eitaa logo
فرهنگی و اجتماعی
80 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
1.7هزار ویدیو
7 فایل
*"خدایا کاری کن که از چیزهای ارزشمند زندگی،* *جانم اولین چیزی باشد که از من می گیری"* حضرت علی (ع) *#لشگر_سایبری
مشاهده در ایتا
دانلود
🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴 ✍قابل توجه ‼️‼️ 💢 توی حدیث کساء وقتی جبرئیل میپرسه اینها چه کسانی هستند که تمام هستی رو بخاطرشون آفریدی ؟؟ خدا نمیگه علی، محمد، حسن یا حسین خدا میگه «فاطمه» پدرش، شوهرش، پسراش… یعنی از یک زن برای معرفی بهترین مخلوقاتش استفاده میکنه من ارزش زن در اسلام رو اینجوری شناختم 🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴
🕋💔🕯🕋💔🕯🕋💔🕯🕋💔🕯🕋 🏴 وصيت نامه حضرت زهرا سلام الله عليها بسم الله الرحمن الرحیم بنام خداوند بخشنده مهربان این وصیت نامه دختر رسول خداست در حالى وصیت مى كند كه شهادت می دهد خدایى جز خداى یگانه نیست و محمد (ص) بنده و رسول اوست و بهشت حق است و آتش جهنم حق است و روز قیامت كه هیچ شكى در آن نیست فرا خواهد رسید و ذات الهى جمیع مردگان را از قبور برانگیزاند و زنده گرداندو همه را وارد محشر فرماید. اى على من فاطمه دختر حضرت محمد هستم خدا مرا به ازدواج تو درآورد تا در دنیا و آخرت براى تو باشم و تو از دیگران بر من سزاوارترى. على جان حنوط و غسل و كفن كردن مرا در شب به انجام رسان و شب بر من نماز بگذار وشب مرا دفن كن و هیچ كس را اطلاع نده. اینك با شما وداع می كنم و بر فرزندانم تا روز قیامت سلام و درود می فرستم. 📕 بحارالانوار، جلد ۴۳، ص ۲۱۴ 🕋💔🕯🕋💔🕯🕋💔🕯🕋💔🕯🕋
▫️ رهبرانقلاب: فاطمه‌ی زهرا (سلام‌الله‌علیها) یک زن اسلامی است، زنِ در بالاترین طراز زن اسلامی، یعنی در حدّ یک رهبر، امّا همین زنی که از لحاظ فضایل و مناقب و حدّ وجودی میتوانست پیغمبر باشد، همین زن مادری میکند، همسری میکند، خانه‌داری میکند؛ ببینید اینها را باید فهمید. این فریفتگان غافلِ -انسان چه بگوید؟- حرفهای پوچ غربی‌ها، این‌قدر خانه‌داری را تحقیر نکنند. معنای خانه‌داری زن تربیت انسان است، معنایش تولید والاترین و بالاترین محصول و متاع عالم وجود است؛ یعنی بشر... 👈امام خامنه‌ای: ♥️از بُعد و حضور در صحنه‌ی تصمیم‌گیری‌های عظیم ، زهرا س در قلّه قرار دارد، یعنی بعد از رحلت پیغمبر، در قضیه ، زهرای اطهر سلام‌الله‌علیها، با همه‌ی وجود با سخنش با علمش با تلاشش با همه‌ی جسمش وارد میدان شد. ۱۳۷۲/۰۹/۱۷ 🔆زندگی فاطمه‌ زهرا س بسیار عظیم، بی‌نظیر و یک نقطه‌ درخشان و استثنایی است. ۱۳۶۸/۱۰/۲۶ •┈┈••••✾•🚩•✾•••┈┈•
🌿🌺﷽🌿🌺 چقدر خدا داری؟ ✅مرد و زنی نزد بزرگی آمدند و از او خواستند برای بدرفتاری فرزندانشان توجیهی بیاورد. 🍃مرد گفت: “من همیشه سعی کرده‌ام در زندگی به خداوند معتقد باشم. همسرم هم همین طور، اما چهار فرزندم نسبت به رعایت مسایل اخلاقی بی‌اعتنا هستند و آبروی ما را در دهکده برده‌اند. چرا با وجودی که هم من و هم همسرم به خدا ایمان داریم، دچار این مشکل شده‌ایم؟” 🌻آن بزرگ به آن‌ها گفت: “ساختمان خانه خود را برایم تشریح کنید.” ✨مرد با تعجب جواب داد: “این چه ربطی به موضوع دارد؟ حیاط بزرگ است و دیوارهای کوتاهی دارد. یک ساختمان بزرگ وسط آن قرار گرفته که داخل آن اتاق‌های بزرگ با پنجره‌های بزرگ، اثاثیه درون ساختمان هم بسیار کامل است. در گوشه حیاط هم انبار بزرگی داریم، آن سوی حیاط هم آشپزخانه و حمام و توالت قرار گرفته است.” 🍃بزرگ پرسید : “درون این خانه بزرگ چه قدر خدا دارید؟” زن با تعجب پرسید :”منظورتان چیست! مگر می‌توان درون خانه خدا داشت؟” گفت: “بله ! فقط اعتقاد داشتن کافی نیست! باید خدا را در کل زندگی پخش کرد و در هر بخش از زندگی و فکر و کارمان سهم خدا را هم در نظر بگیریم. 🍃 برایم بگویید در هر اتاق چه قدر جا برای کارهای خدایی کنار گذاشته‌اید؟ 🍃 آیا تا به حال در آن منزل برای فقیران مراسمی برگزار کرده‌اید؟ 🍃 آیا از آن آشپزخانه برای پختن غذا برای در راه مانده‌ها و تهی‌دستان استفاده‌ای شده‌است؟ 🍃 آیا پرده‌ای که به پنجره‌ها آویخته‌اید نقشی خدایی بر آن‌ها وجود دارد؟ 🌻 بروید و ببینید چه قدر در زندگی خودتان خدا را پخش کرده‌اید و رد پای خدا را در کجاهای منزلتان می‌توانید پیدا کنید. 🌻 اگر چهار فرزند شما به بی‌راهه کشانده شده‌اند، این نشان آن است که در آن منزل، حضور خدا را کم دارید. اعتقادی را که مدعی آن هستید به صورت عملی در زندگی‌تان پخش کنید، خواهید دید که نه تنها فرزندان‌تان بلکه بسیاری از جوانان و پیروان اطراف شما هم به راه راست کشانده خواهند شد.” 🌾🌺🌾🌺🌾🌺🌾🌺🌺
✨﷽✨ 🌼داستان توبه علی گندابی ✍️علی نامی که در محله فعلی که مصلای همدان نام دارد و در گذشته به آن گنداب می‌گفتند زندگی می‌کرد! به همین دلیل او را علی گندابی صدا می‌کردند. علی گندابی چهره‌ای زیبا به همراه چشم‌های زاغ و موهای بور داشت که یک کلاه پشمی خیلی زیبایی هم سرش می‌کرد. لات بود اما یک جور مرام و معرفت ته دلش بود، برای مثال یک روز که تو قهوه‌خانه نشسته بود و یک تازه عروس به او نگاه می‌کرد، به خودش گفت علی پس غیرت کجا رفته که زن مردم به تو نگاه می‌کنه؟ بعد کلاهش را درآورد و بعد از ژولیده کردن موهاش از قهوه‌خونه بیرون رفت. یک روز آقای شیخ حسنی که از روضه‌خوان‌های همدان بود، برای روضه خوانی به یک روستا رفته بود. او تعریف کرده که: رفتم روضه را خواندم آمدم بیام که دیر وقت بود و دروازه‌های شهر رو بسته بودند و هنگامی که خواستم به روستا برگردم، یادم افتاد که فردا در نماز جمعه سخنرانی دارم و گفتم اگر بمونم از دست حیوان‌های درنده در امان نخواهم ماند. زمانی که خواستم در بزنم، دیدم علی گندابی با رفقاش عرق خورده و داره اربده‌کشی میکنه. دیگه گفتم خدایا توکل به تو و در زدم که دیدم علی گندابی درو باز کرد، اربده می‌کشید و قمه دست داشت. گوشه عبای منو گرفت و کشون کشون برد و گفت: آق شیخ حسن این موقع شب اینجا چیکار می‌کنی؟ گفتم: رفته بودم یه چند شبی یه جایی روضه بخونم که گفت: بابا شما هم نوبرشو آوردید، هر 12 ماه سال هی روضه هی روضه. گفتم: علی فرق می‌کنه و امشب، شب اول محرمه اما تا این رو بهش گفتم علی عرق خورده قمه به دست جا خورد، به طوری که سرش را به دروازه می‌زد با خودش می‌گفت: علی این همه گناه توی ماه محرمم گناه. به شیخ حسن گفت شیخ به خدا تیکه تیکت می‌کنم اگه برام همینجا روضه نخونی که شیخ می‌گه: آخه حسن روضه منبر می‌خواد. روضه چایی می‌خواد، مستمع می‌خواد. گفت: من این حرفا حالیم نیست منبر می‌خوای باشه من خودم می‌شم منبرت. چهار دست و پا نشست تو خاک‌ها بشین رو شونه من روضه بخون، اومدم نشستم رو شونه‌های علی شروع کردم به روضه خوندن که علی گفت: آهای شیخ این تجهیزات رو بزار زمین منو معطل نکن صاف منو ببر سر خونه آقا ابولفضل عباس و بهش بگو آقا علیت اومده. من هم روضه رو شروع کردم: "ای اهل حرم پیر علمدار نیامد/ سقای حسین نیامد" دیدم یک دفعه دارم بالا و پایین میرم و دیدم علی گندابی از شدت گریه یک گوشه صورتش را گذاشته رو زمین و اشک می‌ریزه. روضه که تموم شد، علی گندابی گفت: شیخ ازت ممنونم میشم یک کار دیگه هم برام انجام بدی؟ رویت رو بکنی به سمت نجف امیرالمومنین به آقا بگی علی قول میده دیگه عرق نخوره. گفتم باشه و رفتیم خونه. فردا که در مسجد بالای منبر رفتم، گفتم: آهای مردم به گوش باشید که علی گندابی توبه کرده. روضه که تموم شد مستقیم به در خونه علی گندابی رفتیم، در که زدیم زنش در رو باز کرد، گفتیم با علی گندابی کار داریم که زنش گفت علی گندابی رفت، دیشب که اومد خونه حال عجیبی داشت گفت باید برم، جایی جز کربلا ندارم یا علی آدم میشه بر می‌گرده یا دیگه بر نمی‌گرده. علی گندابی رفت مدتی مقیم کربلا شد و کم کم که دیگه خالی شده بود رفت نجف اشرف. میرزای شیرازی که به مسجد میومد تا علی رو نمی‌دید نماز نمی‌خوند، تا علی هم خودش رو برسونه. یک روز که با هم تو مسجد نشسته بودن و علی داشته نماز می‌خونده به میرزای شیرازی خبر می‌دن که فلان عالم در نجف به رحمت خدا رفته، گفت: باشه همینجا یه قبری بکنید نمازشو می‌خونم بعد خاکش می‌کنیم. خبر اومد که قبر حاضره اما مرده زنده شد و قلبش به کار افتاده که میرزا گفت: قبر رو نپوشونید که حتما حکمتی در کاره. نماز دوم شروع کردن تموم که شد گفتن میرزا هر کاری می‌کنیم علی از سجده بلند نمی‌شه، اومدن دیدن علی رفته، علی تموم کرده بود. میرزا گفت: می‌دونید علی تو سجده چی گفته؟ خدا رو به حق امام علی قسم داد و گفت: خدایا یک قبر زیر قدم زائرای امام علی(ع) خالیه می‌زاری برم اونجا؟ https://rubika.ir/joing/DBEIDCCC0XEMHPGFRNQRAJGCQPEVDLCD https://eitaa.com/darolsadeghiyon
روزي امام حسين علیه السلام از جائي عبور ميكردند که ديدند جواني به سگي غذا مي دهد. امام خو‌شحال شدند و فرمودند: چرا اين گونه به سگ مهرباني مي كني ؟ جوان عرض كرد: غمگين هستم، مي خواهم با خشنود كردن اين حيوان، غم و اندوه من مبدل به خشنودي گردد. اندوه من از اين است كه غلام يك نفر يهودي هستم و مي خواهم از او جدا شوم. امام حسين علیه السلام با آن غلام نزد صاحب او كه يهودي بود آمدند. امام حسين علیه السلام دويست دينار به يهودي داد ، تا غلام را خريداري كرده و آزاد سازد. يهودي گفت: اين غلام را به خاطر قدم مبارك شما كه به خانه ما آمدي به شما بخشيدم و اين بوستان را نيز به شما بخشيدم. امام حسين علیه السلام هماندم غلام را آزاد كرد و همه آن بوستان و دویست دینار را به او بخشيد. سرانجام آن مرد یهودی و همسرش که تحت تاثیر محبت امام حسین علیه السلام قرار گرفته بودند ، مسلمان شدند. 📚مناقب آل ابی طالب ج۴ - ص۱۵ ═✧❁🌸❁✧═
🌷 🌷 ! 🌷دی ۱۳۶۵ قلاویزان مهران، این یکی از تلخ‌ترین عکس‌هایم از جنگ است. با چه ترس و لرزی توانستم با دوربین ساده‌ام این عکس را بگیرم. در ۳ سنگر روبرو، ۳ تک‌تیرانداز عراقی مستقر بودند و با قناصه پیشانی تعدادی از بچه بسیجی‌ها را شکافتند! هنوز که هنوز است، وقتی به این عکس نگاه می‌کنم، تنم می‌لرزد، دستم را بر پیشانی می‌گیرم و برای شهدا فاتحه می‌فرستم. در منتهی‌الیه کانال، سنگری بود به‌نام «پیشانی». این اسم از دو لحاظ برای آن سنگر مناسب بود: اول این‌که.... 🌷اول این‌که ‌این سنگر در نوک کانالی قرار داشت که هیچ سنگر و خطی جلوتر از آن در برابر عراقی‌ها وجود نداشت و به‌عنوان پیشانی خط مقدم محسوب می‌شد. دوم این‌که تک‌تیراندازان عراقی توجه شدیدی به ‌این سنگر داشتند و چون یکی از بهترین سنگرهای دیده‌بانی ما بود، تک‌تیراندازان عراقی بیشترین تمرکز را روی آن داشتند و پیشانی تعداد زیادی از بچه‌ها در آن‌جا مورد اصابت گلوله قنّاصه قرار گرفته بود. باید گفت که آن سنگر از خونین‌ترین سنگرهای مهران بود. 🌷یک تیربار عراقی بود که شب‌ها خیلی اذیت می‌کرد. تصمیم گرفتیم به هرصورت که هست، ترتیبش را بدهیم. یک قبضه اسلحه ژ.۳ تحویل دسته ۳ بود که از آن برای شلیک نارنجک تفنگی استفاده می‌کردیم. شلیک نارنجک تفنگی با کلاشینکوف تقریباً غیر ممکن بود، چرا که احتیاج به لوله رابط داشت و اگر هم پیدا می‌شد، با هر اسلحه کلاشی نمی‌شد نارنجک را پرتاب کرد. فشار زیاد گاز باروت، اسلحه‌های معمولی را داغان می‌کرد. فشنگ گازی در خط پیدا نمی‌شد به همین خاطر مرمی فشنگ‌های ژ.۳ را برمی‌داشتیم و به‌جای.... 🌷و به‌جای آن با مقداری کاغذ روزنامه‌ مچاله شده دهانه‌ پوکه را می‌بستیم و پس از کار گذاشتن نارنجک تفنگی بر روی اسلحه، آن را شلیک می‌کردیم. بهترین نوع نارنجک تفنگی که کاربرد بیش‌تری هم داشت، ضدتانک بود، آن‌هم از نوع روسی که به «نارنجک تفنگی کلاش» معروف بود. سنگر تیربار مزاحم در مقابل‌مان قرار داشت و بیشترین تلاش ما برای از بین بردن آن بود. دست کم هر شب ۱۵ تا ۲۰ نارنجک تفنگی و تعدادی آر.پی.‌جی به طرفش شلیک می‌کردیم، اما او همچنان روی کانال‌ها و سنگرهای دیده‌بانی ما آتش می‌بارید. 🌷سرانجام پس از پرتاب چند نارنجک بر یک هدف، توانستم محل دقیق سنگر را تشخیص بدهم. پنجمین نارنجک تفنگی را که پرتاب کردم، به خواست خدا روی سنگر تیربار فرود آمد. تیربار که درحال شلیک بود، یک‌باره خاموش شد و در پی آن صدای داد و فریاد نیروهای مستقر در خط مقدم عراق، نشان می‌داد که سنگر منهدم شده است و این نتیجه‌ صلوات‌هایی بود که نذر کرده بودم. راوی: رزمنده دلاور حمید داودآبادی که در شانزده سالگی به جبهه رفت. (یکی از نویسندگان فعال در عرصه خاطره نگاری و تاریخ نگاری دفاع مقدس.) ❤️ اللهم عجل لولیک الفرج 🥀🕊🥀🕊🥀🕊
🖤🖤🖤🖤🖤 ◼️فاطمه عليهاسلام حوراء انسیه‼️ ⚜سدیر صیرفی از امام صادق علیه السلام از پدرانش نقل می‌کند که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: ▪️نور فاطمه عليها السلام پیش از آنکه زمین و آسمان را خلق شود، آفریده شد. ▪️بعضی از اصحاب عرضه داشتند: ای پیامبر خدا پس فاطمه عليها سلام از سنخ انسان ها نیست؟ پیامبر خدا فرمودند: فاطمه علیها‌سلام حوریه‌ای است که به صورت انسان در آمده. ▪️گفتند: ای پیامبر خدا چگونه حوراء و انسیه است؟ پیامبر خدا فرمودند: خدای عزوجل او را از نور خود پیش از آنکه آدم را بیافریند، زمانی که ارواح وجود داشته‌اند خلق نمود. پس هنگامی‌که آدم را آفرید، او بر آدم عرضه داشته شد. ▪️گفته شد: ای پیغمبر خدا در آن وقت فاطمه علیها‌سلام در کجا بود؟ پیامبر خدا فرمودند: درحقّه‌ای  در زیر ساق عرش. ▪️گفتند: ای پیغمبر خدا طعام او چه بود؟ پیامبر خدا فرمودند : طعام او تسبیح و تقدیس و تهلیل و تحمید بود. 📚بحار الانوار، جلد ۴۳، صفحه ۴ 🤲خدایا بحق حضرت زهرا و پدر بزرگوارشون و همسر والامقام و فرزندان پاک و معصومشون (که درود و سلام بر آنها باد) فرج و ظهور منتقمشون امام مهدی مهربان عجل اللّه فرجه رو الان و الساعه برسان🤲 🖤🖤🖤🖤🖤
🌾🌾🌾🌾🌾🌾 🔆داستان بهرام گور و باغبان ✨نقل کرده اند که بهرام گور(1) وقتی در هوای گرم به در باغی رسید، پیری که باغبانی کردی، آن جا حاضر بود. 🌟گفت: ای پیر! در این باغ انارهست ؟ گفت: آری. بهرام فرمود که: قدحی آب انار بیار. پیر رفت و فی الحال قدحی پر آب انار کرده، بیرون آورد و بهرام بیاشامید و گفت: ای پیر! سالی از این باغ چند حاصل می کنی ؟ 💫گفت: سیصد دینار. گفت: به دیوان چه خراج می دهی ؟ گفت: پادشاه ما از جهت درخت مال نمی ستاند و از زراعت عشر(2) می گیرد. 🔆بهرام با خود اندیشه کرد که در مملکت من باغ بسیار است و در هر باغ درخت بی شمار است، اگر از حاصل باغ نیز ده یک به دیوان دهند، مبلغی حاصل می شود، رعیت را نیز چندان زیانی نمی رسد. بعد از این بفرمایم تا خراج از محصول باغات نیز بگیرند. 🌟پس باغبان را گفت: قدحی دیگر آب انار بیار. باغبان رفت و پس از مدت مدید، قدحی آب بیاورد. بهرام گفت: ای پیر! نوبت اول رفتی و زود آمدی و این نوبت انتظار بسیار دادی و برابر آن آب انار نیاوردی! پیر ندانست که آن سوار بهرام است، 🔆گفت: ای جوان! گناه از من نبود، گناه از پادشاه بود که در این وقت نیت خود را تغییر داده و اندیشه ی فرموده، لاجرم از میوه بیرون رفته. من نوبت اول از یک انار آن همه آب گرفتم و در این کرّت، از ده انار آن آب حاصل نشد. بهرام از این سخن متأثّر شد و آن اندیشه را از دل بیرون برد و 💫گفت: ای پیر! یک بار دیگر مقداری آب انار بیار. پیر به باغ رفت و به زودی بیرون آمد خندان، و قدحی مالامال از آب انار آورده به دست بهرام داد و 🌟گفت: ای سوار! عجیب حالتی است که پادشاه ما آن نیت ظلم را تغییر داد و فی الحال اثر برکت ظاهر گشت، از یک انار این همه آب حاصل شد. ✨👈بهرام صورت حال را با پیر در میان نهاد و قصّه ی نیت خود و تغییر آن را باز گفت و این سخن از آن ملک دولتمند(1) بر صفحه ی روزگار یادگار ماند: تا سلاطین از این سخن پندپذیر شوند و نیت بر صلاح حال رعیت مقصور(2) دارند. شعر: ✨هر شاه که او خود راست کند یابد ز خدا هر آن چه درخواست کند 📚اخلاق محسنی.كمال الدین حسین بن علی واعظ كاشفی سبزواری بیهقی 🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾
🔆متن شبهه : در میان شما شیعیان دو برداشت از فاطمه‌ی زهرا است: یکی فاطمه ای که بانوی با عظمت جهان اسلام است، به علم و حلم و زهد و تقوا شهره است و همسر با وفای علی و الگوی کامل برای زنان است. کسی جرئت نداشت به ساحت او جسارت کند، در جریان غصب خلافت و مسئله فدک، به ابوبکر و عمر ، بشدت شورید و آن خطبه مشهور را ایراد کرد. اما این دو نفر در هنگام حضور در محضر فاطمه، مودب می نشستند و با احتیاط و احترام سخن می‌گفتند، چون فاطمه چنان عظمتی داشت که همه را مقهور خود می‌کرد.( این فاطمه اول است و بعضی از علمای شیعه این فاطمه را تبلیغ می‌کنند) فاطمه دوم کسی است که عمر ، درِ خانه اش را آتش زد ، او را زیر مشت و لگد خود گرفت ، به صورتش سیلی زد ، پهلویش را شکست و میخ در را به سینه اش فرو برد و هرچه خواست به او گفت. شگفت اینکه عمر همه این کارها را جلوی چشمان علی و شجاعان بنی هاشم که در خانه فاطمه بودند انجام داد ، آنها همه نگاه می‌کردند و عمر ، بانوی بزرگ اسلام را میزد و لگدکوب می‌کرد‌.(عده ای دیگر از علمای شیعه هم این فاطمه را تبلیغ می‌کنند) ‌اکنون ما اختیار داریم یکی از این دو فاطمه را‌ انتخاب کنیم. 🔆 پاسخ شبهه: 1⃣ شبهه کننده تلاش کرده با آب و تاب دادن به این دو قول به گونه ای القا کند که باهم تعارض دارند، حال آنکه این دو برداشت منافاتی با هم ندارند و با هم قابل جمع هستند یعنی منافاتی ندارد که حضرت زهرایی که دارای صفات حلم و علم و تقوا و... است مورد ظلم واقع شود و از طرف عمر به او سیلی زده شود، مگر پیامبر اسلام(ص) کم عظمتی داشت اما همین عمر او را متهم به هذیان گویی کرد! پس جسارت به حضرت زهرا(س) برای کسی که به پیامبر(ص) جسارت کرده امر بعیدی نیست و چیزی از عظمت فاطمه زهرا نیز کاسته نمی شود. 2⃣ شبهه کننده ذکر نکرده است که کدام عالم شیعی معتقد است که این دو نفر هنگام حضور در محضر حضرت زهرا(س) مودب می نشستند و با احتیاط و احترام سخن میگفتند؟! بلکه آنچه در منابع معتبر ذکر شده است، جسارت ایندو به حضرت زهرا(س) است که مورد اتفاق فریقین است و حتی صحیح مسلم و بخاری نیز ذکر کرده اند که حضرت زهرا(س) تا آخر عمر شریفش با آنان سخنی نگفت و نارضایتی خویش را بیان کرده است. و بر فرض اینکه یک زمانی با او مودبانه برخورد کرده باشند منافاتی ندارد که برای منافع و رسیدن به قدرت به او جسارت کنند! 3⃣ حمله به خانه حضرت زهرا(س) و آتش زدن خانه و... قابل انکار نیست ولی شبهه کننده دفاع نکردن حضرت علی(ع) از حضرت زهرا(س) را مسلم گرفته در صورتی که این فرض قابل پذیرش نیست، بلکه طبق برخی نقل ها امام(ع) گریبان عمر را گرفت و او را به زمین کوبید و قصد کشتن او را داشت که توصیه پیامبر(ص) به صبر را به یاد آورد و منصرف شد. امیر المومنین در توصیف شرایط آن زمان در خطبه شقشقیه می فرماید: من چاره ای جز صبر نداشتم همچون خار در چشم و استخوان در گلو! "فَرَأَيْتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَى هَاتَا أَحْجَى فَصَبَرْتُ وَ فِي الْعَيْنِ قَذًى وَ فِي الْحَلْقِ شَجًا أَرَى تُرَاثِي نَهْباً" 4⃣ از اینرو در آن شرایط برای حفظ اصل اسلام علی(ع) چاره ای جز سکوت نداشت و تردیدی نیست که حفظ اسلام از حفظ جان حضرت زهرا(س) واجب تر و در اولویت بود و اگر علی(ع) برای دفاع از حضرت زهرا(س) دست به شمشیر می برد قطعا اصل اسلام نیز از بین میرفت، زیرا اگر می جنگید هم علی(ع) تنها بود و احتمال موفقیت او عملا ممکن نبود و هم چه بسا علی(ع) و امام حسن(ع) و امام حسین(ع) و یاران نزدیک امام همه کشته میشدند و بدین ترتیب نسل امامت منقطع میشد و بدون امامت اسلام نیز از بین میرفت. از اینرو صبر و سکوت تنها گزینه پیش روی امیرالمومنین علی(ع) بود. 5⃣ بنابراین این دو قول با هم قابل جمع بوده و با هم منافاتی ندارند و جسارت عمر قابل انکار نیست همانطور که تردیدی در نارضایتی فاطمه(س) از عمر و ابوبکر وجود ندارد. ✍ 💫💫💫💫
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 💠 ! اگر تو از نزدیک دلیل بودن نیست.💠 💮 همواره ما را به راهها می کند. 💮 یعنی در همه امور. 💮 می گوید: هرچه که با جور درنیامد؛ بریزید دور! 💮 می گوید: تو هرچه بالاتر باشد ات را پایین تر بیاوری و تر زندگی کنی. 💮 می گوید: تو اگر مدعی دینداری هستی، باید باشی؛ یعنی: اگر خودت نخوری و به دیگری بدهی تا بخورد برایت تر باشد. 💮 می گوید: هر که مدعی است باید شب و روز  کار کند یعنی کار کند و توقع تشکر کسی را نداشته باشد. 💮باور کنید: اگر واقعی و دین را مردم از نزدیک ؛ همگان  می شوند‌. 🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴