eitaa logo
درمحضرحضرت دوست
665 دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
3.9هزار ویدیو
70 فایل
لینک کانال : @Abbasse_kardani 🌸🌸شهید مدافع حرم عباس کردانی 🌸🌸ولادت: 1358/12/20 🌸🌸شهادت: 1394/11/19 ثواب نشر کانال هدیه برسلامتی اقامون امام زمان(عج) وشادی روح شهید عباس کردانی ادمین کانال @labike_yasahide
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•••❥︎𑁍•••••••••••••••• *مۆضۆ؏:چࢪا،،،* *اِمام‌زَماݩ⦇ﷻ⦈نمېاد؟!* *قـسـمـٺ❹⦇چہاࢪم⦈* •••❥︎𑁍••••••••••••••••• *گۆٻَݩْدِه:* *ڪامران‌صاحبۍ* *رۆانشناس‌دیݩـے* •••❥︎𑁍••••••••••••••••• *زمان: ༄ ۰۴:۴۹ ༄* •••❥︎𑁍••••••••••••••••• ✦⸎✧⸎✦⸎✧⸎✧❥︎••• 『اَللّٰہُمَ‌؏َجِلْ‌لِّوَلیِڪَ‌الفَࢪَج』 ✦⸎✧⸎✦⸎✧⸎✧❥︎••• @Abbasse_Kardani
⭕️امتحان، تعیین عیار عبودیت ♦️گر چه امتحانات دشوار دوران غیبت،نفس گیر است،ولی راه جدا شدن منتظران و مومنان حقیقی از دوستداران زبانی امام است. 🌷پیامبر می فرمایند: 🔰"روزگاری بر مردم می آید که مومن از گوسفند خود خوارتر است!در آن زمان،قلب مومن در بطنش ذوب می شود،همان طور که نمک در آب،ذوب می شود؛به خاطر آن چه از منکر می بیند و قدرت تغییرش را ندارد." 🍀حضرت علی می فرمایند: 💠"حضرت مهدی را نمی یابید،تا این که بعضی از شما بر صورت بعضی خدو(آب دهان) اندازد؛و تا این که بعضی از شما،بعضی دیگر را دروغگو نامند!" ⚠️یعنی زمانی می رسد که هیچ کس،دیگری را قبول ندارد.همه شخصیت یکدیگر را می کوبند و میخواهند دیگران را از میدان دور کنند و خودشان باشند! 🤲 
⭕️در محضر آیت الله بهجت ره: 🔷سوال: آیا امام عصر از اوضاع و احوال شیعیان خبر دارند؟ 🔶جواب: امام زمان عج در زمان غیبت ،احاطه کامل دارند و بر همه ی امور اشراف دارند و نیز فعالیت دارند. برای میرزای شیرازی بزرگ دستورات متعددی میفرستادند. **** 🔷امام زمان عج که ظهور بکنن از تمام اعمال ما پرس و جو میکنند و ما باید پاسخگو باشیم؟ 🔶وقتی حضرت ظهور میکنند میپرسند: چرا این کار آشکار را انجام دادی،معلوم نیست از کارهای پنهان پرس و جو کنند! ***** 🔷دعای فرج در بین شیعیان زیاد خوانده میشود، میشود در مورد قرائت آن توضیح دهید؟ 🔸خدا میداند این دعاها چقدر باید باشند تا مصلحت ظهور فراهم گردد. اما اگر کسانی در دعا جدی و راستگو باشند...قطعا مبصراتی خواهند داشت و چشم و گوش بسته نمیمانند. 🍀باید دعا را با شرایطش به جا آورد تا دعا مستجاب شود و توبه کردن از جمله راههای استجابت دعاست.نه اینکه برای فرج دعا کنیم ولی کارهایمان برای تاخیر انداختن فرج حضرت باشد! ***** 🔷آیا به نظر حضرتعالی ظهور نزدیک است؟ 🔶ما تا الان به جوانترها بشارت میدادیم که ظهور حضرت بقیت الله را درک خواهند کرد، ولی اینک به پیرها هم بشارت میدهیم که دوران ظهور را خواهند دید... اللهم عجل لولیک الفرج🤲 📘پرسش های شما,پاسخ های آیت الله بهجت ره 🤲 
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ این با عقل جور نیست که تأخیر ظهور، تقصیر ماست! 💚 چرا امام زمان علیه‌السلام، بیش از هزار سال، آواره است؟ 🔺 چرا خداوند اجازه‌ی ظهور ایشان را نمی‌دهد؟ 👤 دکتر شجاعی
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 ترنج ساکت گوش می داد. هوا سرد بود ولی ارشیا چیزی نمی فهمید داغ بود. داغ داغ.گل را گرفت طرف ترنج و گفت: _من دوستت دارم ترنج نه بخاطر ظاهرت. بخاطر قلب مهربون و روح پاکی که داری. اگه از همین الان بخوای دیگه چادر نپوشی برام مهم نیست چون میدونم برای هر کاری حتما دلیل شو پیدا کردی.من اون شب بد شروع کردم از اول. باید از آخر شروع می کردم. نمی گیری دستم خسته شد. اشک چشمهای ترنج را پر کرده بود. باورش نمی شد. این حرف ها را از زبان ارشیا داشت می شنید. دستش می لرزید. دستش را از زیر چادر بیرون آورد و گل را گرفت. نفس حبس شده ارشیا بیرون پرید. -می بینی اینم فرق تو با من. اینم که از تو از من بهتر و مهربون تری. من همین جا دلتو شکستم ولی تو نه. ارشیا برگشت طرف ترنج و صدایش کرد: -ترنج! هنوزم نمی خوای نگام کنی؟ دختر این دل ما پوسید برای یک نگاه تو. ترنج لبخند زد و سرش را بالا آورد. گل را بو کرد و بعد مستقیم به چشمام ارشیا زل زد.ارشیا نفس عمیق کشیدی و به عمق چشمان ترنج خیره شد. -ترنج جلوی من دیگه گریه نکن. جوابش یک لبخند بود. و بعد اشکش را با دست گرفت. -ترنج منو می بخشی؟ ترنج لبخند زد: -بخشیدمت ارشیا.به خدا نوکرتم. صدای ماکان هر دو را متعجب کرد. کت ارشیا را انداخت روی شانه اش وگفت: -یخ زدی آقای عاشق پیشه. ترنج خجالت زده سرش را پائین انداخت که ماکان گفت - پاشو دیگه بسته می خوام خواهرمو ببرم 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 .ارشیا نگاه پر التماسی به ماکان انداخت و گفت: -بی معرفتی نکن. -بابا یه عده الان تو خونه ما منتظر شما دو تا مسخره ان. ارشیا با چشمای گرد شده گفت: -کی بهشون خبر داده؟ -خوب معلومه من. -چرا؟ -خوب می خواستم همه تو این خوشحالی شریک باشن. و هرهر خندید.ارشیا با حرص بلند شد و گفت: -به هم می رسیم.باشه می رسیم. بعد جلو راه افتاد و گفت: -زود اومدین ها. ترنج کنار ارشیا راه افتاد و ارشیا گفت: -ترنج؟ -بله؟ ارشیا با لبخند به چهره گلگون او نگاه کرد و گفت: -هنوزم می خوای تا بعد از لیسانس صبر کنی؟ ترنج لبش را گاز گرفت و گفت: -نه فکر نکنم. ارشیا از ذوق داشت می مرد. ترنج با خجالت گفت: -ولی من هیچ کاری بلد نیستم. -فدای سرت یکی و میاریم همه کارامون و بکنه. تا اون موقع هم خوب سالاد می خوریم. بعدم خودمون دوتا یه شرکت می زنیم رو دست ماکان بلند میشم. ترنج خنده اش گرفت: -خوبه ماکان نفهمه. -خوب فعلا بش نمی گیم. ترنج خندید و گل را بو کرد و گفت: -ارشیا 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 ارشیا تمام این مدت برای شنیدن نامش از زبان ترنج صبر کرده بود اینقدر از شنیدن نامش ذوق کرد که ذوقش توی جوابی که به ترنج داد هم مشهود بود: -جان ارشیا؟ت رنج لبش را گاز گرفت و گفت: -میشه مهربان بیاد خونه ما؟ -هر چی تو بگی. -ترنج! حالا میشه یک بار دیگه نگام کنی؟ عقده شده برام ترنج ایستاد و سرش را بالا گرفت. خودش هم دلش می خواست دلی از عزا در بیاورد برای تمام روزهایی که ارشیا را تنبیه می کرد خودش هم زجر کشیده بود. ارشیا با لبخند نگاهش کرد و هر دو در نگاهم عاشق هم گم شدند. *** در که باز شد صدای دست و سوت سالن راپر کرد.. ارشیا و ترنج به جمعیتی که توی سالن و پذیرایی جمع شده بودند با تعجب نگاه کردند. ماکان کنار در دست به سینه ایستاده بود و با لبخند پهنی هر دو را برانداز می کرد. وقتی نگاه متعجب ان دو را دید با بدجنسی گفت: -چیه بابا. باز خوبه گفتم اینجا چه خبره. ارشیا به جمع لبخندی زد و به ماکان گفت: -حسابت و می رسم این همه آدم و چه جوری جمع کردی تو این یک ساعت؟ ماکان با خنده گفت: -باید به روح گراهابل یه فاتحه ای نثار کنم. خوب اختراعی کرده. ترنج خجالت زده به جمع سلام کرد. وضع ارشیا از او هم بدتر بود. با همه احوال پرسی کرد و گوشه ای نشست. مهرناز خانم با هیجان به طرف ترنج رفت و در حالی که گونه اش را می بوسید گفت: -قربون عروس گلم برم که این همه خجالتیه. ترنج بیشتر سرش را پائین انداخت. مهرناز خانم دست ارشیا را که با چند مبل فاصله نسبت به ترنج نشسته بود گرفت و نشاند کنار ترنج و گفت: -چرا غریبی می کنین با هم. بعد کمی عقب تر ایستاد و رو به سوری خانم گفت: -وای سوری جون ببین چقدر به هم میان. سوری خانم هم قطره اشک مزاحمی که توی چشمش جمع شده بود را گرفت و با حرکت سر تائید کرد. می ترسید حرفی بزند و اشکش سرازیز شود. باورش نمی شد دختر کوچکش دارد عروس می شود. نفر بعد آتنا بود که به طرف ترنج رفت و گونه اش را بوسید و تبریک گفت بعد هم آقا مرتضی و مسعود. عماد هم خنده کنان کنار گوش ارشیا گفت: 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کلیپ بسیار زیبای دعای فرج☝️🏻 🕊بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ🕊 اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُوَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيان وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ؛يا مَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ @Abbasse_Kardani
شبتون مهدوی دعای فرج🙏
🕊🌹🕊 صبح است و یڪ طلوع شعر و غزل براے تو یعنے سلام،زنده شدم با دعاے تو خورشید هم بہ قدر تو زیبا و خوب نیست گل سعے میڪند برابرے ڪند در ڪنار تو سلام‌‌ صبحت ‌بخیر ‌آقاے‌ من‌ آقاے ‌دلتنگے‌ @Abbasse_Kardani
سفارش حضرت آقا به خواندن هر روز این دعا @Abbasse_Kardani
🔴 ذکر توصیه شده امام زمان برای حوائج 🔹 مرحوم آيت الله شيخ محمدتقى اصفهانى معروف به آقانجفى اصفهانى در احوال خود چنين مینويسد : 🔺زمانى در نجف اشرف مشغول رياضت بودم كه در آن دوره اسرارى بر من مكشوف گرديد يكى از آن اسرار اين بود كه شب چهارشنبه اى در مسجد سهله نشسته بودم. نزديك سحر شخصى از رجال الغيب را ديدم و سؤالات بسيارى از او نمودم و جواب سؤالاتى كه از قول حضرت نقل میكرد مرتب مینوشتم كه مبادا فراموش شود. يكى از آن سؤالات اين بود كه ذكرى به من بياموزيد تا در تمام حوائج به دردم بخورد؟ در جواب فرمودند: 🔹 ذكرى نزديك‌تر از صلوات بر محمد و آل محمد -صلي الله عليه و آله و سلم- در پيشگاه خداوند متعال نيست. 📚 کتاب فوايد الصلوات ص ۴۹ @Abbasse_Kardani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 چرا گاهی مواقع با توسل به امام زمان (عج) حاجت روا نمی شویم ؟ 🎙 @Abbasse_Kardani
🔴 دعای توصیه شده امام عصر برای شفاء از بيماريها 🔵 محدّث نوري رحمه الله مي‏گويد : شيخ جليل القدر کفعمي رحمه الله در کتاب «البلد الأمين» از حضرت مهدي صلوات اللَّه عليه نقل مي‏کند : 🔺 اگر بيماري اين دعا را در ظرف تازه‏اي با تربت امام حسين عليه السلام بنويسد و آن را بشويد و آبش را بخورد، از بيماري شفا پيدا مي‏کند. بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ بِسْمِ اللَّهِ دَواءٌ، وَالْحَمْدُ للَّهِِ شِفاءٌ، وَلا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ کِفاءٌ، هُوَ الشَّافي شِفاءٌ، وَهُوَ الْکافي کِفاءٌ، أَذْهِبِ الْبَأْسَ بِرَبِّ النَّاسِ، شِفاءٌ لايُغادِرُهُ سُقْمٌ، وَصَلَّي اللَّهُ عَلي مُحَمَّدٍ وَآلِهِ النُّجَباءِ. 🔹 محدّث نوري رحمه الله اضافه مي‏کند و مي‏گويد : با خطّ سيّد زين الدين عليّ بن الحسين حسيني رحمه الله ديدم که چنين نوشته بود : 🔹 شخصي از مجاورين حرم امام حسين عليه السلام بيمار بود، او در خواب حضرت صاحب الزمان ارواحنا فداه را مي‏بيند، و از بيماري خود به حضرتش شِکوه مي‏کند، حضرت اين دعا را به او ياد مي‏دهد و دستور مي‏دهد که اين دعا را همانگونه نوشته و آب آن را بخورد، او امر حضرت را اطاعت مي‏کند و بلافاصله خوب مي‏شود. 📚 جنّة المأوي ص ۲۲۶ /دار السلام ج ۱ ص ۲۸۸/ صحیفه مهدیه بخش ۶ ص ۵۶۹ @Abbasse_Kardani
🌸 " أَنَّا قَد طَهُرنا بِوِلايَتِهِم " یادِ شما، دل ما را پاڪ میکند ؛ کارهاۍ ما، دل شما را غمگین . . ! ━━•❥•⊱✿⊰•❥•━━ @Abbasse_Kardani ━━•❥•⊱✿⊰•❥•━━
⭕️ پست ویژه آتش آذربایجان و نقشه حمله به تهران؟ 1️⃣تدبیر استراتژیک ایران در فتنه آتش آذربایجان: اوج اقتدار نظامی در برابر تهدیدات دشمن 🔹بیان گردید:بی‌طرفی در مناقشات نظامی دیگر کشورها در فتنه آتش آذربایجان بدین معنا نیست که در برابر تهدیدات دشمنان نسبت به مرزهای جغرافیایی مناطق شیعی نیز باید بی‌تفاوت بود. بلکه راهبرد امنیتی، باید اوج اقتدار نظامی در دفاع از کیان شیعه در برابر تهدیدات دشمنان در جغرافیای ظهور باشد (فَاسْعَوْا إِلَيْهِ؛ فَانْهَدُوا إِلَيْنَا بِالسِّلَاح). کما اینکه امام خامنه ای فرمودند: حفظ مرزها و ژئوپلیتیک منطقه خط قرمز ایران است. 🔸بنابراین در مناقشه منطقه آذربایجان،جنگ تهاجمی باسایر کشورها در دکترین نظامی ایران جای ندارد امادفاع پیش‌دستانه دربرابر تهدیدات دشمنان نسبت به مرزها و ژئوپلیتیک منطقه بسیار ضروری است 2️⃣تحرکات نظامی دشمن از مرزهای شمالی ایران 🔹در کتاب کمال‌الدین شیخ صدوق، از قصد و طراحی نقشه حمله دشمنان ازسمت آذربایجان به منطقه ری (تهران) در نزدیکی طالقان ایران، سخن به میان آمده است: يخْرُجُ السَّرُوسِيُّ مِنْ أَرْمِينِيَّةَ وَ آذَرْبِيجَانَ يُرِيدُ وَرَاءَ الرَّيِ‏ الْجَبَلَ الْأَسْوَدَ الْمُتَلَاحِمَ بِالْجَبَلِ الْأَحْمَرِ لَزِيقَ جَبَلِ طَالَقَان فَيَكُونُ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ الْمَرْوَزِيِّ وَقْعَةٌ 🔸ضمن اینکه درراویتی دیگر از خسف بلاد جبال در ایران ازجمله خسف منطقه ری (تهران) درهنگامه ظهور،سخن به میان آمده است: سُئِلَ أَبُوعَبْدِاللَّهِ أَيْنَ بِلَادُ الْجَبَلِ فَإِنَّا قَدْ رُوِّينَا أَنَّهُ إِذَا رُدَّ إِلَيْكُمُ‏ الْأَمْرُ يُخْسَفُ بِبَعْضِهَا ... فَأَمَّا الرَّيُّ فَوَيْلٌ لَهُ مِنْ جَنَاحَيْه‏. که احتمال دارد با توجه به حدیث کمال‌الدین، مراد از خسف ری، خرابی در نتیجه انجام موفقیت‌آمیز حمله دشمن باشد؛ لکن سوالی مطرح است در حدیث کمال‌الدین، صرفا به قصد و نقشه حمله به تهران اشاره شده است اما سخنی از وقوع و عملیاتی شدن آن در میان نیست و مسکوت است 3️⃣نقشه حمله به تهران؟ 🔹البته طبق این گزاره حدیثی مناطق شمال تهران بیشتر در معرض خطر و آسیب دشمن قرار دارد و مناطق جنوب تهران کم‌خطرتر معرفی شده است: فَأَمَّا الرَّيُّ فَوَيْلٌ لَهُ مِنْ جَنَاحَيْهِ وَ إِنَّ الْأَمْنَ فِيهِ مِنْ جِهَةِ قُم‏. 🔸در تقویت این دیدگاه، حدیث کمال‌الدین نیز موید همین مطلب است: يَخْرُجُ السَّرُوسِيُّ مِنْ أَرْمِينِيَّةَ وَ آذَرْبِيجَانَ يُرِيدُ وَرَاءَ الرَّيِّ الْجَبَلَ الْأَسْوَدَ الْمُتَلَاحِمَ بِالْجَبَلِ الْأَحْمَرِ لَزِيقَ جَبَلِ طَالَقَان. سروسى از مناطقی در ارمنستان و آذربايجان خروج می‌كند و در تدارک نقشه حمله به مناطقی در ایران، كوه سياه در پشت منطقه رى (تهران) كه به كوه سرخ چسبيده و به كوه‏هاى طالقان متّصل است. 🔹این حدیث به قصد و نقشه حمله دشمن از پایگاه‌هایی در کشورهای شمال غربی ایران (مثل جمهوری باکو) برای حمله به ایران بویژه مناطق نزدیک به کوه‌های سیاه (کوه‌های تُوچال) که در شمال تهران واقع است، اشاره دارد. 4️⃣تردید جدّی در ادله حمله به ایران 🔸البته ناگفته نماند برخی افراد و جریان‌ها از نگاه آکادمیک و علمی خارج شده و صرفا با اغراض سیاسی در جهت مخالفت با انقلاب زمینه‌ساز و تضعیف جبهه حق می‌کوشند، در حالیکه می‌بایست طرح این نوع دیدگاه‌های متفاوت در کرسی‌های نظریه‌پردازی و با حضور صاحبنظران و نیز رعایت موازین علمی و اجتهادی، به بحث و گفتگو و تبادل آراء و اندیشه در این‌باره پرداخت. 🔹از نظرگاه علمی، دیدگاه حمله به تهران از سوی همسایگان شمال غربی ایران با ابهام و تردید جدی روبرو است. زیرا صرفنظر از اینکه گزارش کمال‌الدین درباره دیدار ابن‌مهزیار با امام عصر، با ابهاماتی سندی و محتوایی فراوانی روبرو است؛ ایران قبل ظهور، دارای قدرت نظامی ویژه‌ای است؛ و از سلاح های پیشرفته در دکترین توازن رعب بهره می‌برند. 🔸دیدگاه سوم، نگاه بسیار متفاوتی را نسبت به دو دیدگاه پیشین ابراز و بیان می‌نماید: مقصود از آذربایجان، مناطقی در ایران است و در آستانه ظهور، آتشی از سمت آذربایجان در شمال غربی ایران توسط دشمن شکل خواهد گرفت. اما مدافعین این دیدگاه هنوز به ابهامات پاسخ نگفتند درحالیکه میتوان بین آتش آذربایجان و نقشه حمله تفاوت قائل شد. 5️⃣همکاری نظامی باکو با رژیم اسرائیل 🔹در خبرها بیان شد جمهوری باکو موافقت کرده است اسرائیل از خاک این کشور به تاسیسات هسته ای ایران حمله کند (لینک). چنین نقشه ای وجود دارد. 🔸ذکر برخی نشانه‌های ظهور از باب رصد تحرکات دشمن است و الزاما به معنای وقوع آن نیست. و بستگی به هوشیاری جبهه مقاومت شیعی دارد. البته دفاع در برابر تجاوز دشمن به حریم مناطق شیعی، واجب شرعی است. @Abbasse_Kardani
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 -منتظر تلافی تیکه هایی که به من انداختی باش. ارشیا هم همانطور ارام گفت: -حواست باشه هنوز چند روزی تا عروسی مونده ها کار ی نکن به طرز ناگهانی به هم بخوره. ترنج بلند شد که ارشیا آرام گفت: -کجا؟ -می رم چادرم و عوض کنم. ارشیا لبخند زد و گفت: -زود بیا. ترنج هم لبخند زد. اگر هم می خواست دیگر نمی توانست از ارشیا دور باشد سه سال مگر کم بود که حالا هم بخواهد از او دوری کند. سریع به اتاقش رفت و لباس عوض کرد. بعد هم وضو گرفت و دو رکعت نماز خواند خدا بالاخره مزد صبرش را داده بود. بی معرفتی بود یک تشکر کوچک از او نمی کرد. چادر سفیدش را سرش کرد و از پله پائین رفت. مهرناز خانم با دیدن او کل کشید و باعث شد ترنج رنگ صورتش ارغوانی شود. ارشیا به مادرش آرام گفت: -مامان بسه این کارا چیه؟ مهرناز خانم گفت: -بذار پدر بشی اونوقت می فهمی پسر داماد کردن چه حسی داره. قربون عروس نازم برم. ترنج خیلی آرام و خانمانه وارد جمع شد. ماکان داشت از جمع پذیرائی می کرد. سبد میوه را گذاشت روی میز و نشست روی مبل و با لب و لوچه ای آویزان گفت: -آقا قبول نیست ما جا موندیم. بعد رو به سوری خانم که داشت می خندید گفت: -مامان باید برا من همین فردا زن بگیری. من این حرفا حالیم نیست. مسعود هم خنده کنان گفت: 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 -چی شد؟ چی شد؟ تو که دیروز یه حرفای دیگه ای می زدی ماکان با چشم های گرد شده گفت: -دیروز؟ من غلط بکنم بابا. حافظه تون خرابه ها. این حرفا مال پارسال بود. من چیم از این ارشیا کمتره که نباید زن بگیرم همون که گفتم. بعد رو به مهرناز خانم کرد و گفت: -مهرناز خانم از اون دخترایی که برای ارشیا تو آب نمک خوابوندی هر کدوم و که شما بگین من همین امشب می گیرم. مهرناز خانم در حالی که همراه جمع می خندید گفت: -چشم عزیزم همین فردا شب قرار می ذارم بریم خواستگاری. عماد گفت: -ماکان اشتباه من و ارشیا رو تکرار نکن برادر من. آتنا مشتی به بازوی عماد کوبید و حرصی ساختگی را توی صدایش ریخت : -کدوم اشتباه؟ ارشیا نگاه پر شوقی به ترنج انداخت و گفت: -من که اصلا پشیمون نیستم تازه سر عقل اومدم. ماکان رو به عماد گفت: -خیلی بی معرفتی از این ارشیا یاد بگیر. عماد بازویش را گرفت و گفت: -این هنوز داغه نمی فهمه چه بلایی سرش اومده دو روز دیگه می بینمش. اتنا مشت دیگری به بازوی عماد زد و بعد رو به پدرش گفت: -بابا جون من پشیمون شدم. عروسی رو به هم بزنین. 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 جمع فقط می خندید. ارشیا به ترنج چشم دوخته بود که خنده هایش باعث میشد یک گونه اش چال بیافتد. خودش هم نمی دانست چرا دلش می خواهد روی آن چاله کوچک را ببوسد. ماکان سرفه ای کرد و گفت: _بعضی ها مواظب باشن غرق نشن. ارشیا نگاه خجالت زده اش را از ترنج گرفت و باعث خنده جمع شد. مسعود که دید این دو تا تازه به هم رسیده و هنوز حرف هایشان را نزده اند رو به ترنج گفت: -بابا جان بلند شو برو اتاقت با ارشیا حرفاتون و بزنین. و مرتضی اضافه کرد: -تو رو خدا این بارم دیگه دعوا نکین یکی تون گریه زاری راه بندازه اونم قهر کنه بره. ترنج و ارشیا هر دو به هم نگاه کردند و خندیدند. ترنج همانجور که سرش پائین بود گفت: -اون دفعه سوتفاهم شد. -خوب بابا جون پاشین برین دیگه. ترنج بلند شد و ارشیا هم پشت سرش راه افتاد و از پله بالا رفتند. چقدر این بار کنار هم بودنشان فرق داشت. انگار با یک جهش از روی شکاف عمیقی که بینشان افتاده بود پریده بودند. ترنج در اتاقش را باز کرد و به ارشیا گفت: -بفرما تو. ارشیا نگاهش را توی اتاق چرخاند و بعد از نگاه کردن به صندلی روی تخت نشست و گفت -از اون صندلی خاطره خوبی ندارم. ترنج لبخند زد و کنار ارشیا با فاصله نشست.ارشیا ترنج را صدا کرد: -ترنج؟ ترنج نگاهش را چرخاند و ارشیا را نگاه کرد: 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کلیپ بسیار زیبای دعای فرج☝️🏻 🕊بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ🕊 اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُوَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيان وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ؛يا مَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ @Abbasse_Kardani