💫🌟💫🌟💫🌟💫
✨ #حکایت_دلنشین
🔸 #امام_حسن و #امام_حسین علیهما السلام در یکی از عید ها به منزل جدّ بزرگوارشان #رسول_خدا رفتند و عرض کردند:
یا رسول الله ! امروز #عید است و فرزندان اعراب با #لباس های زیبا و قشنگ خود را زینت کرده اند ؛ ولی ما هیچ لباس زیبایی نداریم و اکنون نزد شما مشرّف شده ایم تا از شما #عیدی بگیریم و هیچ عیدی از شما نمی خواهیم مگر لباس های زیبا و رنگارنگ، تا ما هم مانند بچه های اعراب خود را #زینت کنیم.
🔹آنگاه رسول خدا صلی الله علیه و آله #گریه کردند ، زیرا لباسی که شایسته ی این دو بزرگوار باشد نداشتند و نخواستند که دل آنها را بشکنند؛
از این رو به درگاه خداوند #دعا کردند و فرمودند : خدایا این دو بزرگوار را مسرور بگردان ، در همان لحظه #جبرئیل نازل شد در حالیکه دو لباس سفید با خود از #بهشت آورده بود.
رسول خدا با دیدن آن دو لباس خیلی خوشحال شدند و لباس ها را از جبرئیل گرفتند و به حسن و حسین علیهما السلام دادند و فرمودند :
لباس هایتان را بگیرید .
وقتی آن دو بزرگوار لباس های خود را پوشیدند به رسول خدا عرض کردند :
یا رسول الله! #رنگ این لباس ها سفید است در حالیکه لباس پسران اعراب رنگارنگ است، ما نیز لباس رنگی میخواهیم .
پس پیامبر ساعتی درباره ی حرف های آن دو بزرگوار فکر کردند .
جبرئیل عرض کرد: یا رسول الله!
ناراحت نباش، کسی که این لباس ها را فرستاده است، میتواند آنها را به هر رنگی که این دو بزرگوار میخواهند درآورد.
پس رسول خدا دستور داد که یک تشت و یک آفتابه پر از آب بیاورند . آنگاه جبرئیل به رسول خدا عرض کرد:
یا رسول الله! من آب می ریزم و شما چنگ بزنید، آنگاه این #لباس_ها به هر رنگی که این دو بزرگوار میخواهند در می آید.
رسول خدا صلی الله علیه و آله لباس امام حسن علیه السلام را داخل تشت گذاشتند و فرمودند:
ای حسنم! تو چه رنگی را دوست داری ؟
امام حسن علیه السلام عرض کرد :
من رنگ #سبز را دوست دارم.
آنگاه جبرئیل آب ریخت و پیامبر لباس را چنگ زدند و به اذن خدای تبارک و تعالی لباس سفید مانند #زبرجد به رنگ سبز تبدیل شد، رسول خدا آن پیراهن را به امام حسن دادند و فرمودند: ای نور چشمم! لباست را بگیر و امام حسن علیه السلام لباس را از جدّ بزرگوارشان گرفتند و بر تن کردند.
سپس لباس امام حسین علیه السلام را داخل تشت گذاشتند و فرمودند: ای حسینم! چه رنگی را دوست داری؟ عرض کرد یا رسول الله ! من رنگ #قرمز را دوست دارم .
پس جبرئیل آب می ریخت و پیامبر چنگ میزدند و به اذن خدا آن لباس سفید مانند یاقوت به رنگ قرمز تبدیل شد، آنگاه رسول خدا آن لباس را به امام حسین علیه السلام دادند و فرمودند : ای نور چشمم! لباست را بگیر و بپوش.
امام حسین علیه السلام نیز لباسشان را از جدّ بزرگوارشان گرفتند و پوشیدند و تشکر کردند و خیلی خوشحال شدند، سپس آن دو بزرگوار با خوشحالی نزد #مادرشان برگشتند.
◽️رسول خدا از جبرئیل پرسیدند ای برادرم ! چرا #گریه میکنی در حالیکه دو #ریحانم مسرور هستند ؟
جبرئیل امین عرض کرد :
یا رسول الله! همانا امام حسن علیه السلام #مسموم می شود و #بدنش از شدّت #سم ، سبز میشود و حسین علیه السلام نیز به #شهادت می رسد و #سر مبارکش از تن جدا میشود و محاسنش از #خونش رنگین میشود و بدنش از خونش قرمز خواهد شد .
سپس پیامبر خدا نیز گریه کردند و ناراحتی و حُزنشان از این خبر جبرئیل بیشتر شد .
📚 بحارالأنوار ، ج ۴۴ ، ص ۲۴۵
💫🌟💫🌟💫🌟💫🌟💫
🔴 ابهام و اُمید!
🔴 آگاهی از آینده
🔴 منطق «چه خواهد شد؟!»
اگر #امید در جامعهای بمیرد، هیچ چیز زنده نخواهد ماند و امروز بیش از همیشه جامعه ما نیاز به امید دارد.
یکی از مهمترین پیششرطهای امید، آگاهی از «چه خواهد شد؟!» است! آگاهی از اینکه این دست فرمان فعلی چقدر به صلاح و فلاح ماست؟ چقدر عُقلایی است؟! چقدر سوایِ تأمینِ امنیت، زندگی کردنِ مردم در آن دیده شده است؟! اساساً چقدر #زندگی_کردن روزمره مسئلهاش است؟!
👈 در جامعهی ما مسئلههایی ساده ولی مهم وجود دارد که حداقل حقِ جامعه این است که دربارهی آنها بداند «چه خواهد شد؟!»
رویهی مواجههی ما با اکثر مسئلهها نیز اینچنین بوده که جامعه دربارهشان نمیدانسته «چه خواهد شد؟!» - با فرضِ اینکه تصمیمگیران میدانند! - و مردم به مرور و با مشاهدهی اثر آن موضوعات در زندگیشان متوجه شدهاند که داستان از چه قرار است! خب طبیعی است در چنین شرایطی #امید_آفرینی خیلی سخت است ...
انسان و جوامع انسانی هوشمند هستند و اگر بدانند اتفاق بدی در پیش دارند، خود را برای آن آماده میکنند، اما اگر ندانند و ابهام داشته باشند، هر اتفاقی در آینده بیفتد، قطعاً فرصتهایی را از دست دادهاند!
بدِ ماجرا آنجاست که وقتی تکلیفمان با مسئلههای ساده را روشن نمیکنیم، هر قدر هم دستاوردهای مهمی در گذشته ایجاد کرده باشیم، دیده نمیشوند و نمیتوانیم با آنها آینده را روشن کنیم.
در جامعهی ما نیز موضوعات زیادی وجود دارد که الآن درباره آنها سکوت کردهایم و گذاشتهایم تا گذر زمان، موضوع را برای مردم جا بیندازد. از قضا کسی هم دغدغه ندارد واضح بگوید «چه خواهد شد؟!»
مثلاً؛
👈 قرار بود در دولت با یک انقلاب اقتصادی روبرو شویم. طرحی که صرفاً برای نانواییها و چهار کالای روغن، مرغ، شیر و تخممرغ اجرا شد و الباقیاش معلوم نیست «چه خواهد شد؟!»
👈 در مورد وضعیت اینترنت و شبکههای اجتماعی هیچ کس نمیداند «چه خواهد شد؟!» و این عملاً هرگونه برنامهریزی را برای کسب و کارهای ریز و درشت مختل کرده.
👈 در مورد مسئلهی حجابِ مردان، زنانِ و فضای شهریِمان هیچ کس نمیداند برنامهای وجود دارد یا خیر؟! و البته «چه خواهد شد؟!»
👈 در مورد قانون مالیات بر عایدی سرمایه کسی نمیداند «چه خواهد شد؟!»
👈 در مورد خودرو و مافیای عجیب پشت سر آن، مردم در یک «چه خواهد شدِ» ناامیدانه هستند!
👈 در مورد سلبریتیها، دوگانهسازها و کسانی که هر روز و به هر بهانهای جامعه را به جان هم میاندازند کسی نمیداند تکلیف برخورد با آنها «چه خواهد شد؟!»
👈 در مورد قرارداد ۲۵ ساله با چین هیچ کس نه میداند چیست و نه میداند بعد از شروعِ آن «چه خواهد شد؟!»
👈 در مورد برجام و FATF جامعه نمیداند «چه خواهد شد؟!»
👈 در مورد ...
در چنین شرایطی #ایجاد و #حفظ امید در جامعه واقعاً کار سختی است. حداقلِ حقِ مردم این است که درباره آنچه به سادگی زندگیشان را تحت تأثیر قرار داده - و یا خواهد داد - بدانند «چه خواهد شد؟!»
ما وقتی در مورد تصمیمات سادهی پیش رو ابهام داریم، نمیشود توقع کرد افقِ چند ده سالِ پیش رو برای جامعه مثبت باشد و بدین واسطه برایش امیدآفرینی کرد.
ابهام واقعاً #سم است و روان فرد و جامعه را آزار میدهد!
#حمید_کثیری