eitaa logo
رفقای آسمانی
404 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
2.1هزار ویدیو
24 فایل
دِلت‌کِہ‌گِرفت... بِروسُراغ‌رُفقـٰا؎آسِمانیت((:♥ این‌زمینیاتو‌کار‌خودشون‌موندن! _ _ _ _ هرچه می‌خواهد دله تنگت بگو ..💌 لینک ناشناسمون 👇 "درد دلی!نظری!سخنی!" https://harfeto.timefriend.net/17395521633194 شروعمون(:۱۴۰۱/۹/۲۷
مشاهده در ایتا
دانلود
1.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•❲🛵🌻❳• 🔏♥️ +ببخشیدمادرجان،ڪجابودیدڪه‌خبر شہادت‌داداش‌امیروبہتون‌دادن؟! ‌ . -خونہ‌خودم‌بودم‌اومدن‌گفتن‌امیر تیرخورده‌زخمیه‌ میریم‌بیمارستان‌اماده‌شدیم‌ بعدش‌دیدم‌مسیرخونہ‌مامانمہ‌گفتم‌ ڪجامیریم؟! گفتن‌خونہ‌ڪارۍهست‌تارسیدم‌اونجاتو ماشین‌انگارمیدونستم‌فقط‌گریہ‌میکردم رسیدیم‌اونجابعده‌نیم‌سـاعت‌گفتن‌بهم..😭🖐🏽 - 🌿⃟🧔🏻¦⇢ 🌿⃟📿¦⇢ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@AbrahimJahad
رفقای آسمانی
اۍدل‌ِپارھ‌پارھ‌ام، دیـدن‌اوسـت‌چـٰارھ‌ام! اوست‌پناھ‌وپشت‌ِمـن؛ تڪیه‌براین‌جھـٰان‌مڪن:) https://eit
بابڪ‌خیلی‌این‌در‌اون‌درزد‌کہ‌بره‌سوریہ‌ ولی‌هم‌ازخدمت‌‌سربازیش‌مونده‌بود وهم‌خانواده‌اش‌رضایت‌‌کامل‌نداشتند... خیلی‌تلاش‌کرد... دیگہ‌اون‌آخرابہ‌فرمانده‌کل‌گفتہ‌بود: "حتی‌شده‌توچرخ‌لاستیک‌قایم‌میشم‌ومیرم‌سوریہ، پس‌بزاریدبرم!!!" - https://eitaa.com/AbrahimJahad
🌾 نشسته بود سر سفره، اما لب به برنج نمی‌زد. - چرا شروع نمی‌کنی مادر؟ از دهن افتاد! - خمس برنج‌ها رو دادین؟ وقتی اطمینان دادم که خمسش را داده‌ایم، بسم‌الله گفت و قاشق اول را به دهان برد...
🕊 | روایت مسجـــد | پدر بزرگوار شهیـد : با آرمان رفته بودیم مسجد. وقتی بیرون آمدیم، به کسی اشاره کرد و گفت: اون رفیق منه. خواست به سمتش برود، اما برگشت. گفتم: آرمان چرا نرفتی حال و احوال بپرسی؟ گفت: متوجه شدم که همسرش همراهشه؛ هم خودم خجالت می‌کشم، هم نمی‌خوام خانواده‌اش معذب بشن...
🕊 | ببخشید، معذرت می‌خوام | یک قضایایی پیش آمده بود در کانون تربیتی. مسئول کانون هم تماس گرفته بود با آرمان: آقای علی‌وردی چرا فلان اتفاق افتاد؟ چرا فلان کار نشد؟ چرا فلان مسئله پیش آمد؟ آرمان مثل خیلی‌ها می‌توانست گارد بگیرد. تقصیر را بیندازد گردن دیگری. فرار به جلو کند و بگوید اصلا شما چرا خودتان فلان کار را انجام ندادید؟ خلاصه می‌توانست مثل خیلی از ما، اشتباهش را نپذیرد و از عذرخواهی شانه خالی کند. واکنش آرمان اما، هیچ‌کدام از این‌ها نبود. فقط یک کلمه گفته بود: ببخشید، معذرت می‌خوام. 🌱