😭✋🏻 غزلی جانسوز از دوست خوش رزقم از پاکستان احمد شهریار
آنچه را خورشید میپنداشتم، دیدم سر است
سر ولی در نورش از خورشید هم حتی سر است
دستهای غرقِ خونش را ببین، این دستها
رحل قرآنند، قرآنی که نامش اصغر است
تیر در دستش نشست و نیزهای در سینهاش
سینهای که زخمیِ داغِ علیِ اکبر است
رودی از خونِ حسین جاریست بر روی زمین
در کنارش برکهای از اشکهای خواهر است
درمیان شعلهها اینجا علی بن الحسین
هست بیماری که هر آهش مسیحاپرور است
این طرف ایمان مطلق، آن طرفِ کفرِ تمام
یک طرف تنها حسین و یک طرف صد لشکر است
چشم چشمی را نمیبیند در این گرد و غبار
گرچه نامش ظهرِ عاشوراست، روزِ محشر است
نازم آن صدپاره پیکر را که حتی روی خاک
یک سروگردن ز قدِ نیزهها بالاتر است
حال یا در مسجد و یا در زمینِ کربلا
دست اربابِ کرم، همواره بیانگشتر است
در مصاف حق و باطل هرکه تنهایش گذاشت
شک نکن رزقش پشیمانی و زخمِ بستر است
جای ماندن نیست دنیا بعد مولامان حسین
این شعارِ سبزِ توابین همیشه خوشتر است
قتلگاه است و زنی میگرید و مولا حسین
میشناسد این صدا را، این صدای مادر است
احمد شهریار (پاکستان)
🔰 https://eitaa.com/ahmedshehryar1
🆔 @Abedi_Aaeini
🆔 @Pelak15
😭🖤😭🖤😭🖤😭🖤😭🖤😭
الان که دارم تصاویر #دسته_عزاداری_طویریج را در #ظهر_عاشورای_عراق می بینم می فهمم که :
🤦🏻 گاهی نباید دیر کرد وگرنه باید هزاران سال دوید و هروله کرد و بر سر زد
اما باز نمی توان جلوی واقعه را گرفت
🆔 @Abedi_Aaeini
🆔 @Pelak15