دݪنـِوشتــ✫ــه ــهـآے مَنـٓـ❥:
💚🌟💚
🌟
💚
| #حرفاے_خودمـونے |
🌟سلـام صاحبدلـ❤️ـم و پدر مهربانـم
سالیان زیادیست ڪه غایبے
ولے حاضـ👀ـر...
از دور هواے مارا دارے...🔍
براے ما نگرانے؟؟
و براے ما گریه میڪنے...
ولے نمیدانم ماهم براے تو گریه میکنیم؟😔
براے نبودنت و نیامدنت...
براے این همه سال غیبت و دورے...😢
آقا آوردن نامتـ بر زبان شده است در جمعه ها...
جمعه ڪه میشود بعضے ها یادتـ میڪنند
تازه اگر یاد ڪنند😔
در خانـ🏠ـه هاے مردم جاے ندارید...
این را از دل صاحبخانه ها متوجه شدم
در عروسے ها براے همه
ڪـــ💌ـارت دعوت میفرستند
ولے تورا یادشان میرود دعوت ڪنند😓
ولي باز با این حال تو #هستے😍
و براے حال صاحبخانه و عاقبت بخیرے
آن دو جوان دعا میکنے...😇
میخواستم این را بپرسم
ڪے پس ما بیدار میشویم😥
ڪے میفهمیم ڪه این دنیـا
بدون حضور تو نــ💡ـور ندارد
ڪے میفهمیم ڪه دارد ❌دیـ⏰ــر میشود
آقا جان بیا بیخیال این حرف ها
حالتان خوب است؟
#یـاایهاالعزیز
@Abbasse_Kardani
در محضر حضرت دوست
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی
⛅️#افتاب_در_حجاب
9⃣1⃣#قسمت_نوزدهم
💢 اما در این سعى آخر میان #خیمه و #میدان ، کارى شده است که دل او را یکدله کرده است....سکینه ، سکینه ، سکینه ، اینجا همانجاست که جاده هاى محبت 🌸به هم می رسد.#عشقهاى_مختلف به هم گره مى خورد و #یکى مى شود.
عشق او به حسین و عشق او به بچه ها در سکینه با هم تلاقى مى کند.
🖤عشق 💕او به حسین و #عشق حسین به بچه ها در سکینه به هم مى رسند.اینجا همان جاست که او در مقابل #حسین و #بچه_ها یکجا زانو مى زند.
این سکینه همان طور سینایى است که حضور حسین در آن به تجلى مى نشیند.
این #سکینه مرز مشترك میان حسین و بچه هاست. و #لزومى ندارد که سکینه به عباس ، حرفى زده باشد....
لزومى ندارد که سکینه از عباس آب💧 خواسته باشد.
💢 چه بسا که او را از #رفتن به دنبال آب منع کرده باشد... لزومى ندارد که نگاهش را به نگاه عباس دوخته باشد تا عباس ، خواستن را از #چشمهاى او بخواند. همینقدر #کافیست که او پیش روى عباس ایستاده باشد،... مژگان سیاهش را حایل چشمهایش کرده باشد و نگاهش را به #زمین دوخته باشد.
همین براى عباس کافیست تا زمین و زمان را به هم بریزد و جهان را آب کند.
🖤اگر سکینه بگوید آب، #هستى عباس آب مى شود پیش پاى سکینه....
نه ، سکینه لب به گفتن آب ، تر نکرده است... فقط... شاید گفته باشد:
عمو!... یا نگفته باشد.چه گذشته است میان سکینه و عباس که عباس #ادب ،
عباس #معرفت ، عباس #ماموم ،
عباس #خضوع ، پیش روى امام ایستاده است و گفته است:
💢آقا! تابم تمام شده است.
و آقا #رخصت داده است.
خب اگر آقا رخصت داده است پس چرا نمى روى عباس ! اینجا، #حول و حوش خیمه 🏕زینب چه مى کنى ؟ عمر من !
عباس ! تو را به این جان نیم سوخته چه کار؟ آمده اى که #داغ مرا تازه کنى ؟
آمده اى که دلم را بسوزانى ⁉️ جانم را به آتش🔥 بکشى ؟ تو خود جان منى عباس ؟ برو و احتضار مرا اینقدر طولانى نکن.
🖤#رخصت_ازمن چه مى #طلبى عباس ! تو کجا دیده اى که من نه بالاى حرف #حسین ، که همطراز حسین ، حرفى گفته باشم ؟ تو کجا دیده اى که دلم 💗غیر از حسین به امام دیگرى اقتدا کند؟تو کجا دیده اى که من به سجاده اى غیر خاك پاى حسین نماز بگذارم.آمده اى که #معرفت را به تجلى بنشینى ؟ ادب را کمال ببخشى ؟
عشق 💜را به برترین نقطه #ظهور برسانى ؟چه نیازى عباس من ؟!
💢نشان ادب تو از #دامان_مادرت به یاد من مانده است.... وقتى که مادر #خطابش_کردیم ، پیش پاى ما نشست و زار زار #گریه 😭کرد و گفت : _مرا مادر خطاب نکنید.❌ مادر شما #فاطمه بوده است ، این کلام ، از دهان شما فقط #برازنده مقام زهراست . من #خدمتگزار شمایم . #کنیز شمایم.
🖤عباس من !
تو شیر #ادب از سینه این مادر خورده اى . وقتى پدر او را به #همسرى برگزید، او ایستاده بود پشت در و به خانه در نمى آمد تا #ازمن ، دختر بزرگ خانه #رخصت بگیرد، و تا من به #پیشواز او نرفتم ، او قدم به داخل خانه نگذاشت.
عباس من ! تو خود معلم عشقى ! امتحان چه را پس مى دهى ؟
💢 جانم فداى ادبت عباس !
عرفان ، شاگرد معرفت توست و عشق ، در کلاس تو درس پس مى دهد.
بارها گفته ام که #خدا اگر از همه عالم و آدم ، همین #یک_عباس را مى آفرید،
به مدال فتبارك االله احسن الخالقین✨ ش میبالید.اگر آمده اى براى سخن گفتن ، پس چیزى بگو...
#ادامه_دارد.....
#ماملت_شهادتیم
#من_ماسک_میزنم
لینک کانال : @Abbasse_kardani