فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙 فضیلت محبّت به خانواده
کمک به همسر، بهتر از عبادت هزار سال
هر بوسه بر فرزند، ۵۰۰ سال درجه
🔴 #استاد_عالی
☘☘☘☘☘
🔴 تاثیر نفس مردان خدا
محمد بن اسماعیل علوی می گوید: امام عسکری (علیه السلام) را زمانی در نزد علی بن نارمش که یکی از دشمنان سرسخت آل محمد (صل الله علیه و آله) بود، زندانی کردند. او مردی زشت خو و بدسیرت [بود] و با خاندان علی (علیه السلام) عداوتی دیرینه داشت.
از طرف خلیفه به او دستور داده بودند که هر چه می تواند امام (علیه السلام) را اذیت کند و بر او سختگیری نماید. اما ابهت، هیبت و جلالت امام (علیه السلام) و حالات عرفانی و معنوی آن حضرت چنان آن مرد شقاوت پیشه را متحول کرد- بااینکه حضرت عسکری (علیه السلام) بیش از یک روز در زندان او نبود- که صورت خود را به احترام حضرتش بر خاک می نهاد و سر خود را بالا نمی گرفت، و همراهی یک روزه این مرد با پیشوای یازدهم، رفتار و گفتارش را عوض نمود و حضرت عسکری (علیه السلام) را در منظر او نیک ترین مردم قرار داد.»[1]
📚پی نوشت
[1] كشف الغمه، ج 3، ص 286؛ اصول كافى، باب مولد ابى محمد الحسن بن على عليه السلام، حديث
🍃🍃🍃🍃🍃
🍁🍁🍁🍁🍁
#داستان_آموزنده
📌در لباس پاسبانى
علامه طباطبایى براى یکى از شاگردان خود حکایتى بدین شرح نقل کرده است:
در ایامى که از نجف بازگشته و در تبریز به سر مىبردم در یکى از روزها از طرف مرحوم زنوزى قاصدى آمد و مرا احضار کرد،
چون خدمت ایشان رسیدم فرمود: فلانى ماجرایى پیش آمده که در کم و کیف آن مبهوتم. چند روز در منزل کار بنایى داشتیم. بنّا با شاگردانش مشغول کار بودند،
کارهاى دقیق شاگرد توجهم را جلب کرد، مىدیدم کارهایش را به خوبى انجام مىدهد و وقت تلف نمىکند.
ظهر که استادش براى صرف ناهار به منزل مىرفت در همان محل کار مىماند و ابتدا تجدید وضو مىکرد و نمازش را در اول وقت مىخواند سپس دستمال کوچک خویش را باز مىنمود و غذاى سادهاى را که با خود آورده بود مىخورد و بلند مىشد و مقدمات کار را فراهم مىکرد تا استادش برسد و وقتى استاد مىآمد با تلاش زیادى همراه وى کار را ادامه مىداد.
در یکى از روزها بنّا به وى گفت برو از همسایه نردبانى بگیر و بیاور. جوان رفت ولى برخلاف انتظار دیر آمد و لذا هنگام عصر که استادش به خانه رفت،
نزد وى رفته و ضمن احوالپرسى از او پرسیدم درآوردن نردبان انتظار نبود که تأخیر نمایى، چرا دیر کردى؟ جوان کارگر لبخندى زد و گفت: دلیل دیر آمدنم تنگى کوچه بود و اگر مواظبت نمىکردم ممکن بود دیوارهاى مردم بر اثر برخورد نردبان خراش بردارد!
آقاى زنوزى ادامه دادند: از پاسخ قانع کننده این جوان بیش از پیش متعجب شدم از او پرسیدم: آیا مىشود امام زمان، عجّلاللَّهتعالىفرجه الشریف، را دید؟ بلافاصله با حالتى کاملاً عادى گفت: بلى اتفاقاً این هفته به تبریز تشریف آورده بودند.
پرسیدم لباس امام چگونه بود؟ پاسخ داد: به لباس پاسبانى بودند!
مشکل مرحوم زنوزى که سبب حیرت او شده بود همین نکته بود و از این جهت علامه طباطبایى را خواسته بود تا از او بپرسد چگونه مىشود امام زمان به لباس پاسبانى باشند؟ علامه پاسخ مىدهد: همه عالم از آن حضرت مهدى صلوات الله و سلامه علیه ، است و لذا براى آن حضرت مکان و یا لباس و شبیه اینگونه مسائل مشکلى ایجاد نمىکند.
محمدهادى فقیهى که این داستان را از زبان علامه شنیده است مىگوید: از معظمله درباره صحت این داستان نظرخواهى کردم ایشان فرمودند: قرائن به گونهاى است که قضیه حقیقت داشته و او از جوانانى بود که امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ، را مىدیده است. سپس علامه طباطبایى افزود:
با توجه به اینکه نشانى آن جوان را داشتم به سراغش رفتم ولى متأسفانه موفق به یافتنش نشدم.
📚 کتاب جرعههاى جانبخش، ص۲۷۸، نوشته غلامرضا گلى زواره.
🍁🍁🍁🍁🍁🍁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 همه کُرات رو گرفتن ما نشستیم پا مفاتیح!
👤استاد قرائتی
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅داستان شنیدنی دزد و واعظ
👈 برای آخرتتان از این کارها انجام دهید...!
🔰#استاد_انصاریان
🍂🍂🍂🍂🍂🍂
🌱🌱🌱🌱🌱
🥀🥀#پندانه
✍️ يک جور ديگر باش
🔹كنار خيابان منتظر تاكسی ايستاده بودم، يک ماشين شخصی مسافركش جلوی پايم ايستاد.
🔸راننده پرسيد:
كجا؟
🔹گفتم:
منتظر تاكسی هستم.
🔸راننده گفت:
من هم مسافركشم، بيا بالا.
🔹گفتم:
ببخشيد ولی من حتما بايد سوار تاكسی بشم.
🔸راننده گفت:
چه فرقی داره؟
🔹گفتم:
آخه من قصههای تاكسی را مینويسم، برای همين بايد سوار تاكسی بشم.
🔸راننده مسافركش خنديد و گفت:
ما هم قصه كم نداريم، بيا بالا.
🔹با دلخوری سوار شدم.
🔸راننده نگاهم كرد و گفت:
اگه هميشه از يه راه میری، يه روز از يه راه ديگه برو. اگه هميشه صبحها دير بيدار میشی، يه روز صبح زود پاشو. اگه هيچوقت كوه نرفتی، يه روز برو كوه ببين اونجا چه خبره. يه روز غذايی رو كه دوست نداری بخور. يه بار اونجايی كه دوست نداری برو. گاهی پای حرف آدمهایی كه يه جور ديگه فكر میكنن، بشين و به حرفاشون گوش بده. گاهی يه جور ديگه رو هم امتحان كن.
🔸راننده ديگه چيزی نگفت و من خوشحال بودم كه اين هفته سوار ماشين ديگهای شده بودم.
🌱🌱🌱🌱🌱🌱
🌾🌾🌾🌹🌾🌾🌾
قرآن در چند جا می فرماید : کُلوا یعنی بخورید،اما هر جا فرموده کلوا به دنبالش یک مسئو لیتی به عهده ما گذاشته* :
جایی میفرماید : کلوا...درادامه میفرماید : واشکروا
خوردی شکرکن
جایی میفرماید : کلوا...درادامه میفرماید : اطعموا
خودت خوردی به دیگران هم بده
جایی میفرماید : کلوا...درادامه میفرماید : انفقوا
بخور وانفاق کن
جایی میفرماید : کلوا...درادامه میفرماید : واعملوا صالحا
خوردی نیرو گرفتی ، کار نیکی انجام بده
جایی میفرماید : کلوا...درادامه میفرماید : ولا تسرفوا
خوردی اسراف نکن
جایی میفرماید : کلوا...درادامه میفرماید : لاتطغوا
خوردی بد مستی نکن
جایی میفرماید : کلوا...درادامه میفرماید : ولا تتبعوا خطوات الشیطان
از نعمت خدا خوردی دنبال شیطان نرو
🌷پس فقط بخور بخور نیست بلکه با هر خوردنی مسئولیتی هست
🌾🌾🌾🌹🌾🌾🌾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃
💠 حاج میرزا اسماعیل دولابی :
✍️ اجابت قبل از دعاست. یک وقت نگویید هرچه دعا می کنیم مستجاب نمیشود. اگر خدا نمیخواست شما نمیتوانستید دعا کنید. وقتی با حال دعا با خدا حرف میزنیم، این را خدا خواسته که نصیب ما شده است.
📚 طوبای محبّت، ج۲، ص ۹۶
🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱
🔆🔆🔆🔆🔆
#داستان_آموزنده
🔆شخصيّتى غريب در دنيا
محدّثين و مورّخين روايت كرده اند:
هرگاه دردها و غم هاى جامعه براى مولاى متّقيان ، اميرالمؤ منين علىّ عليه السلام غير قابل تحمّل مى گشت ؛ و مى خواست درد دل خود را بيان نمايد با خود زمزمه و درد دل مى نمود.
و آن حضرت معمولا به تنهائى از شهر كوفه خارج مى شد و حوالى بيابان غَرىّ نجف اشرف گوشه اى را بر مى گزيد؛ و روى خاك ها مى نشست و دردهاى درونى خود را با آن فضاى ملكوتى بازگو مى نمود.
در يكى از روزهائى كه حضرت به همين منظور رفته بود، ناگهان شخصى را مشاهده كرد كه بر اشترى سوار و جنازه اى را جلوى خود قرار داده است و به سمت آن حضرت در حركت مى باشد.
همين كه آن شخص شتر سوار نزديك حضرت امير عليه السلام رسيد، سلام كرد و حضرت جواب سلام او را داد و سؤال نمود: از كجا آمده اى ؟
پاسخ داد: از يمن آمده ام .
امام عليه السلام فرمود: اين جنازه اى كه همراه دارى كيست ؟ و براى چه آن را به اين ديار آورده اى ؟
در پاسخ گفت : اين جنازه پدرم مى باشد، او را از ديار خود به اين جا آورده ام تا در اين مكان دفن نمايم ، امام علىّ عليه السلام اظهار نمود: چرا او را در سرزمين خودتان دفن نكرده اى ؟
در پاسخ اظهار داشت : چون پدرم قبل از مرگ خود وصيّت كرده است كه او را براى دفن به اين جا بياوريم ؛ همچنين پدرم گفته بود: در اين سرزمين مردى دفن خواهد شد كه در روز قيامت جمعيّتى را به تعداد طايفه ربيعه و مُضر يعنى ؛ تعداد بى شمارى را شفاعت نموده و از عذاب جهنّم نجات مى دهد؛ و ايشان را اهل بهشت مى گرداند و شفاعتش در پيشگاه خداوند پذيرفته است .
حضرت اميرالمؤ منين علىّ عليه السلام سؤ ال نمود: آيا آن مرد را مى شناسى ؟
آن شخص گفت : نه ، او را نمى شناسم .
فرمود: به خداوندى خدا! من همان شخص هستم .
و امام عليه السلام اين سخن را سه بار تكرار نمود و سپس جنازه را به كمك يكديگر در آن سرزمين دفن كردند.
📚ارشاد القلوب ديلمى : ص 440، بحارالا نوار: ج 82، ص 68، ح 5، مستدرك الوسائل : ج 2، ص 311، ح 2.
🔆🔆🔆🔆🔆🔆
✨🌱✨🌱✨🌱✨
#داستان_آموزنده
🔆گهواره آرام بخش
ابراهيم پسر مهزم مى گويد:
در خدمت امام صادق عليه السلام بودم ، شب به خانه ام كه در مدينه بود برگشتم ، بين من و مادرم بگو و مگو شد و من به مادرم درشتى كردم فرداى آن شب پس از نماز صبح ، به خدمت امام صادق عليه السلام رسيدم ، پيش از آن كه سخنى بگويم به من فرمود:
اى پسر مهزم ! با مادرت چه كار داشتى كه شب گذشته با او به درشتى سخن گفتى ؟ آيا نمى دانى رحم او منزل سكونت تو و دامنش گهواره آرام بخش تو بود و پستانش ظرفى بود كه از آن شير مى خوردى ؟
📚بحار: ج 74، ص 76.
✨🌱✨🌱✨
5.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در عالم یکی بود علی دو نداشت
علی کار میکرد پادو نداشت
در این شش دهه جامه نو نداشت
به خورجین به جز لقمه جو نداشت
گرفتار شد رو به مردم نزد
ببین زهد را لب به گندم نزد.
#مدح_امیرالمومنین_علیه_السلام ♥️
•┈••✾🍃🦋🍃✾••┈•
9.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چه خوبه آدم قلب بزرگی داشته باشه و ببخشه
🌺🌺🌺🌺