هدایت شده از اشعار آیینی محمد عابدی
برای مولا حسین (ع)
ای دریغ
..............
سال ها در جاده مانده این مسافر، ای دریغ
در قفس، مرده پرستوی مهاجر ای دریغ
اینکه تو من را نمی خواهی دلیلش واضح است
کم نکردم عشق را آزرده خاطر، ای دریغ
از تو کوتاهی نمی آید غلط کردم غلط
من خودم بودم خودم بودم مقصر، ای دریغ
هیچم و در چنته ام هیچ است اما ای همه
در بساطش آه دارد آه... شاعر ای دریغ
بارها با «لَیتَنا کُنّا مَعک» گفتم به خود
کاش می شد با تو می بودم معاصر، ای دریغ
حرف آخر را همینجا می زنم، جان علی
خسته ام! بگذار باشم باز زائر... ای رفیق
#محمد_عابدی
قم المقدسه
🆔 @Abedi_Aaeini
هدایت شده از اشعار آیینی محمد عابدی
🌺 برای #حضرت_عباس (ع)
ماه غریبستان
.........
مثل مولا در دل میدان، هیاهو می کنی
تیغ می چرخانی و از شوق، هوهو میکنی
در میان گرد و خاکی که به پا شد در هوا
پرچمت را آیه ی «ثمّ الستقاموا» میکنی ۱
پیش پایت، لشکری از کافران افتاده اند
پلک بر هم میزنی هرگاه؛ جادو میکنی!
جذبه ی چشمت برای عاشقان، آرامش است
شیری و در بیشه ی دل، صید آهو میکنی
ماهیان، دل را به دریای جنونت می زنند
لحظه ای که شانه را در موج گیسو میکنی
آنچه خوبان با هزاران چشم گفتن می کنند
ماهتابا...! با اشارت های ابرو میکنی
دلخوشی های تو ای ماه غریبستان چه بود!؟
اینکه عمرت را تماماً، وقف محرومی کنی
چون کبوتر می پرند از پیش چشمت، کاسبان
ابرویت را تا که شاهینِ ترازو میکنی
#کربلا، معراج دستان بلندت می شود
آسمان را با خودت همراه و همسو میکنی
با رجزهای بلندت چون مسیح بر صلیب
دست دشمن را برای دوستان رو میکنی
#صالحی و #صالح_آباد است هر جا که تویی
مومنی و وقت مرگ، انگار... گُل بو میکنی
تیرها و نیزه ها را در نیاور از تنت -
ای عزیز #فاطمه؛ چون درد پهلو میکنی
#محمد_عابدی
#اشعار_عاشورایی
قم المقدسه
.......................
۱. سوره مبارکه فصلت آیه ۳۰
إِنّ الّذينَ قالوا ربّنا اللّهُ ثُمّ استَقاموا تَتَنَزَّلُ علَيهِمُ الملائكةُ أَلّا تَخافوا وَلا تَحزَنوا وَأبشِروا بِالجَنّةِ الّتي كُنتم توعدون﴿۳۰﴾
به یقین کسانی که گفتند:«پروردگار ما خداوند یگانه است!» سپس استقامت کردند، فرشتگان بر آنان نازل میشوند که:«نترسید و غمگین مباشید و بشارت باد بر شما به آن بهشتی که به شما وعده داده شده است!
🆔 @Abedi_Aaeini
🆔 @Pelak15
هدایت شده از اشعار آیینی محمد عابدی
🤚🏻 به ساحت ابوالفضل (ع)
«عین»
.....
صحبت از مردی ست مردی در سیادت، دلپذیر
صحبت از مردی ست مردی در سیاست، کم نظیر
گیسویش را دیدم و درجا مسلمانش شدم
دست هایش را نگو، هر جا که باید! دستگیر
«چِشم» او معروف بود و «چَشم» او معروف تر
ای به قربانش که چشمانش بشیر است و نذیر
می دهد نانِ تمام خلق را با دست خویش
سفره دار است و گدایش از صغیر است و کبیر
جلوه ای از نور حق بود و علی و فاطمه (س)
آن امیری که امیری داشته... نعم الامیر!
تابعیت از ولی را او بجا آورد و بس
لحظه ای خارج نشد از پیچ و خم های مسیر
دستِ ساقی را علی بالا گرفت از ساق عرش
کربلا در خود غدیری داشت! او بود این غدیر
نابجا گفتیم اگر گفتیم او لب تشنه است
او خودِ دریاست آری... ما ترک های کویر
آهویی شرمنده اش خواندیم بین گرگ ها
در رجزهایش ولی او گفت از شیرِ بْنِ شیر
کودکان آتش گرفتند از عطش، عباس سوخت!
یک نفر باید که ساقی می شد آنجا ناگزیر!
شانه اش گهواره ی مَشکی شد و باران گرفت
هق هقش را هیچکس نشنید جز یک نخل پیر
خیمه ها غرق دعا بود و یکی از کودکان
گفت عمه! تشنه ام اما عموجان کرده دیر
تیرِ آخر را «عمود»ی زد که بر فرقش نشست
او زمین افتاد و دشمن در سجودش شد دلیر
یک شهادت داشت او... اما هزاران بار... آه
چون سرش بر نیزه بود و دید خواهر را اسیر
وحدتش را گریه کردم! کثرتش را بیشتر!
کربلا پُر بود از عباس... آن خیرِ کثیر
دست های او قلم شد تا که بنویسی از او
ای قلم از بی وفایی در قلمدانت بمیر!
خوشنویس آمد که بنویسد شبی، «عباس» را
بعدِ ساعت ها نوشت او: «عین» را با چند تیر
#محمد_عابدی
قم المقدسه
🆔 @Abedi_Aaeini
🆔 @pelak_15