقرا و مساکین. «مسکین» از ریشه «سُکن»، به کسی گفته میشه که انقدر فقیر و تهی دسته که نمیتونه از مَسکن و خانه خود خارج بشه. یعنی فقر او رو از پا در آورده و خانه نشین کرده.
5⃣ وَ الْجَارِ ذِی الْقُرْبَی👈 همسایه نزدیک
6⃣ وَ الْجَارِ الْجُنُبِ👈 همسایه دور
7⃣ وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنبِ👈 یعنی كسى كه کنارِ آدم و هم صحبتِ آدم باشه.
حالا يا در سفر از ساير رفقا به آدم نزديكتر باشه،
و يا در غیرِ سفر، منزلش ديوار به ديوار آدم باشه،
و يا در محلّ کار رفیق آدم باشه.
خلاصه در یک جایی هم صحبت و همنشین آدم باشه.
8⃣ وَ ابْنِ السَّبِیلِ👈 یعنی در راه مانده. کسی که در سفر فقیر شده. ممکنه در شهر و وطن خودش وضع مالیاش خوب باشه. ولی الان توی مسافرت گیر کرده و پول نداره.
9⃣ وَ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ👈 بردگان. یعنی کنیز و غلام و خدمتکار و...
#معارفقرآن #اولویتبندیدراحسان، #احسان، #انفاق، #عبودیت، #بندگی، #بنده
•═┄•※🍃🌸🍃※•┄═•
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫
🎆دیدار با امام زمان (علیه السلام) وپی بردن به ارتباط نزدیک آیت الله سیّد ابوالحسن اصفهانی:
✨مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالنّبی عراقی می گوید: «در روزگاری که در نجف اشرف بودم، چهارده مسئله مهّم وغامض مرا مشغول داشته ودر پی آن بودم که آنها را از امام عصر (علیه السلام) سؤال کنم.
در همان شرایط شنیدم مرتاضی که از راه ریاضت شرعی به مقاماتی رسیده است به نجف آمده وکارهای شگفت انگیزی از او نقل می کردند.
✨به دیدار او رفتم و او را آزمودم، دیدم مرد آگاهی است. از او پرسیدم که: «آیا با اطلاّعات وتخصّص ودریافتهای تو، راهی به کوی امام عصر (علیه السلام) است؟»
پاسخ داد: «آری».
پرسیدم: «چگونه؟»
✨گفت: «شما با نیّت خالص وبا وضو یا غسل به صحرا برو ودر نقطه ای دور دست وخلوت رو به قبله بنشین وهفتاد بار… را با همه وجود قرائت کن، آنگاه حاجت وخواسته خود را بخواه ومطمئن باش که هر کس در پایان برنامه نزد تو آمد مطلوب ومحبوب تو می باشد. دامان او را بگیر وخواسته ات را بخواه».
✨به همین جهت روزی از روزها با آمادگی کامل به بیابان مسجد سهله رفتم ورو به قبله، آن برنامه را به انجام رساندم که دیدم مردی گرانقدر وپرابهّتی در لباس عربی پدیدار شد وبه من گفت: «شما با من کاری داشتید؟»
گفتم: «با شما خیر»
فرمود: «چرا؟»
چنان غفلت زده بودم که باز هم گفتم: «نه، با شما کاری نداشتم».
✨او رفت و به ناگاه من به خود آمدم واز پی او به راه افتادم. او به منزلی در همان دشت وارد شد ومن نیز به آنجا رسیدم امّا دیدم در بسته است. در زدم، فردی درب را گشود وپرسید: «چه می خواهید؟»
گفتم: «همان آقایی را که اینجا آمدند».
پس از چند دقیقه باز گشت وگفت: «بفرمایید».
✨وارد شدم. منزل کوچکی بود وایوانی داشت. تختی بر آن ایوان زده شده بود وبر روی آن وجود گرانمایه دوازدهمین امام معصوم، حضرت مهدی (ع) نشسته بود.
سلام کردم وآن گرامی پاسخ داد، امّا من چنان مجذوب آن حضرت شدم که مسائل اصلی خود را تماماً فراموش کردم. بناچار چند سؤال دیگر طرح وپاسخ آنها را گرفتم وبیرون آمدم.
✨کمی از خانه دور شدم. دیدم مسائل چهارده گانه ای که در پی پاسخ یافتن بدانها بودم به یادم آمد.
بی درنگ باز گشتم وبار دیگر درب منزل را زدم. همان فرد بیرون آمد وگفت: «بفرمایید».
✨گفتم: «می خواهم خدمت حضرت شرفیاب شوم وپاسخ سؤالهای خویش را بگیرم».
گفت: «آقا تشریف بردند امّا نایب او هستند».
گفتم: «اگر ممکن است اجازه دهید از نایبشان بپرسم».
گفت: «بفرمایید».
✨وارد شدم، امّا هنگامی که نگاه کردم دیدم آیت الله سیّد ابوالحسن اصفهانی جای حضرت مهدی (ع) نشسته وبر روی همان تخت قرار دارد.
✨پرسشهای خود را یکی پس از دیگری طرح نمودم وایشان پاسخ دادند. خداحافظی کردم وبیرون آمدم.
پس از خروج از منزل، با خود گفتم: «شگفتا! آیت الله اصفهانی که در نجف بودند، کی به اینجا آمدند؟!»
فوراً به نجف باز گشتم ودر هوای گرم بعد از ظهر به منزل ایشان رفتم. اجازه ورود گرفتم، دیدم مشغول نماز است.
✨نمازش به پایان رسید. رو به من کرد وضمن تفقّد فرمود: «مگر پاسخ سؤالهای خود را نگرفتی؟»
گفتم: «چرا امّا!»
✨بار دیگر پرسیدم وایشان به همان سبک جواب داد ومن دریافتم که مقام وموقعیّت آن مرد بزرگ چگونه است وارتباطش با صاحب الزمان (علیه السلام) تا کجاست».
📗کرامات صالحین
#اللھمعجل لولیڪاݪفࢪج 🏴
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫
✨﷽✨
📝ثواب یادکردن از امام حسین علیه السلام هنگام نوشیدن آب
✍در روایتی نورانی، داود رقی ملاقات خودش با امام صادق علیه السلام را چنین نقل کرده است:
نزد امام صادق عليه السلام بودم و آن حضرت آب خواست. آنگاه كه آب را نوشيد، اشک ريخت بهگونهاى كه چشمان ایشان غرق اشک شده بود.
حضرت رو به من کرد و فرمود: اى داود! خداوند قاتل امام حسين عليه السلام را از رحمت خويش بىبهره سازد.
من هرگز آب سرد و گوارايى ننوشم، مگر آنكه امام حسين عليه السلام را به ياد می آورم. كسى نيست كه آبى بنوشد و ياد امام حسين عليه السلام كند و كشنده او را لعن كند، مگر آنكه خداوند صد هزار پاداش براى او مىنويسد و صد هزار گناه از او پاک مىكند و صد هزار مرتبه جایگاه او بالا ببرد. چنين كسى گويى صد هزار بنده آزاد كرده است. او در روز رستاخيز، با سيماى تابان محشور مىشود.
📚الامالی، ص142، ح7
✨✨✨✨✨✨✨✨✨
✨﷽✨
🌸 مــال حــرام 🌸
✍بی اهمیت جلوه دادن مال حلال، آثار منفی زیادی در زندگی انسان دارد و تأثیرات فراوانی در نوع عملکرد انسان دارد.
مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری مؤسس حوزه علمیه قم به باغی دعوت شد. ایشان انگور خیلی دوست داشت. نگاه کرد و دید این باغ انگورهای قشنگی دارد. صاحب باغ هم آدم خوبی بود. گفتند: یک مقدار انگور بیاورید. صاحب باغ به کارگرش گفت: برو قدری انگور بیاور! او هم رفت و لحظاتی بعد ظرف انگور را خدمت حاج شیخ عبدالکریم حائری آورد. ایشان گفت: میل ندارم. گفتند: آقا شما خودتان فرمودید! گفت: نمیدانم چرا میل من یکباره رفت! این غذا و این میوه نزد من غیر مطبوع جلوه میکند. این ذائقه سالم است.
باغبان تعجب کرد که چه شد. ایشان فرمود: نمیدانم، خودم هم خیلی میل داشتم. کارگر را خواستند. آقا از او پرسید: انگور را از کجا چیدی؟ گفت: آقا که امر کردند من دیدم انگورهای باغ خودمان هنوز شیرین نشده و آفتاب نخورده و ترش است. از باغ بغلی یک خوشه انگور چیدم و دیدم مال آنها شیرین است. آقا فرمودند: من و شما انگور را میخوریم و شاید متوجه هم نشویم و به به هم بگوییم.
📚از بیانات حجت الاسلام رفیعی
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
🏴▪️🏴▪️🏴
🏴▪️
#چهل_منزل
◼️ السَّلامُ عَلَیک یا امَّ الْمَصآئِبِ یا زَینَبُ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ ◼️
✨ خروج خواتین و مخدرات بنی هاشم از خیام ✨
◾️ وَ خَرَجَ بَنَاتُ سَيِّدِ الْأَنْبِيَاءِ وَ قُرَّةُ عَيْنِ الزَّهْرَاءِ حَاسِرَاتٌ مُبْدِيَاتٌ لِلنِّيَاحَةِ وَ الْعَوِيلِ
يَنْدُبْنَ عَلَى الشَّبَابِ وَ الْكُهُولِ وَ أُضْرِمَتِ النَّارُ فِي الْفُسْطَاطِ فَخَرَجْنَ هَارِبَاتٌ
◻️ دختران حضرت سید الأنبیاء (علیهم السلام) و نورچشمان حضرت فاطمه الزهرا (سلام الله علیها) با نوحه و ندبه از خیام بیرون آمدند. آنان بر جوانان و سالخوردگان به شهادت رسیده ندبه می کردند. آن دشمنان گستاخ آتش به خیام انداختند؛ لذا آنان ترسان سر به بیابان ها نهادند.
▪️ فترى اليتامى صارخين بعولة
تحثو التراب لفقد خير إمام
▫️ پس يتيمان را مى نگرى كه شيون و ناله مى کنند و در عزای حضرت أبا عبد الله الحسين (عليه السّلام) خاك بر سر و روى خود مى ریزند.
▪️ و تقمن رباب الخدور حواسرا
يمسحن عرض ذوائب الأيتام
▫️ و سویی دیگر نساء را می بینی که حتی با به غارت رفتن لباس ها و پوشش هایشان، دست نوازش بر سر يتيمان وحشت زده مى كشند.
▪️ و ترى النساء أراملا و ثواكلا
تبكين كل مهذب و همام
▫️ هم چنین در آن ساعت نساء را خواهى ديد كه در سوگ نشستهاند و شيون مى كنند. آنان در عزادار جوانان شجاع و پاکیزه هستند.
📓 مثيرالأحزان، إبن نمای حلی، صفحه ۷۷
◼️ وَ تَسَابَقَ الْقَوْمُ عَلَى نَهْبِ بُيُوتِ آلِ الرَّسُولِ وَ قُرَّةِ عَيْنِ الْبَتُولِ
حَتَّى جَعَلُوا يَنْتَزِعُونَ مِلْحَفَةَ الْمَرْأَةِ عَلَى ظَهْرِهَا
وَ خَرَجَ بَنَاتُ آلِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ حَرِيمُهُ يَتَسَاعَدْنَ عَلَى الْبُكَاءِ وَ يَنْدُبْنَ لِفِرَاقِ الْحُمَاةِ وَ الْأَحِبَّاءِ.
◻️ دشمنان براى غارت و به يغما بردن آنچه در خيمه ها بود، به سوی خيمه هاى فرزندان و نور چشمان حضرت زهرا (عليها السلام) یورش بردند و در این کار با هم مسابقه می دادند.
حتّى چادرى بانوان را از پشت مى كشيدند و تاراج مى كردند.
◻️ نساء آل رسول الله (صلى اللَّه عليه و آله و سلم) همگی از خيمه ها خارج شدند؛ ناله و گريه مى كردند، و از فراق شهيدان، آن کسانی که حامی و عزیزان ایشان بودند؛ ندبه می کردند.
📓 اللهوف، سید بن طاوس، صفحه ۱۳۱ و ۱۳۲
بحار الأنوار، جلد ۴۵، صفحه ۵۸.
🏴▪️
🏴▪️🏴▪️🏴