شاعر بود..
شعرشُ نوشت به این مضمون که عاشورا یه روزی بود کار به جایی رسید همۀ اهل حرم اومدن به عباس پناه آوردن یه وقت به خودش نهیب زد این چه حرفیه زدی ..
حسین امامِ! تا امام هست کسی به عباس پناه نمیاره .. نوشتن شکوند قلمُ رفت حرم زیارتُ برگشت ...
در عالم رویا وقتی خوابید حسین بن علی رو زیارت کرد آقا فرمود چرا شعرتُ ادامه ندادی؟! عرض کرد آقا بی ادبی کردم گفتم همهی اهل حرم رفتن تو پناهِ عباس
گفت نه درست نوشتی...
بذار من بگم تکمیلش کنم!
عاشورا منم رفتم تو پناهِ عباس:)
کجا مارو راه دادی امشب اقا🙂💔