eitaa logo
✍️عباس گودرزی
205 دنبال‌کننده
150 عکس
13 ویدیو
1 فایل
السلام علی الشیب الخضیب ماه حرام حرمتش آخر چنین شکست ماه حرم به علقمه رفت و به خون نشست عباس_گودرزی @AbGoodarzy1368 ارتباط @Abbasgoodarzicanal
مشاهده در ایتا
دانلود
"سر" برای پیشکش وقتی کسی کرده فراهم سر نخواهد کرد پیش قامت هر ظالمی خم سر گذشت آب از سر دنیا و دنیا غرق ماتم شد جدا شد وقتی از فرزند زهرای مکرم سر عزا تا می شود بر پا هوای شهر می نالد که پرچم می زند انگار هم بر سینه و هم سر فضا پر از گلاب ناب قمصر می شود چون که قضا می چیند از گل های حیدر هی دمادم سر اگر سجده به تربت هست معراج حسینی ها به خاک پای اربابم فقط پس می گذارم سر به میدان می برد ارباب،هفتاد و دو تن را پس به روی دستشان دارند با قلبی مصمم سر سر سردار روی نیزه است و می زند زینب به روی چوبه ی محمل ز سوز سینه محکم سر مسلمانی امام خویش را سر می‌برید اما شبی با راهبی در دیر می‌گردید همدم سر _________________ @Abbasgoodarzicanal
در خانه درد هست و برایت طبیب نیست فرصت برای خواندن "امَّن یُجیب"نیست مانند مادرت که خزان شد جوانیش در خاندان پاک تو غربت عجیب نیست ای وارث غروب غریبانه ی حسن از زهر همسرت جگرت بی نصیب نیست افتاده است پیکر تو روی خاک ها وصف تو غیر واژه ی"خَدُّالتَریب"نیست حتی میان خانه خود هم غریبه ای هم‌خانه ات برای تو مولا حبیب نیست تنها تو مانده ای و فقط تیغ آفتاب دردا که در کنار تو "ابنُ الشبیب" نیست معنا گرفته جُود و سخا از وجود تو دلبسته ایم پس به عنایات و جود تو 📝گروه ادبی یاقوت سرخ @Yaqoote_sorkh @Abbasgoodarzicanal
زخمی نشسته بر‌ جگرِ باقرُالعلوم غم بود و رنج همسفرِ باقرُالعلوم می‌خوانده است مرثیه ها روی منبر او چون بوده شیوه پدرِ باقرُالعلوم عمریست گریه کرده به پای سر حسین زخمی شده ست چشم ترِ باقرُالعلوم آثار مجلسی و کلینی و عامِلی هستند خط به خط اثرِ باقرُالعلوم هستند روز حشر همه عالمان دهر محتاج لحظه‌ای نظرِ باقرُالعلوم دور بقیع خیل عظیم ملائکند مرثیه خوان و نوحه‌گرِ باقرُالعلوم از خاطرات غافله‌ی غم نشسته است زهری کشنده بر جگرِ باقرُالعلوم _______________ @Abbasgoodarzicanal
عطش بود و بیابان، آب هم نایاب تر می شد در آغوش پدر هی کودکی بی تاب تر می شد سه شعبه آمد و حلقی برید آشفته شد زینب به جای اشک با خون صورت ارباب تر می شد به روی او که دریای کرم بود آب را بستند فرات از شرم بی شرمی آنها آب تر می شد برادر رفت سمت علمقه آن گاه خواهر دید پس از شقُّ القمر مهتاب هی مهتاب تر می شد امان از عصر عاشورا که پیش چشم یک خواهر برادر آن زمان از خون خود سیراب تر می شد پس از هر داغ هی داغی می آمد بر دل زینب پریشان بود هر لحظه دلش بی تاب تر می شد _____________ @Abbasgoodarzicanal
"سر" برای پیشکش وقتی کسی کرده فراهم سر نخواهد کرد پیش قامت هر ظالمی خم سر گذشت آب از سر دنیا و دنیا غرق ماتم شد جدا شد وقتی از فرزند زهرای مکرم سر عزا تا می شود بر پا هوای شهر می نالد که پرچم می زند انگار هم بر سینه و هم سر فضا پر از گلاب ناب قمصر می شود چون که قضا می چیند از گل های حیدر هی دمادم سر به میدان می برد ارباب،هفتاد و دو تن را پس به روی دستشان دارند با قلبی مصمم سر اگر سجده به تربت هست معراج حسینی ها به خاک پای اربابم فقط پس می گذارم سر سر سردار روی نیزه است و می زند زینب به روی چوبه ی محمل ز سوز سینه محکم سر مسلمانی امام خویش را سر می‌برید اما شبی با راهبی در دیر می‌گردید همدم سر @Abbasgoodarzicanal
زمین افتاده مشک، از آب پر دیگر نخواهد شد نصیب تشنگان یک جرعه از ساغر نخواهد شد رقیه گفت:می آید عمو با دست پر قطعاََ حریف تیغ ابرویش که صد لشکر نخواهد شد کنار علقمه عباس با چشمان تر می گفت اگر دریا شود صحرا لب من تر نخواهد شد خجالت می کشم از روی مولایم که از مشکم به قدر قطره ای سهم لب اصغر نخواهد شد دو دستم قطع خواهد شد ولی تا زنده ام پای کسی نزدیک درب خیمه ی خواهر نخواهد شد نصیب این حرامی های ملعون،با وجود من النگو،گوشواره یا که انگشتر نخواهد شد حسین آهی کشید آن لحظه که شقُّ القمر می شد برای او کسی مثل یل حیدر نخواهد شد عمود آهنین آمد،علمدار حسین افتاد نصیب تشنگان یک جرعه از ساغر نخواهد شد @Abbasgoodarzicanal
رسیده بر تن پاکت اگر هزار جراحت غمت نشانده به جان صد هزار بار،جراحت قسم به خون گلویت اگرچه داغ تو دارم نبرده از دل من صبر یا قرار،جراحت نخواستم بزنم بوسه بر گلوی بریده گرفته است به جبر از من اختیار،جراحت سری به دختر مظلومه ات بزن که ببینی به روی برگ گل آورده دست خار،جراحت ببین برادر من، بر دلم زده است حرامی میان بزم می و شادی و قمار،جراحت پس از تو ابن خبیثی به قلب خسته‌‌ی زینب نشانده است به زخم زبان، هزار جراحت @Abbasgoodarzicanal
روضه دارد در دل محراب،زین العابدین نیمه های شب ندارد تاب،زین العابدین هر محرم سفره داری‌می‌کند در منزلش مجلسی دارد چه با آداب،زین العابدین می کند اطعام ایتام و مساکین نیمه شب مثل حیدر شب ندارد خواب،زین العابدین اشک می ریزد کنار سفره ی افطاری اش تا که می خواهد بنوشد آب،زین العابدین در غم اصغر که با خون خودش سیراب شد می شود با اشک خود سیراب،زین العابدین در عزای خواهری با پای پر از آبله هست قلبش دائماََ بی تاب،زین العابدین آب آیا می دهی قربانی ات را قبل ذبح؟ پرسشی که دارد از قصاب،زین العابدین اشک می ریزد برای غربت شیب الخضیب وقت سجده در دل محراب،زین العابدین @Abbasgoodarzicanal
عمه مگر که بابا از من خبر ندارد؟ ای کاش لحظه ای از من چشم بر‌ندارد از چشم های تارم باران اشک جاریست عمه ببین که گریه‌، دیگر اثر ندارد می ترسم عاقبت زجر جان مرا بگیرد ای عمه این بیابان پایان مگر ندارد؟ بابا تو رفتی و من آتش به جانم افتاد این دخترت پس از تو که بال و پر ندارد عمه دعا کن امشب بابای من بیاید شب های شام بی او اصلاََ سحر ندارد در کنج این خرابه طاقت نمانده دیگر عمه مگر که بابا از من خبر ندارد؟ @Abbasgoodarzicanal
"کوچه" غم می خورد با یاد داغ مادر و کوچه یا اینکه با تکرار نام حیدر و کوچه قطعا حسن را می کُشد آن خاطرات تلخ از سیلی و از مادر بی یاور و کوچه غم روی غم، غم روی غم ،غم روی غم یعنی تابوت و تیر و آتش و میخ در و کوچه فرزند زهرا باشی اصلا سرنوشت این است درد دل و خون جگر، درد سر و کوچه سبط النبی در شهر پیغمبر غریب است آه در خانه و در شهر و بین لشکر و کوچه خیلی جگر سوز است حرف پیکر بی سر یا حرف سرهای بدون پیکر و کوچه با این تصور زهر بر جانش اثر می کرد دروازه و بازار شام و خواهر و کوچه _________________ @Abbasgoodarzicanal
بسم الله الرحمن الرحیم تو را بردند بی عمّامه و عالم پریشان شد از آدم تا به خاتم در همین ماتم پریشان شد قدم برداشتی وقتی به روی خاک بی نعلین زمین مرد از خجالت،آسمان یکدم پریشان شد میان شعله ها بودی شبیه مادرت،او که شد از داغش پریشان هاجر و مریم پریشان شد نماز آخرت بود و تن سجاده می لرزید در آن ساعت که حتی کعبه هم از غم پریشان شد به یاد روضه‌ی گودال بودی لحظه‌ی آخر که با اشک تو حالات ملائک هم پریشان شد همان گودال که خم کرده قدِّ عمه جانت را که از سوز دل محزون او عالم پریشان شد 📝گروه ادبی یاقوت سرخ @yaqoote_sorkh @Abbasgoodarzicanal
بسم الله الرحمن الرحیم عمه مگر که بابا از من خبر ندارد؟ ای کاش لحظه ای از من چشم بر‌ندارد از چشم های تارم باران اشک جاریست عمه ببین که گریه‌، دیگر اثر ندارد می ترسم عاقبت زجر جان مرا بگیرد ای عمه این بیابان پایان مگر ندارد؟ بابا تو رفتی و من آتش به جانم افتاد این دخترت پس از تو که بال و پر ندارد عمه دعا کن امشب بابای من بیاید شب های شام بی او اصلاََ سحر ندارد در کنج این خرابه طاقت نمانده دیگر عمه مگر که بابا از من خبر ندارد؟ @Abbasgoodarzicanal