eitaa logo
اشعار آیینی محمد عابدی
415 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
119 ویدیو
24 فایل
به اصرار هنردوستان و عاشقان ادبیات، برخی از اشعار آیینی اینجانب محمد عابدی در کانال زیر قرار گرفت تا مورد استفاده عزیزان قرار گیرد. 🔰ارتباط با ادمین @Kara_holding
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😭🖤 غزلی جامانده از شب سوم محرم به پیشگاه ............... سکوت، گاه نشان تحیّر است و تماشا سکوت، گاه دلیل توقّع است و تقاضا اگرچه دیر و به زحمت، به شامِْ آخرش آمد که روحِ تازه ببخشد به جانِ مرده، مسیحا نگاه کرد و عرق کرد، نگاه... زیر طَبق کرد زبان گشود : بقیه ات کو بابا!؟ قرار بود که با هم مسافرت برویم و قرار بود که خوش بگذرد به عمه و ماها - چه شد که حال، اسیر خرابه ایم و خرابیم گذاشتی به امیدِ که دخترت را تنها!؟ گذاشتی که بخوابم میان خیمه و رفتی به خود نگفتی از خواب می شوم پا... بابا!؟ تمام زندگی ام را گرفت این دشت از من نبود بلکه بود هزار مرتبه افتادم و نگفتم چیزی نبود چاره ی دردانه ات به غیر مدارا همیشه می گفتی من شبیه هستم ولی شدم حالا مثلِ نه، دقیقاً ! قم المقدسه ......................................... عنوان این غزل، نام یکی از مجموعه های شعر آیینی ام خواهد بود👌🏻 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👌🏻🤦🏻 برای زائر امام رضا (ع) 🙏🏻 برگرفته از شخصیت (شاه غلام) از ملازمان مرحوم کافی بر اساس کتاب سلّاخ شهر .............. پیرمردی از تبار خنجر و قدّاره ها پیرمردی که گذر کرد از دل کاباره ها سرخوش از دعوای کافه مثل فردین و وثوق عاشق بوسیدن دوشیزه ها، بدکاره ها او که روزی روزگاری، غرق خود بود و شراب توبه کرد از مستی و شد چاره ی بیچاره ها سرپناهِ کودکانِ کار شد سلّاخِ شهر تا نیفتد زخم بر تنهاییِ آواره ها با خودش، با صاحبش، با سرنوشتش لج نکرد «مهدیه» راه نجات او شد و لجّاره ها یک شب از شب های قدر، آغوش خود را باز کرد گریه شد چون کودکی بی تاب در گهواره ها خیره شد بر آسمان و ماه را خورشید کرد پر کشید و رفت سمت نور، با طیّاره ها رفت آن بالای بالا، خوشه چینِ نور شد طعنه زد بر بی تفاوت بودن سیّاره ها «با خدا باشی برایت کافی است» این حرف اوست حرف آن کافر که شد مومن پس از کفاره ها - می شود خشت طلا بر گنبد و ایوان شمس بوده تا در دست او تقدیر آهن پاره ها ساعتی در گرگ و میش صبح، اشک شوق ریخت همصدا شد با بهارِ رویشِ نقاره ها روی خاک افتاد در میدان آب و... شد زلال از غرور خود گذشت و... رد شد از فواره ها قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا