eitaa logo
درمحضرحضرت دوست
663 دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
3.9هزار ویدیو
70 فایل
لینک کانال : @Abbasse_kardani 🌸🌸شهید مدافع حرم عباس کردانی 🌸🌸ولادت: 1358/12/20 🌸🌸شهادت: 1394/11/19 ثواب نشر کانال هدیه برسلامتی اقامون امام زمان(عج) وشادی روح شهید عباس کردانی ادمین کانال @labike_yasahide
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 رمان..... ♥ ♥ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🍁از سیم خار دار نفست عبور کن🍁 قسمت36 سرش را پایین انداخت و قیافه‌ی متفکری به خودش گرفت. سکوت بینمان طولانی شد. می‌خواستم جوابم را بدهد برای همین حرفی نزدم و خودم را منتظر نشان دادم. آهی کشید و گفت: – میشه منم همین سوال رو از شما بپرسم؟ لبخندی زدم و گفتم: –باشه منم جواب می دم اما اول شما بگید. ــ خب فکر می کنم بستگی به علاقه داره اگر آدم همسرش رو از صمیم قلب دوست داشته باشه مشکلاتش رو هم باید قبول کنه. دوباره سکوت شد، خودش سکوت را شکست و پرسید: – شما چی؟ ــ من فکر می کنم اگه علاقه برای ظاهر زیبا باشه، دیر یا زود از بین میره، حتی اگر اتفاق بدی هم نیوفته بازم ماندگار نیست. البته نمی خوام انکار کنم که ظاهر هیچ اهمیتی نداره، ولی جز الویتهای من نیست. من بیشتر افکار آدم‌ها برام مهمه. یعنی سعی می کنم که این طور باشه، باید این طور باشه چون کار درست اینه. سرش را با ناامیدی بلند کرد و گفت: – شما با افکار من آشنایی دارید؟ برایم سخت بود حرفهایی که درفکرم بود را به زبان بیاورم ولی چاره ایی نداشتم. باید منظورم را متوجه می شد. آب دهانم را قورت دادم و سرم را پایین انداختم و گفتم: –خب تا حدودی از رفتار و طرز حرف زدن آدم ها میشه پی به افکارشون برد. قبل از این که شما از طریق اون جزوه من رو بشناسید، من می شناختمتون و بارها رفتارتون رو با بچه های کلاس دیده بودم. حتی ترم های پیش. راحت و ریلکس بودن شما با همکلاسی های دخترشاید برای شما عادی باشه، ولی برای من... من بارها دیدم که شما حتی شوخی دستی هم می کنید با دخترها... ببخشید من اصلا نمی خوام از شما ایراد بگیرم. شماواقعا پسر مودب و خوبی هستید. اگر اینارو هم گفتم فقط برای روشن شدن منظورم بود و این که اگر می گم افکارمون بهم نمی خوره یعنی چی. نگاهش را به روبرو دوخته بود و غمگین به نظر می رسید. سرش را به طرفم چرخاند و عمیق نگاهم کرد. تنها کاری که درآن لحظه سعی کردم انجام دهم هدایت چشم هایم به روی دست هایم بود. نفسش را بیرون داد و گفت: –خب شمام با یه نامحرم تواون خونه تنهایید و این اصلا درست... نگذاشتم حرفش را تمام کند گفتم: – اولا: من اونجا کار می کنم خیلی از خانم های کارمند هستند که با یه آقا تو اتاق تنها کار می کنند دلیل نمیشه، هر چیزی به خود آدم و رفتارش بستگی داره. دوما: ما تنها نیستم و یه بچه تو اون خونه هست و من اکثرا تو اتاق بچه هستم و هر وقتم بیرون میام ایشون تو اتاقشون هستند. قبلا که اصلا همدیگه رو نمی دیدیم. در ضمن الان من و شما هم نامحرمیم. با رعایت حد و حدود چه اشکالی داره. من درمورد چیزهایی حرف زدم که با چشم خودم دیدم ولی شما... این بار او حرفم را قطع کردو گفت: – من منظور بدی نداشتم اینو مطرح کردم که بگم من اگه با کسی شوخی کردم بی منظور بوده و فقط یه دوستی ساده بوده. از این حرفش عصبانی شدم. انگار حسودی‌ام هم شده بود با پوزخندی گفتم: –این نوع دوستیها برای من معنی نداره. در ضمن این موضوعی که گفتم یه مثال بود، مسائل دیگه هم هست. وقتی یه نفر فکرش اینجوریه این رو بسط میده تو کل مسائل زندگیش، شما اینجوری زندگی کردیدو بزرگ شدید. شاید افکار و حرفهای من براتون غیر طبیعی باشه، من بهتون حق میدم. من حرف شما رو هم قبول دارم در مورد کار کردن تو خونه‌ی آقای معصومی. خب اگه این کار رو نمی‌کردم بهتر بود. اون روزا شرایط سختی بود، من مجبور شدم. خانوادم هم با کارم مخالف بودند و هیچ کس تاییدم نکرد. وقتی من خودم اشتباهم رو قبول دارم پس دیگه بحثی توش نیست. اما شما... خیلی جدی گفت: –لطفا اینقدر سختش نکنید، من...من... بهتون علاقه دارم و این اصل زندگیه نه چیزایی که گفتید. از اعتراف ناگهانی‌اش جا خوردم و دست وپایم را گم کردم. از طرفی هم تعجب کردم چطور پسر مغروری مثل آرش زود طاقتش تمام شد و اعتراف کرد. احساس خوشایندی بود، ولی زود پسش زدم و همانطور که بلند می شدم گفتم: – متاسفانه ما باهم خیلی فرق داریم، آقا آرش. شما حتی قبول نمی کنید که کارتون درست نبوده و توجیه می کنید. بهتره همینجا تمومش کنیم. خداحافظ. راه افتادم، با گوشه ی چشمم دیدم که همانجا نشسته و عصبانی نگاهم می کند. به طرف ایستگاه مترو پا تند کردم. صدای پایش را شنیدم که می دوید به سمتم. نزدیکم شد و پرسید: –یعنی شما با این که می‌دونستید کارتون اشتباهه، انجامش دادید؟ با غضب نگاهش کردم و گفتم: – من مجبور بودم، داستان تصادف رو که براتون تعریف کردم. اصلا این موضوع ها با هم زمین تا آسمون فرق دارند. ربطی به هم ندارند. 🍁به‌قلم‌لیلافتحی‌پور🍁 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🍁از سیم خار دار نفست عبور کن🍁 قسمت37 آرش🙍🏻‍♂ با حرفم عصبانی‌اش کرده بودم. بعد از این که برایم توضیح داد، می خواست ادامه ی راهش را از سر بگیرد که، هم زمان وزش بادباعث شد یک طرف چادرش از دستش رها شود و با صورت من برخورد کند. با دستم گرفتمش و قبل از این که به دستش بدهم بوییدمش وبوسه ایی رویش نشاندم. با دیدن این صحنه نمی‌دانم چرا به چشم هایم زل زد. حلقه‌ی اشکی چشم هایش راشفاف کرد. زود رویش را برگرداند. دیگر از این که چادرش را جمع کند منصرف شد و دور شد، بدون این که حرفی بزند. ولی من همانجا ایستادم ورفتنش را نگاه کردم. باد حسابی چادرش را بازی می داد ولی او مثل مسخ شده ها مستقیم می رفت و تلاشی برای مهار چادرش نمی کرد. حرف هایش مرا، در فکر برده بود، خوب می‌دانستم که حرف هایش درست است ولی نمی توانستم قبول کنم که به خاطر این چیزها مقاومت می کند. وقتی گفت بهتره تمومش کنیم. انگار چیزی در من فرو ریخت. اصلا انتظارش را نداشتم، چطور می تواند اینقدر راحت و بی خیال باشد. وقتی به خانه رسیدم، تمام شب را به فکرو خیال گذراندم، ولی حتی در خیالاتم هم نتوانستم خودم را بدون راحیل تصور کنم. دم دمای صبح بود که خوابم برد. با صدای بلند تلویزیون چشم هایم را باز کردم، نگاهی به خودم انداختم. دیشب بدون عوض کردن لباس هایم خوابیده بودم .بلند شدم و خودم را به تلویزیون رساندم و خاموشش کردم. ــ بیدار شدی پسرم؟ ــ مامان جان چه خبره این همه صدا؟ ــ آخه هر چی صدات کردم بیدار نشدی، گفتم اینجوری بیدارت کنم. ــ این نوعش دیگه شکنجه کردنه نه بیدار کردن. مرموزانه نگاهم کردو گفت: –حالا چرا لباس عوض نکردی؟ چیزی شده؟ خمیازه ایی کشیدم و گفتم: – نه فقط خسته بودم، الانم دیرم شده باید برم. برای این که مامان سوال پیچم نکند، خیلی زود به اتاقم برگشتم، تاکیفم رابردارم وبه دانشگاه بروم. می خواستم زودتر به کلاس برسم تا ببینمش، امروز یکی از کلاسهایمان باهم بود. وارد سالن که شدم یکی از هم کلاسی های دختر، ترم پیشم جلویم سبز شد و سلام بلند بالایی کرد و دستش رادراز کرد، برای دست دادن، هم زمان راحیل هم وارد سالن شدو زل زد به ما. نگاه گذرایی به او انداختم، دلخوری از چهره اش پیدا بود. تردید کردم برای دست دادن، رد کردن دست هم کلاسیم برایم افت داشت، دستم را جلو بردم ولی با سر انگشتم خیلی بی تفاوت دست دادم ودر برابر چشم های متعجبش گفتم: – ببخشید حسابی دیرم شده. برای رفتن به کلاس با راحیل هم مسیر شدیم. سلام کردم. جواب سلامم رو از ته چاه شنیدم. نگاهش کردم وبه خاطردیدن چشم های قرمزش گفتم: – خوبین؟ احتمالا او هم مثل من شب تا صبح نخوابیده بود. جوابم را نداد پا تند کردو زودتر از من وارد کلاس شد. از یک طرف این بی محلی هایش را دوست داشتم چون این حسادت ها نشانه ی علاقه اش بود. از طرف دیگر طاقت این کارهایش را نداشتم و بهم فشار می آمد. داخل کلاس رفتم و سرجایم نشستم. بعد از چند دقیقه یکی از بچه هاوارد کلاس شدو گفت: –بچه ها استاد کاری براش پیش امد، رفت. همهمه کل کلاس را گرفت و بچه ها یکی یکی بیرون رفتند. دوست های راحیل چیزی گفتند و رفتند. سارا هم نگاه گذرایی به من انداخت و رفت، جدیدا اوهم بامن سر سنگین شده بود. دودل شدم برای نشستن روی صندلی کناری اش. چون می دانستم احتمال این که بلند بشورد و برود خیلی زیاد است، ولی نمی دانم چرا نتوانستم نَروم. سرش راروی ساعد دستش گذاشت. وقتی خودم رارساندم به صندلی کناری‌اش، برای چند ثانیه چهره ی عصبانیش جلوی چشمم آمو. ولی کوتاه نیامدم و با احتیاط نشستم وآروم پرسیدم: –سرتون درد می کنه؟ هراسون سرش را بلند کردو خودش را جمع و جور کردوبا صدای دو رگه ایی که پر از غم بود گفت: –نه خوبم. فقط خسته ام. بلند شد که برود فوری گفتم: –میشه چند لحظه صبر کنید؟ با دلخوری گفت: –نه باید برم.درضمن ما که دیگه حرفی باهم نداریم دیروز حرف هامون رو زدیم. خواست رد شودکه چادرش راگرفتم و هر چه التماس بود درچشم هایم ریختم و گفتم: – خواهش می کنم، فقط چند لحظه. با تعجب نگاهش را روی دستم که چادرش را مشت کرده بودم انداخت. مشتم را بازکردم و سرم را پایین انداختم. ــ باشه زودتر. با خوشحالی گفتم: –اگه من دیگه با هیچ دختری دست ندم و شوخی نکنم حل میشه؟ لبخندی زدو گفت: – منظورتون با نامحرمه؟ از لبخندش جون گرفتم و گفتم: –بله خب همون. ــ خب خیلی خوشحالم که متوجه کار اشتباهتون شدید ولی این روی تصمیم من تاثیری نداره. چون اون مسئله ایی که گفتم یه مثال بود. این که شما کاری رو از روی اعتقاد و فکر خودتون انجام بدید یا از روی اجبار و غیره خیلی با هم فرق داره. 🍁به‌قلم‌لیلافتحی‌پور🍁 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💎ﻫﺮ ﺷﺐ ﺩﻋﺎی فرج به نیابت از اهل بیت علیهم السلام ،، شهدای مدافع حرم وهمه ی شهدای جنگ تحمیلی.... 💠 دعـــــــــــای فـــــــــــرج 💠 🔸بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیم🔸 ⚜الهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ.⚜ 💠دعــای ســـلامتی امــام زمــــان(عج)💠 ⚜"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"⚜ ⛅️اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجُ⛅️
🕊🌹🕊 وقتے بہ تو سلام مےڪنم وجودم سرشار از امید مےشود. و زندگے،شروع بہ لبخند زدن مےڪند... وقتے بہ تو سلام مےڪنم روزم پر از برڪت مےشود، پر از روزے... وقتے بہ تو سلام مےڪنم جانم لبریز از بوے نسیم و بهار و شادمانے مےشود... ❤️سلام آرام جانم مهدے صاحب زمانم تعجیل در ظهور سہ 💚
🔴 اهل بیت را اینگونه بشناسید تا بعد از ظهور دچار تردید نگردید 🌕 مفضل گوید روزی خدمت امام صادق علیه السلام رسیدم، آن حضرت به من فرمود: ➖ ای مفضل آیا محمد، علی، فاطمه، حسن و حسین را آن طور كه باید شناخته ای، و به حقیقت معرفت آنها رسیده ای؟ عرض كردم: ای سرور من، حقیقت معرفت آنها چگونه است؟ ➖ فرمود: ای مفضل هر كه آنها را به حقیقت معرفت بشناسد مؤمن است و در درجات بالای ایمان قرار دارد. عرض كردم: ای سرور من، آن را به من بشناسان ➖ فرمود: ای مفضل، بدانی آنها آنچه را كه خداوند آفریده و از عدم و نیستی به وجود آورده است می دانند، آنها مظهر تقوا و خزانه دار آسمانها و زمین‌ها و كوهها و صحراها و دریاها هستند، و می دانند چه مقدار ستاره و چه اندازه فرشته در آسمان است، وزن كوه‌ها و اندازه آب دریاها و رودخانه ها و چشمه ها را می دانند، هر برگی از درختی می افتد آن را خبر دارند، هر دانه ای كه در تاریكی های زمین قرار گرفته آن را می دانند، و هیچ تر و خشكی نیست مگر اینكه در كتاب مبین یعنی در علم آنها نقش بسته و آن را می دانند.. 📜 القطره ج1 ص90 📜 مصباح الأنوار ص237 📜 بحار الأنوار ج11/26 ح22
🔴 و اگر ناگهان غافلگیر گردید 🌕 چگونه خواهید بود اگر ناگهان آسمان فریاد کشد که امامتان ظهور نموده است بر سر چه تکاپو میکنید، و چگونه خواهید بود اگر بشنوید که همان صدا بر آن بت هایی که دجال ها در حال پرستشش هستند لعنت بفرستد. راه توبه همیشه باز نخواهد بود و همگی باید به فکر باشیم، امام مهدی عج حُر نمیخواهد که دقیقه نود متحول گردد، باید از قبل ظهور آماده بود 🌕 سخنان ما به گونه ایست که اگر کسی اولین بار اینها را ببیند شاید همچون افسانه به آنها بنگرد، اما وقتی مطالب کانال را ببیند متوجه خواهد شد که زندگی خودش توهم و خیال بوده است. کسی که ظهور را و یا وجود امام زمان را باور ندارد، در واقع خلقت دنیا توسط خداوند را بی نتیجه و پوچ انگاشته است که ثمری نداشته، وعده های خداوند را دروغ پنداشته است. چگونه میتوان تصور نمود که هزاران پیامبر بیایند و بروند و امام ها شهید گردند اما آخرش برسد به جایی که مردم فقط خوراک و پوشاک و مسکن تهیه نمایند و در گورها بخوابند. همه موجودات نیز هر کدام به روش خود همین کارها را میکنند و میمیرند با این تفاوت که هیچ کدام از گناهان انسان را مرتکب نمیشوند و در حال پرستش خدایند. پس تفاوت تو با حیوان در چیست؟ 🌕 ﻣﺎ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻧﻴﻜﻮﺗﺮﻳﻦ ﻧﻈﻢ ﻭ ﺍﻋﺘﺪﺍﻝ ﻭ ﺍﺭﺯﺵ ﺁﻓﺮﻳﺪﻳﻢ ﺁنگاه ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭘﺴﺖ ﺗﺮﻳﻦِ ﭘَﺴﺘﺎﻥ ﺑﺎﺯﮔﺮﺩﺍﻧﺪﻳﻢ ﻣﮕﺮ ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﻭ ﻛﺎﺭﻫﺎی ﺷﺎﻳﺴﺘﻪ ﺍﻧﺠﺎم ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻧﺪ ، ﭘﺲ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﭘﺎﺩﺍشی بی ﻣﻨﺖ ﻭ همیشگی ﺍﺳﺖ 📜 4-6 سوره تین 🌕 ﺳﻮﮔﻨﺪ ﺑﻪ ﻋﺼﺮ (زمان) که بی ﺗﺮﺩﻳﺪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺩﺭ حال ﺯﻳﺎﻥ است ﻣﮕﺮ ﻛﺴﺎنی ﻛﻪ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﻭ ﻛﺎﺭﻫﺎی ﺷﺎﻳﺴﺘﻪ ﺍﻧﺠﺎم ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﻳﻜﺪﻳﮕﺮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺣﻖ ﺗﻮﺻﻴﻪ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﻭ ﺑﻪ صبر ﺳﻔﺎﺭﺵ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ 📜 سوره عصر 🌕 ثروت و کار و تلاش خوب است و لازمه زندگی اما اگر موفقیت در کسب پول و ثروت بود چرا خداوند فرمود همگی در حال زیانید مگر آنکه ایمان داشته باشید؟ زیرا کلا هدف از خلقت دنیا چیز دیگریست و هرگز بدون ظهور امام مهدی عج این پازل خلقت تکمیل نخواهد شد، نگویید این پیام را در یک کانال مذهبی خواندیم و یک جمله زیبا و آرامش بخش بود و کمی آرامش گرفتیم و بعد فراموش کنید، این حقیقت و واقعیت محض دنیاست، شهامت داشته باشید، آنکسی که میتواند بی خدا و بی نماز و دزد و حرام خوار و هوس باز باشد، اما مومن و پاک بماند همان است که مرد میدان و اراده می‌خواه
✅ نمیدونم چرا خیلی محکم و جدی دنبال همه چیز هستید جز امام زمان ! ثروت ، مدرک تحصیلی ، ماشین ، خونه ، همسر ، تفریح ، سفر ، خرید و.... الانم که واکسن و دارو ضد کرونا که تلاش کنیم ببشتر زنده بمونیم و خودمونو حفظ کنیم ✅ این وسط یه قدم برای امام زمانت که بیش از هزار سال تو غیبت هستش برداشتی ؟! اصلا امام زمان کجای زندگیته ؟ کلا فراموشش کردی ؟ عادت کردی به نبودنش ؟ اگه اینجوره که ‌وای به حال و عاقبتت وای به من و شمایی که امام زمانمون رو تنها گذاشتیم و سرگرم این زندگی هستیم که تهش مرگ و نیستی هستش الان که اینقد میدوییم و تلاش میکنیم و همه چیز قروقاطب میکنیم ۲۰ سال دیگه کلا نیستیم و فراموشمون کردن ! اون موقع فکر میکنی پول و مدرک تحصیلی و چیزای بی ارزش دیگه میاد کمکت ؟ به دردت میخوره ؟ نه ولله هیچکدوم ، هیچ کمکی بهت نمیکنند ✅ اون روز عملت میاد سراغت ، ا‌ون موقع همین امام زمانی که امروز فراموشش کردی به دردت میخوره شما بچت ، همسرت ، مادرت ، پدرت یا هرکدوم از نردیکانت ده روز ازش بی خبر باشی نابود میشید از نگرانی ، امام زمان بیش از هزارسال که نیستش ، بیش از هزار سال که در غیبت به سر میبره اصلا ناراحت شدیم تا حالا ، اصلا مهم بوده برامون ، کاری کردیم که این غیبت تموم بشه ؟ جواب منفی ، چون اگه کاری کرده بودیم الان غیبت تموم شده بود و انسان به جایگاه اصلیش رسیده بود ✅ مخاطب گرامی تنها دلیل عدم ظهور من و شماییم تنهای تنها خواست منو شما باقی مونده فقط کافیه ما بخواهیم تا ظهور همین الان رخ بده پس خواهشا کاری کن در حد و توان خودت کسی که برای امام زمانش کاری نکنه هیچ چیزش به دردش نخواهد خورد هیچ چیز.
✅ یهود در حال حاضر تصمیم به حذف انسان ها برای تشکیل یک حکومت واحد گرفته به این صورت که ابتدا کاهش جمعیت با روش های مختلفی مانند جنگ ، فقر ، قحطی ، انواع بیماری ، واکسن و .... رخ خواهد داد بعد افراد باقی مانده کاملا از هر نظر اعتقادی ، تفکری و هرچیزی که فکر کنید زیر سلطه یهود خواهند بود ، یعنی افراد باقی مانده حتی قدرت تفکر هم ندارند و هرچی سیستم بخواد همون باید اجرا کنن تمام مشاغل به ربات ها سپرده میشود انسان ها در رفاه کامل زندگی میکنند اما بدون هیچ اختیار و مالکیت شخصی و موارد بسیار دیگری که بارها بهش اشاره کردیم ✅ البته که یهود موفق نخواهد شد اما اگر بیداری انسان ها رخ بدهد. هرچقدر این بیداری دیرتر باشه خب خود انسان ها در سختی بیشتری میفتند راه مقابله با این سیستم فقط بیداریست فقط خودشناسی میباشد شما اول از همه باید بفهمید کجایید ، برای چه هستید و کاملا از این زندگی از پیش تعیین شده ای که براتون آماده کردند خارج بشید بعد از اینه که میتونید دیگران رو هم بیدار کنید کاریم نداره کافیه همین مطالب یا هر تحلیل و اطلاعاتی که دارید رو برای دیگران هم بفرستید و اونا رو هم مطلع کنید ، هرچقدر هم مسخره کردند و قبول نکردند مشکل نداره شما جرقه باشید کافیه.
✅ دنیا در دستان یهودیان (گلوبالیست ، ایلومیناتی و ...) شما انسان ها طوری زندگی میکنید که یهودیان میخواهند شما انسان ها در تمام طول عمرتون درگیر شهوت و ثروت هستید تماما درگیر آرزوهایی هستید که هیچ زمانی بهشون نمیرسید یا اگرم برسید بیشتر عمر خودتون رو درگیرش بودید شما در تلاش برای رسیدن به چیزهایی هستید که حق طبیعی و عادیتون هست ولی چون اکثریت انسان ها در خوابی عمیق هستند متوجه این امر نمیشن و به راحتی در زمین یهودیان در حال بازی هستند خداوند انسان را در آزادی و اختیار کامل آفرید هیچکس حق ندارد انسان را وادار و اجبار به کاری کند حتی پیامبران و ائمه. ✅ پس چطور شده این انسان آزاد به این راحتی به بردگی یهود درآمده ! واقعا چه زمانی قرار بیدار بشید و بفهمید خیلی چیزهایی که براش الان تلاش میکنید هیچ فایده ای نداره و شما صرفا سرگرمش بودید ! شهوت ثروت ، شهوت قدرت ، شهوت معروفیت و هزاران شهوت دیگه که توسط رسانه در شما ایجاد کردند. ✅ درجه انسان خیلی خیلی بالاتر از این حرفاست ، انسان های فعلی در دنیا در پست ترین حالت ممکن خودشون هستند در خواب عمیق و مطلق در نفهمیده ترین حالت ممکن دقیقا مثل ربات هر تصمیمی سیستم براشون میگیره ، فورا گوش میدن و انجامش میدن ! چرا خودتون رو دست کم میگیرید هیچ انسانی از شما برتر نیست تمام انسان ها برابر آفریده شده اند هیچکس از دیگری برتر نیست فقط یکی فهمیده چه خبره یکی هنوزم درگیر اینه چطور یک میلیونش رو بکنه دو میلیون یکی درگیر اینه چطور لیسانسش رو بکنه فوق لیسانس یکی درگیر اینه چطور فیلم از خودش و زنش و ناموسش بذاره اینستا و یوتیوب و بقیه شبکه ها که پول بیشتری دربیاره یخورده به دورورتون نگاه کنید شهوت دیده شدن داره خفتون میکنه تا کجا قرار غرق این سیستم کثیف بشید ! بیدار نشید از اینم بدتر میشه هرچند اینقدر غرق شدن اکثریت افراد که هیچ چیزی حالیشون نمیشه و راهی که سیستم براشون در نظر گرفته رو میرن. این نکته رو فراموش نکنید سیستم احمق هارو زودتر حذف میکنه.
✅ گلوبالیست گرداننده اکثریت حکومت ها در دنیا میباشد روسیه ، چین ، عربستان ، آمریکا ، انگلیس هم جزو همین کشورها هستند و هیچکدام از افراد گلوبالیست حاکم بر این کشور ها راضی به قوی بودن ایران و حکومت ایران نیستند قوی بودن بماند ، راضی به زنده بودن شیعیان هم نیستند ✅ بعد چطور عده ای تصور میکنند این کشورها با حاکمین گلوبالیستی میان مذاکره و قصدشون هم مثبت هست برای ایران ! بخدا مذاکره با هیچ کشوری نتیجه ای برای ایران نخواهد داشت هیچ اتفاق مثبتی از این مذاکرات نصیب ایران نخواهد شد
VID_20220129_153647_999_00.mp3
33.77M
⭕️ پست ویژه و ✡☠ آشنایی با چین و که بومی شده همین سیستم در کشور ایران است و مسئولین از راه اندازی آن در آینده نزدیک خبر میدهند ❌ اپلیکیشن و اپلیکیشن که مخصوص اصناف هست هم از مقدمات همین مسئله است که بصورت آزمایشی راه اندازی شد ⚠️ مشکل ما مخالفان واکسن با واکسن نیست بلکه مشکل اصلی و بعد از ان به بهانه سلامتی ست 🎬 صوت ویدئویی که قرار بود از طریق شبکه‌ی پخش اینترنتی آزمایشگاه پخش شود و توسط وزارت بهداشتی ها جلوی آن گرفته شد را دانلود کنید 👤 دکتر کاظم فولادی (۲۸ آذر ۱۴۰۰) ✡ جهت آشنایی با که را مدل‌سازی و اجرا می‌کند، تدریس دانشگاهی فوق را گوش کنید
✅ یهود در حال حاضر تصمیم به حذف انسان ها برای تشکیل یک حکومت واحد گرفته به این صورت که ابتدا کاهش جمعیت با روش های مختلفی مانند جنگ ، فقر ، قحطی ، انواع بیماری ، واکسن و .... رخ خواهد داد بعد افراد باقی مانده کاملا از هر نظر اعتقادی ، تفکری و هرچیزی که فکر کنید زیر سلطه یهود خواهند بود ، یعنی افراد باقی مانده حتی قدرت تفکر هم ندارند و هرچی سیستم بخواد همون باید اجرا کنن تمام مشاغل به ربات ها سپرده میشود انسان ها در رفاه کامل زندگی میکنند اما بدون هیچ اختیار و مالکیت شخصی و موارد بسیار دیگری که بارها بهش اشاره کردیم ✅ البته که یهود موفق نخواهد شد اما اگر بیداری انسان ها رخ بدهد. هرچقدر این بیداری دیرتر باشه خب خود انسان ها در سختی بیشتری میفتند راه مقابله با این سیستم فقط بیداریست فقط خودشناسی میباشد شما اول از همه باید بفهمید کجایید ، برای چه هستید و کاملا از این زندگی از پیش تعیین شده ای که براتون آماده کردند خارج بشید بعد از اینه که میتونید دیگران رو هم بیدار کنید کاریم نداره کافیه همین مطالب یا هر تحلیل و اطلاعاتی که دارید رو برای دیگران هم بفرستید و اونا رو هم مطلع کنید ، هرچقدر هم مسخره کردند و قبول نکردند مشکل نداره شما جرقه باشید کافیه.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مراسم استغاثه فرج در بیابان نیمه شعبان ۱۴۰۰ آخرین جمعه سال درکلیه شهرهای کشور و اقصی نقاط جهان مکان های برگزاری مراسم در شهرهای مختلف متعاقبا اعلام خواهد گردید. از کلیه فعالان مهدوی در سراسر کشور و اقصی نقاط جهان ؛ دعوت می گردد این مراسـم را در حومه شهرهای خود برگزار و اطلاع رسانی بفرمایند. امام صادق علیه السلام میفرمایند : شما شیعیان هم اگر مانند بنی اسرائیل (با ضجه، گریه و دعای همگانی ظهور ما را درخواست کنید) خداوند فرج ما را خواهد رساند، اما اگر چنین نکنید این سختی به نهایت مدتش خواهد رسید. بحارالانوار جلد ۵۲ صفحه ۱۳۱ ‏‌ ‎
، داستان چیست ؟ ✅ گلوبالیست ها (یهودیان) به پایان کار خودشون نزدیک شدند برای همین به تلاطم افتادند و قصد دارن زندگی مردم رو مختل کنند تا به هدف بزرگی که دارند برسند این مختل کردن زندگی مردم اسمش میباشد قصد دارند با ایجاد یک تاریکی موقت و کوتاه ، قطع اینترنت موقت و کوتاه و ایجاد یک قحطی مصنوعی موقت این طرح رو استارت بزنند. ✅ حالا هدفشون از این کار چیه ؟ بعد از این کار زندگی مردم مختل میشه و یه بهم ریختگی سراسری رخ خواهد داد و مردم به شدت احساس نیاز به یک منجی و نجات دهنده میکنند و اون زمان هست که رونمایی میشود. همانطور که قبلا در مطالب کانال گفته بودیم بعد از یکسری بهم ریختگی های بزرگ ازش رونمایی میشود که اسم این بهم ریختگی ها گذاشته شده است. ✅ از دل هم بهم ریختگی ها هم یکسری اتفاقات بروز میکند مثل تخریب قدس و ساخت معبد سلیمان ، مثل لشگرکشی های بزرگ به مناطق مختلف برای آغاز یکسری جنگ ها و برنامه های دیگه که تو وقت مناسبش حتما توضیح میدیم در موردش در کانال. ✅ تمام این کارها دست و پا زدن های آخر شیاطین برای سیطره بر انسان و دنیا میباشد ، نکته ای که بابد بهش اشاره کنیم اینه که هیچ دلیل و تضمین صددرصدی که بگیم حتما همه این موارد رخ خواهد داد وجود ندارد و شیطان هیچ زمانی به خواسته خود نخواهد رسید هدف ما از بازگو کردن این موارد افزایش اطلاعات شما مخاطبین گرامی میباشد و برای در جریان قرار گرفتن شما عزیزان از مسائل روز دنیا پس به هیچ عنوان انگیزه و امید خودتون رو از دست ندید و صرفا به چشم افزایش اطلاعات به مطالب نگاه کنید هر اتفاقی بخواد رخ بده حتما فورا بهش اشاره میکنیم و در کنار شما عزیزان خواهیم بود. زندگی عادی خودتون رو انجام بدید و برای ظهور امام زمان فعالیت کنید بهترین عمل ها هم گناه نکردن ، نماز اول وقت و شناخت اون حضرت به مردم میباشد. به راحتی در کنار هم از این پیچ سرنوشت ساز عبور خواهیم کرد.
✅ منظور از زلزله ، زلزله طبیعی نیست منظور تغییرات بزرگ در عالم میباشد ✅ ریست بزرگ از سال ۲۰۱۲ شروع شده و هر چقدرم تاریخ جدید اعلام کنند همگی دروغ و جو بیخودی هستش کوله نجات و این حرفای مضخرفم بریزید دور ✅ زامبی یکی از سنگین ترین برنامه های گلوبالیستی هست که اولا احتمالا رخ دادنش خیلی کم هست چون پروژه سنگین و غیرقابل کنترلی هستش دوما زامبی اینی که تو فیلما نشون میدن رو قرار نیست اجرا کنند و یه چیزی خیلی سطح پایین تر از اونه پس الکی فکرتونو درگیر این مسائل نکنید ✅ قحطی مصنوعی به این معنی که چیزی پیدا نشه برای خوردن , نیست قحطی مصنوعی قدرت خرید پایین برای یه مدت کوتاهه که الانم در حال تجربه کردنش هستید پس درگیر اینم نشید ✅ آخرین مورد هم اینکه زندگی عادی خودتونو پیش ببرید در کنارش از مسائل و اتفاقات روز دنیا با خبر باشید ولی تحت تاثیر هرچیزی قرار نگیرید و زندگیتونو تعطیل نکنید و ناامیدم نشید چون نتیجه تمام این سختی ها یک آرامش دائمی میباشد یادتونم نره رسانه فقط برای تحت کنترل قرار دادن شما و بازی دادن شماست. امام زمان رو هم فراموش نکنید در حد حرف زدن هم شده اطرافیانتونو اشنا کنید باهاش. شما در حال ورود به عصر جدیدی هستید پس خودتونو نبازید و نترسید چون هرکسی که الان هست برگزیده شده کافیه بخواد و بیدار باشه بقیش رو هم میگذرونه و وارد عصر جدید خواهد شد.
⭕️ هرج و مرج و آشوب جهانی در آستانه ظهور ✡ یکی از اهداف گلوبالیست ها در برنامه نظم نوین جهانی، ایجاد هرج و مرج، اختلاف و به جان هم انداختن مردم است، تا در این بی نظمی، یک نظم بیرون بکشند و از منجی دروغین خود رونمایی کنند؛ همینطور یکی از علائم آخرالزمانی و از نشانه‌های نزدیکی قیام امام زمان علیه‌السلام نیز فتنه و آشوب، ناامنی و اضطراب همگانی است: 💚 پیامبر صلی الله علیه و آله: مهدی این امّت از ماست؛ در وقتی که دنیا هرج و مرج شود، آشوب‌ها ظاهر گردد، راه‌ها بسته شود، مردم به بعضی ديگر هجوم آورند و یکدیگر را غارت کنند؛ در آن موقع خداوند مهدی ما را که نهمین (امام) از نسل حسین علیه‌السلام است می‌فرستد تا دژهای گمراهی و دل‌های مهر شده را بگشاید. 💜 امام باقر علیه‌ السلام: ...و در حالشان دگرگونى پيدا شده تا جايى كه آرزوكننده از شدّت آنچه از جنون و هاری مردم و خوردن بعضی توسط بعضی می‌بیند، صبح و شام آرزوی مرگ می‌کند..! 💖 حضرت مهدی علیه‌ السلام: نشانهٔ ظهور من این است که هرج و مرج و فتنه‌ها (اختلافات) زیاد می‌شود... 📘بحارالأنوار، ج۵۲، ص۲۶۶ 📘غیبت نعمانی، ص۲۳۴ 📘غیبت طوسی، ص ۲۹۹
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 رمان..... ♥ ♥ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🍁از سیم خار دار نفست عبور کن🍁 قسمت38 راحیل🧕🏻 خانه که رسیدم، مامان بادیدنم با لبخند سلام کردو گفت: –شام حاضره لباست رو عوض کن و بیا. از این که زودتر از من سلام کرده بود با خجالت گفتم: –گرسنه نیستم مامان جان. لبخند مامان جمع شد. –سعیده امده. به اتاق رفتم دیدم سعیده و اسرا درحال پچ پچ کردن هستند، با دیدن من لبخند زورکی زدند و سلام کردند. چادرم را از پشت دری اتاق آویزون کردم و گفتم: –علیک السلام. اسراگفت: – من میرم کمک مامان. سعیده هم تبسمی کردو گفت: – چه خبر راحیلی؟ همانطور که مانتو‌ام را آویزان می کردم گفتم: –این ورا؟ ــ تو که جواب تلفن نمیدی امدم ببینم چه کردی؟ ــ چیو؟ چشمکی زدو گفت: – عاشق خوش تیپ رو دیگه. آهی کشیدم و گفتم: –ردش کردم، تموم شد. باتعجب گفت: –باز دیونه بازی راه انداختی؟ برای چی آخه؟ از حرفش خنده ام گرفت و گفتم: –دیونه ها که واسه کارهاشون دلیل ندارند. ــ وای راحیل حیف بود، بعد لبخندی زدوباشیطنت ادامه داد: –حداقل من رو بهش معرفی می کردی. برس را برداشتم، همانطور که موهایم را بُرس می کشیدم گفتم: – اتفاقا فکر کنم باهم خیلی تفاهم داشته باشید. کنارم روی تخت نشست. –بزار برات ببافم. بعد آهی کشید. – راحیل واقعا خیلی به هم میومدید آخه. تازه اون بی حجابی تو رو ببینه با این موهای خرمن، خر من، که سر به بیابون میزاره. فرق با حجاب و بی حجابت زمین تا آسمونه. شروع به بافتن موهایم کرد. –یعنی اونم بی خیال شدو خیلی منطقی برخورد کرد؟ با حرفهایش بغض امد دوباره چسبید بیخ گلویم، به زور پایین فرستادمش و گفتم: –بالاخره باید کنار بیاد دیگه. اصلا میل به غذا نداشتم ولی باید می خوردم نباید تابلو بازی درمیاوردم. به زور چند قاشق خوردم و با شستن ظرف ها خودم را مشغول نشان دادم تا از نگاه های سنگین مامان نجات پیدا کنم. موقع خواب به اصرار مامان سعیده روی تخت من خوابید و منم به اتاق مامان رفتم. می دانستم مامان می خواهد حرف بزند. پس اعتراضی نکردم. مامان جایم را کنار خودش انداخت. وقتی دراز کشیدیم گفت: –فردا آخرین روزیه که میری پیش آقای معصومی، می خوای واسه پس فردا برنامه بزاریم بریم بیرون؟ آهی کشیدم. – نه مامان حوصله ندارم. مامان سرش را برگرداند به طرفم و گفت: – اگه از رد کردن اون پسره پشیمونی هنوزم دیر نشده، می تونی... ــ نه مامان چرا باید پشیمون باشم؟ بااین حرفم بغض تیرشدتوی گلویم واحساس خفگی کردم باید بیرون می ریختمش تانفس بکشم. اشکهایم باعث شدازمامان خجالت بکشم. مامان سرم را در سینه‌اش فشرد، چه عطریست این عطرگل رازقی، هرجاکه استشمامش کنی بوی مادرمیدهد. –می دونم، خیلی سخته، باید تحمل کنی دخترم. خودت خواستی. ــ خودم خواستم چون کار درست اینه، ولی راهش رو نمی دونم مامان، چطوری تحمل کنم؟ مامان سرم رااز خودش جدا کرد. – راهش اینه که نبینیش، وقتی به عشق پرو بال ندی کم‌کم با گذشت زمان فرو کش می کنه، حداقل اینقدر آزارت نمی ده. عشق مثل یه جانور گرسنه می مونه، خوراکش ارتباط، اطمینان دادن های پی در پی به هم، وچشم به چشم هم دوختنه... سعی کن هیچ کدوم رو انجام ندی. تعجب زیادم باعث شد گریه ام بند بیاید، خیلی دلم می خواست از مامان بپرسم که آیا او هم عشق را تجربه کرده یانه؟ ولی حیا مانع شد، خیلی حرفه ایی حرف می زد. ــ ولی مامان تا آخر ترم خیلی مونده ناخواسته هم رو می بینیم سر کلاس. ــ خب برو ردیف اول بشین که جز استاد کسی رو نبینی، بعدشم چشم هات رو بیشتر کنترل کن. بعد از تموم شدن کلاس فوری برو بیرون که بهش مهلت حرف یا دیدار ندی. خودتم باید بیشتر از این مشغول کنی. مثلا میگم بریم بیرون چرا نمیای؟ اصلا میریم امام زاده، اونجا می تونی خودت رو سبک کنی، یا واسه خودت یه برنامه، کلاسی چیزی بزار... ــ بلند شدم سر جام نشستم. – می گم مامان کاش آقای معصومی نمی گفت اونجا دیگه نرم، آخه حداقل تا وقتی با ریحانه هستم سرم گرمه. مامان هم بلند شد نشست. – آخه اونجا رفتنتم درست نیست دخترم. همون بهتر که تموم شد. به حالت اعتراض گفتم: – ولی آقای معصومی اونطوری نیست، خیلی... حرفم را قطع کردوگفت: –می دونم ولی به هر حال نامحرمه، کار عاقلانه ایی نیست. اگر همون موقع قبل از این که باهاش قراردادببندی بهم می گفتی، نمیزاشتم بری اونجا کار کنی. – به ریحانه عادت کردم، آخه چطوری نبینمش. ــ خوب هفته ایی یک بار برو ببینش، ولی وقتی پدرش خونه نیست. وقتی بچه پیش عمشه. راحیل صبور باش. ناخواسته یاد این شعر کرمانی افتادم. "دوای درد جدایی کجا به صبر توان کرد بیار شربت وصل ار طبیب درد فراقی" دراز کشیدم و پتو را روی سرم کشیدم و به مادرم شب بخیر گفتم و سعی کردم بخوابم. 🍁به‌قلم‌لیلا‌فتحی‌پور🍁 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🍁از سیم خار دار نفست عبور کن🍁 قسمت 39 با صدای اذان گوشی‌ام، از خواب بیدار شدم، مامان نبود. رفتم وضو بگیرم دیدم در سالن، نماز می خواند، مامان نیم ساعت قبل از اذان بلند میشد. من همیشه به او غبطه می خوردم. وضو گرفتم و نمازم را خواندم. بعد از خواندن نماز، سرم را روی مهر گذاشتم و با خدا حرف زدم. ازخدا خواستم کمکم کند تا فراموشش کنم و از این امتحان سخت سربلند بیرون بیایم. بعدخواستم بخوابم ولی فکرو خیال اجازه ی خواب را به من نداد، بلند شدم چند صفحه قرآن خواندم و بعد درسهای دانشگاه را مرورکردم، چشمم که به جزوه ی تاریخ تحلیلی افتاد ناخداگاه اشکهایم روی جزوه ریخت. گاهی خودم هم از کارهای خودم تعجب می کنم. نمیدانم عشق با همه این کار را می کند یا من ضعیف هستم. حالا شانس آورده ام افکار و بعضی رفتارهایش را نمی پسندم، اگر همهی رفتارش باب میلم بود چکار می کردم. سعی کردم فکرم را متمرکز درسم کنم. باصدای مادرم که می گفت بیا صبحانه بخور، کتاب و جزوه ام را جمع کردم و به آشپزخانه رفتم. ــ مامان جان چیزی از گلوم پایین نمیره، میرم بچه هارو صدا کنم. داخل اتاق که شدم با پرت شدن بالشت به طرفم گیج شدم، خم شدم بالشت را از روی زمین بردارم که دومی به طرفم پرت شد و صدای خنده ی اسرا و سعیده همه جا را برداشت. بالشت دوم را هم برداشتم و روی تخت انداختم وگفتم: – شانس آوردین حوصله ندارم وگرنه حسابتون رو می رسیدم. بیایید صبحونه بخورید. اسرا بی حرف رفت، سعیده بغلم کرد وگفت: – چرا اینطوری شدی راحیل؟ کی میشه مثل قبل بشی؟ دستهایم را دور کمرش حلقه کردم و سرم را روی شانه اش گذاشتم و گفتم: – برام دعا کن. با صدای بغض آلودی گفت: –انشاالله همه چی درست میشه. موقع پوشیدن کفش هایم مامان لقمه ایی دستم داد. –حداقل اینو بخور ضعف نکنی. ــ ممنونم مامان جان. مامان کمی مِن ومِن کردوگفت: –راحیلم غمت رو پشت لبخند و خنده ی مصنوعیت قایم کن، بخصوص توی دانشگاه. با دوستهات باش و بگو بخندکن. اینجوری واسه هر دوتاتون بهتره. جلو رفتم، بوسیدمش و گفتم: –چشم. سعیده جلو در امد. –صبر کن تا یه جا می رسونمت. نگاه معنی داری به پالتو کرم رنگ بالای زانویش انداختم و گفتم: – نه اصلا، خودم برم راحت ترم. نگاهم را دنبال کردو گفت: –الان میام، بعد از چند دقیقه امد و گفت: –بریم، حل شد. دیدم زیر پالتو یک مانتو زیر زانو پوشیده و دکمه های پالتواش را هم باز گذاشته.با تعجب اشاره به مانتواش کردم. – چقدر آشناست. خندید و گفت: –مال خودته دیگه، برات میارم بعدا. حالا بریم؟ اونقدر گرم حرف شدیم که دیدم جلو در دانشگاه هستیم. ــ وای سعیده ما کی رسیدیم. ببخشید این همه راه... همانطور که ماشینش را پارک می کرد، حرفم را بریدو گفت: – بی خیال بابا. خودم خواستم برسونمت. فقط راحیل این که گفتی، اون پسره آرش برگشته به تو گفته هر جور که تو بخوای من اونجوری میشم، نمی فهمم چرا بازم قبول نمیکنی؟ لبخندی زدم. – یه چیزی بگم قول میدی ناراحت نشی؟ ــ باشه بگو. ــ ببین صبح خواستیم بیاییم، تو چی پوشیده بودی؟ بعد به خاطر من رفتی مانتو پوشیدی. یعنی اگه من نبودم یا روزایی که نیستم تو همونجوری میری بیرون. تازه می دونم امروز به خاطر من فقط رژ زدی و زیاد آرایش نکردی. من اینو نمی خوام. به خاطر من نمی خوام باشه. می خوام به خاطر خدا باشه، همه جا باشه. خودش باشه. با فکر خودش راحت زندگی کنه و از زندگیش لذت ببره. مثل من که از پوششم لذت می برم چون خودم قبولش کردم و دلیلش رو فهمیدم. سعیده هر کسی باید خودش از زندگیش راضی باشه با فکرخودش وگرنه خسته میشه، زده میشه. باید هر کسی خودش بخوادو دنبالش بره، زورکی و اجباری دردرازمدت باعث تنفر میشه. حرف یه عمر زندگیه، یه روز دو روز نیست... همانطور که حرف می زدم دیدم نگاه سعیده به رو برو میخکوب شد. نگاهش را دنبال کردم، آرش بود که روبروی ماشین سعیده پارک می کرد. ولی هنوز متوجه ی مانشده بود. سعیده فوری پیاده شدو امد در طرف من را باز کرد. –پیاده شو دیگه می خوام تا کلاس همراهیت کنم و عاشق دل خسته رو سیروسیاحت کنم. از کارش خوشم نیامد ولی حرفی نمی توانستم بزنم چون آرش هم متوجه ما شده بودو به سمتمون می آمد. آرش با لبخند سلام کرد، خیلی آرام جواب دادم. ولی سعیده برعکس من بلند و خندان سلام دادو حالش را پرسید. آرش هم متقابلا لبخند زدو رو به من گفت: –معرفی نمی کنید؟ چشم غره ایی به سعیده رفتم. –دختر خالم هستند. آرش نگاهی به ماشین سعیده انداخت و با تعجب گفت: – همون دختر خالتون که تصادف ... نگذاشتم ادامه بدهد. –بله. سعیده خنده ایی کردو گفت: – فکر کنم فقط خواجه حافظ شیرازی قضیه ی تصادف مارو نمی دونه. اخمی به سعیده کردم و به سمت در ورودی دانشگاه رفتم. سعیده هم بعد از چند قدم همراهی با من وقتی دید اخم هایم باز نمی شود خداحافظی کردو رفت. 🍁به‌قلم‌لیلا‌فتحی‌پور🍁 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💎ﻫﺮ ﺷﺐ ﺩﻋﺎی فرج به نیابت از اهل بیت علیهم السلام ،، شهدای مدافع حرم وهمه ی شهدای جنگ تحمیلی.... 💠 دعـــــــــــای فـــــــــــرج 💠 🔸بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیم🔸 ⚜الهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ.⚜ 💠دعــای ســـلامتی امــام زمــــان(عج)💠 ⚜"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"⚜ ⛅️اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجُ⛅️ @shalamcheh114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ سلام آقای من آدینه است ؛ و ما چشم گشوده ایم در هوای یاد پدرانه‌ ی شما قلبمان لک زده برای شنیدن صوت علوی‌تان که در فضای زمین بپیچد و مثل بهار، شاخساران خشک بشر را زنده کند ای کاش باز آیید و حال دل های بیقرار و شکسته مان را رو به راه کنید
✅ اگر لحظه ای در میان ما نبود ، تمام جهان هستی در کمتر از چند ثانیه نابود میشد همین که هنوزم هستیم به برکت وجود اوست پس هیچ چیز مهم تر از و کار برای نیست امروزه امر ظهور و منجی الویت اصلی تمام انسان های روی کره زمین باید باشه ، چرا که زمانی که او حاضر شود ، تمام مشکلات عالم به پایان میرسد او پایان دهنده تمام ظلم ها و مشکلات بشر میباشد آگاه باشید که راه نجات فقط و فقط
✅ متاسفم برای تک تک افرادی که نبود براشون عادی شده ، از خواص تا عوام ... باید خون گریه کنید از این جهالت