eitaa logo
فرهنگی و اجتماعی
83 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.7هزار ویدیو
7 فایل
*"خدایا کاری کن که از چیزهای ارزشمند زندگی،* *جانم اولین چیزی باشد که از من می گیری"* حضرت علی (ع) *#لشگر_سایبری
مشاهده در ایتا
دانلود
◾️◾️بخونید👇 ♦️چگونه میشود با یک قطره اشک ، همه گناهان بخشیده شود؟! ‌ ماجرای تشرّف علامه بحرالعلوم به محضر (عج): ‌ ♦️سيد (ره) به قصد تشرف به سامرا تنها براه افتاد. در بين راه راجع به اين مساله، كه گريه بر (ع) گناهان را مى آمرزد، فكر مى كرد. ‌ ♦️همان وقت متوجه شد كه شخص عربى به او رسيد و سلام كرد. بعد پرسيد: جناب سيد درباره چه چيز به فكر فرورفته اى؟ اگر مساله علمى است بفرماييد شايد حل کنم! ‌ ♦️سيد بحرالعلوم اظهار داشت: در اين باره فكر مى كنم كه چطور مى شود خداى تعالی اين همه به زائرين و گريه كنندگان بر حضرت (ع) مى دهد. ‌ ♦️مثلا در هر قدمى كه در راه برمیدارد، ثواب یک حج و یک عمره در نامه عملش نوشته مى شود و براى یک قطره تمام گناهان صغيره و كبيره اش آمرزيده مى شود؟ ‌ ♦️آن سوار عرب فرمود: تعجب نكن! من مثالى مى آورم تا مشكل حل شود. سلطانى به همراه درباريان خود به شكار مى رفت. در آنجا از همراهيانش دور افتاد و به سختى فوق العاده اى افتاد و بسيار گرسنه شد. ‌ ♦️خيمه اى را ديد و وارد آن خيمه شد، در آن پیرزنی را با پسرش ديد، آنان در گوشه خيمه، بز شيرده داشتند و از راه مصرف شير اين بز،ه زندگى خود را مى گرداندند. ‌ ♦️وقتى سلطان وارد شد، او را نشناختند، ولى به خاطر پذيرايى از ، آن بز را سربريده و كباب كردند، زيرا چيز ديگرى براى پذيرايى نداشتند، سلطان شب را همان جا خوابيد و روز بعد، از ايشان جدا شد و به هرطورى كه بود خود را به درباريان رسانيد و جريان را برایشان نقل كرد. ‌ ♦️و از آنها سؤال كرد: اگر بخواهم پاداش ميهمان نوازى پيرزن و فرزندش راداده باشم، چه عملى بايد انجام بدهم؟ ‌ يكى از حضار گفت: به او صد گوسفند بدهيد. ‌ ديگرى كه از وزراء بود، گفت: صد گوسفند و صد اشرفى بدهيد. ‌ يكى ديگر گفت: فلان مزرعه را به ايشان بدهيد. ‌ ♦️سلطان گفت: هر چه بدهم كم است، زيرا اگر سلطنت و تاج و تختم را هم بدهم آن وقت مقابله به مثل كرده ام، چون آنها هر چه را كه داشتند به من دادند، من هم بايد هرچه را كه دارم به ايشان بدهم تا سر به سر شود. ‌ ♦️بعد سوار عرب به سيد فرمود: حالا جناب بحرالعلوم، امام حسین(ع) هرچه از مال و منال و اهل و عيال و پسر و برادر و دختر و خواهر و سر و پيكر داشت همه را در راه خدا داد. ‌ ♦️پس اگر خداوند به زائرين و كنندگان آن همه اجر و ثواب بدهد، نبايد تعجب نمود، چون خدا كه خدائيش را نمى تواند به سيدالشهداء(ع) بدهد، پس هر كارى كه مى تواند انجام مى دهد. چون شخص عرب اين مطالب را فرمود از نظر سید غیب شد. ‌ 📚منبع:‌ العبقرى الحسان، ج۱، ص۱۱۹
🍁🍁🍁🍁🍁 💠 مرحوم آیت الله سید نورالدین جزایری در کتاب "خصائص الزینبیه" آورده است که عالم دانشمند و محدث خبیر شیخ محمد باقر قائنی، صاحب کتاب "کبریت الاحمر" در کتاب کشکول خود به نام سفینة القماش می نویسد: 🔸در عصری که در نجف اشرف به تحصیل علوم حوزوی اشتغال داشتم، در آنجا سیدی زاهد و پرهیز کار بود که سواد نداشت. روزی در حرم حضرت علی علیه السلام به مرقد حضرت مشغول بود... 🔹دید یکی از زائران ترک زبان، گوشه ای از حرم نشست و مشغول تلاوت قرآن شد. این سید جلیل احساساتی شد و به خود گفت: - آیا سزاوار است که ترک و دیلم، قرآن، کتاب جدّت را بخوانند و تو بی سواد باشی و از خواند آیات محروم بمانی؟! 🔸او از روی غیرت و همّت، قسمتی از اوقاتش را در سقّایی (آبرسانی) صرف کرد تا مخارج زندگی اش را تأمین کند، و قسمت دیگر را به تحصیل علوم پرداخت و کم کم ترقّی کرد... 📈 تا به حدی که در درس خارج آیت الله العظمی میرزا محمد حسن شیرازی شرکت می کرد و به درجه ای رسید که احتمال می دادند به حد رسیده است. این سید جلیل و پارسا برای من چنین نقل کرد: 🔹در عالم خواب امام زمان حضرت ولی عصر علیه السلام را دیدم. بسیار غمگین و آشفته حال بود، به محضرش رفتم و سلام کردم. سپس عرض کردم: - چرا این گونه ناراحت و گریان هستید؟ - فرمود: امروز روز وفات عمه ام حضرت زینب سلام الله علیها است... 🔴 از آن روزی که عمه ام وفات کرده، تاکنون، هر سال در روز وفات او فرشتگان در آسمانها مجلس عزا به پا می کنند. آن چنان می گریند که من باید بروم و آنها را ساکت کنم... 🔸آنها خطبه حضرت زینب سلام الله علیها را که در بازار کوفه خواند، می خوانند و می گریند، من هم اکنون از آن مجلس فرشتگان مراجعت نموده ام. منبع: خصائص الزینبیه ص ۲۱۱ - ۲۱۲؛ کبریت الأحمر؛ کرامات الزینبیه اللّهم عجّل لولیک الفرج اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما 🍁🍁🍁🍁🍁
┄┄┅✿🏴🥀🖤🥀🏴✿┅┄┄ 🌷 🌷نزدیک سحر بود.خواب دیدم رفتیم کربلا براى زیارت. محمد(صابری) هم با ما بود. همه ما دور ضریح می چرخیدیم اما ضریح دور سر محمد می چرخید!! همان لحظه از خواب پریدم بلند شدم دیدم محمد با آن حال خراب در گوشه ای از اردوگاه اسیران نشسته و مشغول نماز شب است. دستش به سوى آسمان بود و استغفار می كرد. همان لحظه اشک از چشمانم سرازیر شد. با خودم عهد بستم من هم مثل محمد به نماز شب مقید شوم. 🌷سال ٦٩ و يك ماه قبل از تبادل اسرا بود حال محمد بهتر از قبل بود. یک شب بی مقدمه گفت: هر وقت به ایران برگشتید سلام مرا به پدر و مادرم برسانید. قبر امام را هم از طرف من زیارت کنید. بعد ادامه داد: به پدر و مادرم بگویید همانطور که در شهادت برادرم صبر کردید در شهادت من هم صبور باشید. هرچند سخت است. می دانم که مدتها صبر کردید تا مرا ببینید اما مرا نخواهید دید!! 🌷 از صحبت های او تعجب کردیم گفتم: محمد این حرفها چیه؟خدا رو شكر تو حالت خوب شده، چند روز دیگه هم قراره آزاد بشیم. روز بعد در محوطه بودیم. ساعت ٣ عصر محمد گفت: سرم درد می کند چند قطره خون از بینی اش آمد و روى زمین افتاد او را به بهداری بردند. همه دلشان مى خواست اتفاقی نیوفتاده باشد اما .... 🌷.... محمد صابری دلاور خوب خیبری به شهادت رسیده بود. برای محمد تشیع باشکوهی برگزار شد. در کیسه شخصی محمد یک کاغد کوچک بود که حکم وصیت داشت. روی آن نوشته بود اسارت در راه عقیده عین آزادی است. 📚 کتاب خاطرات آزادگان ┄┄┅✿🏴🥀🖤🥀🏴✿┅┄┄