eitaa logo
اشعار آیینی محمد عابدی
468 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
195 ویدیو
32 فایل
به اصرار هنردوستان و عاشقان ادبیات، برخی از اشعار آیینی اینجانب محمد عابدی در کانال زیر قرار گرفت تا مورد استفاده عزیزان قرار گیرد. 🔰ارتباط با ادمین @Kara_holding
مشاهده در ایتا
دانلود
🖤😭 به ناله‌های (س) آن زن ................ چادرش شب بود و رویش روز روشن ماه را... خورشید را... دیدم در این زن نور را از سایه‌ی او آفریدند نورِ او را آسمان پاشیده در من چادرش الگوی عفت بود و دنیا مثل او هرگز ندارد پاکدامن یک گلستان در نگاهش خواب بود و چون «خلیل‌الله» شد کابوس دشمن پشت در آمد که شیرش جان بگیرد شد برای گرگ‌ها، یک توده... بهمن اربعینِ مرگِ پیغمبر نشد که... دوره‌اش کردند در کوچه، چهل تن میخ در با پهلوی مادر چه‌ها کرد!؟ آنچه با پروانه خواهد کرد سوزن می‌درد آسان‌تر از وقتی که سرد است داغ وقتی می‌شود... یک قطعه آهن زینبش از خانه، دادش را شنیده دیده شاید صحنه را از چشم روزن همسری خود را فدای همسرش کرد آفرین دارد چنین از خود گذشتن قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @pelak15
😭🖤برای (ع) رفتی ............... آمدی ابر شوی... عشق بباری! رفتی آمدی نور به عالم بسپاری رفتی آنقدَر شوق شهادت به سرت بود پسر قبل از اینکه به جهان پا بگذاری رفتی قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @pelak15
😭🖤 برای (س) و میخ 📍 ............... چادرش شب بود و ماه آسمان، سوراخ میخ آنچنان در را به هم زد که درآمد آخ میخ محسنش را فرض کن یک سیب سبز رو به سرخ درب خانه یک درخت و... بر سر هر شاخه، میخ قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @pelak15
🔥🖤 برای (س) بین آتش .................... جنگلی را فرض کن تنهای تنها بین آتش گُر گرفته! می‌کند اما مدارا بین آتش رودِ شعله، شد سرازیر از لب آتشفشانی تا بسوزد حضرت باران و دریا بین آتش برگ‌های زرد می‌گوید خزان، مهمان باغ است می‌دهد گل، این بهارِ سبز اما بین آتش داغِ مِهر است اینکه بر پیشانی مسجد نشسته مثل یک مأموم می‌سوزد مصلیٰ بین آتش شعله‌ها از چادرش بالا و بالا رفت... بالا جلوه‌ی نورٌ‌علیٰ‌نور است زهرا بین آتش نخل‌ها خرما به دامن ریختند از اشک‌هایش آب شد خورشید و خود را دید صحرا بین آتش دختری کرب‌وبلایی گوشه‌ای کز کرده امشب بی‌خبر از آنکه خواهد رفت فردا بین آتش قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @pelak15
😭🖤🌷 تقدیم به (س) بلیط ............... بلیط در دستم بود و پشت یک گیشه پی تئاتری با ده زنِ هنرپیشه صدای دسته و طبل آمد از خیابانی مرا به سمت خودش برد! رفتم و پیشِ- مغازه‌دار عزیزی که حال سبزی داشت میان جمعیتِ گریه‌کن، زدم ریشه گذشتم از دل تاریخ با دَم مداح که با مرور غمی، زد به جان من تیشه: کتک زدند زنی را و همسرش می‌دید زنی که داشت به همراه، باری از شیشه صدای مستعمان رفت و رفت بالاتر و من به خود گفتم: «ای خدا...! مگه میشه!؟» چنین جسارت محضی که کرد آن ملعون نمی‌کند کفتارِ گرسنه در بیشه بلیط در دستم شد مچاله و آن روز نمایشی را دیدم، سراسر اندیشه قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @pelak15
🖤😭 برای (ع) و (س) افتاده ............... میان باغ، خداوندِ تاک افتاده ابوتراب است اما به خاک افتاده همان علی که بیابان، بهشت شد با او - هزار نخل به پایش هلاک افتاده زدند حضرت ریحانه را برای فدک گذار مرگ به «روحی فداک» افتاده چنان به کعبه‌ی حیدر لگد زد آن ملعون که تا لبالب دیوار، چاک افتاده حسن نمی‌خوابد، زینب از خودش خسته‌ست حسینِ او، از خورد و خوراک افتاده مربع علی همان غواصی که دستْ بسته پرید میان عکس چقدر دردناک افتاده به رمز «یا زهرا» دل زدند بر کارون کنار ساحل، هجده پلاک افتاده قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @pelak15
🖤😭 به ساحت (س) دختر ................ پاسخی دندان‌شکن شد طعنه‌ی ابتر شدن را بار دیگر زنده کرد انگار، پیغمبر شدن را با طلوعش، جاهلیت را میان گور کرد و داد معنای جدیدی مادر و دختر شدن را عمر او کوتاه بود اما پُر از آیات روشن او که جاری کرد چشمه‌چشمه، این کوثر شدن را ابن ملجم‌ها اگر با خطبه‌اش خو می‌گرفتند می‌گرفتند از کلامش مالک اشتر شدن را دشمنان خونی‌اش، این بین اما برگزیدند منکِر دین خدا بودن، تبِ منکَر شدن را ماجرای کوچه، جنگی نابرابر بود و آن روز فاطمه آمد که قدری حس کند حیدر شدن را تندبادی از کنار باغِ آل‌الله رد شد دید آن شب باغبان، یاسش پس از پرپر شدن را راوی پشت در اَسما بود؛ او با بغض می‌گفت مادری دیگر نمی‌بیند به خود مادر شدن را قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @pelak15
🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥 زهرا تو را آتش زدند آن روز، اما من هر روز با یاد تو می‌سوزم در این کوچه قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @pelak15
🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂 گُلی شد زیر پا له با هجوم لشکر پاییز نماند از باغبان چیزی به جز یک آه عالَم‌سوز قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @pelak15
یک میخ ................ افتاد ستاره بعد از افتادن ماه فریاد کشید چاه و گفت آینه... آه یک میخ در از ما دو نفر کشته گرفت لاحول ولا قوه الا بالله قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @pelak15
آخ ماااااااااادر 😭😭😭 مشت آتش .................... نور می‌بخشد جهانی را اگر زرتشتِ آتش مادر ما را چرا آتش زده‌ست و کشته آتش!؟ مظهر غیرت، علی را دستْ‌بسته می‌کشاندند جان به لب شد تا که بر چادر رسید انگشت آتش مادری ققنوس‌وار آمد که ایمان‌ها نسوزد موی او آتش گرفت از هجمه‌ی پُرپشت آتش سیلی از دیوار و در را تاب آورد آه... اما تا به خود آمد مدینه، شد کبود از مشت آتش شعله‌شعله، مستیِ هیزم فروکش کرد و خوابید گرم بود اما به جهل این جماعت، پشت آتش در میان دست خود پروانه‌ای دارد شکسته وا شود با ذوالفقارِ اشک اگر که مشت آتش قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @pelak15
😭🙏🏻 از زبان و (س) اشک ................. تیرها و نیزه ها بستند بر جسمت دخیل تا مُشبّک تر شدی از نعل مَرکب، ای قتیل! غیر نستعلیقِ سینت که کش آمد با سنان شد بیابان از دواتِ خون تو، بحر طویل خیمه های سبزمان، با اینکه شد زرد از خزان هیچ آثاری ندیدیم از گلستان و خلیل چشم های آسمان، عین عقیقی سرخ بود ساربان، انگشتری را برد و زد کوسِ رحیل «پله پله تا ملاقات خدا» رفتی به نی ۱ هودجی از نور بودی روی بال جبرئیل اشکِ تو از نیزه ها افتاد پیش پای ما آه... بابا «دست ما کوتاه و خرما بر نخیل» ۲ و ۳ ریختم بر هم همینکه دست های کوچکی - سنگ بر ماهِ بلندِ برکه ام زد بی دلیل این جماعت ای عمو چشم تو را دیدند دور ای به قربان نگاهت! «یا وکیل» و «یا کفیل» قم المقدسه ........................................ ۱. اثری از عبدالحسین زرین‌کوب ۲. شکل تصویریِ «آه» در ارتباط با مصراع اول، نیزه (آ) و اشک (ه) است و در ارتباط با مصرع دوم، نخل (آ) و حضرت سکینه (ه) ۳. بیتی از حافظ پای ما لنگ است و منزل بس دراز دست ما کوتاه و خرما بر نخیل 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15