eitaa logo
آکادمی زناشویی 🎓♂️♀️
9.5هزار دنبال‌کننده
10.4هزار عکس
1.2هزار ویدیو
32 فایل
﷽ در این کانال سعی میکنیم به افزایش آگاهی ها و مهارتهای جنسی و عاطفی در خانواده ها و جامعه کمک کنیم 💞 🔴 زناشویی و زیست جنسی (زیر نظر دکتر سید کمیل حسینی) 🔰 ارتباط و درخواست مشاوره 👇 @AcademyAdmin
مشاهده در ایتا
دانلود
✍🍃 🌈این متن رو همیشه سرلوحه زندگیتون قرار بدید؛ "راضی باش" به هر چی اتفاق افتاد که اگه خوب بود زندگیتو "قشنگ" کرد و اگه بد بود تو رو "ساخت" ... "مدیون باش" به همه آدمای زندگیت . که خوباش بهترین "حسارو" بهت میدن و بداش بهترین "درسارو" ... "ممنون باش" از اونی که بهت یاد داد همه شبیه "حرفاشون" نیستن و همیشه همونجوری که میخوای "پیش نمیره" ... زندگی همینقدر ساده اس ... #آرامش به #کانال_زوجین_خوشبخت_بپیوندید.👇 Join🔜 @zojinkhoshbakht 👫 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─ 🍃🍃🍃 🍂🍂 🌸 ✍🏻🍃 ❌ازدواج با “شخصیت قربانی”ممنوع شخصیت قربانی فکر می کند که همة راه ها به روی او بسته شده است. فکر می کند هیچ امیدی برای نجات ندارد. فکر می کند زندگی تمام شده است. تمام دنیا جلوی من صف کشیده اند تا من را زمین بزنند.هیچ کس نمی خواهد من خوشبخت بشوم. کسی که شخصیت قربانی دارد فکر می کند همة آدمها عاملهای بدبختی او هستند، در کلامش نفرت از آدمها به وضوح دیده می شود. چنین کسی دوست دارد اگر بدگویی کسی را می کند طرف مقابل او هم این بدگویی ها را تایید بکند و ادامه بدهد. کسانی که شخصیت قربانی دارند از رنج کشیدن لذت می برد. او حاضر به شنیدن توصیه های شما برای بهبود زندگی خود هست ولی آخر سر می گوید که به هیچ دردی نمی خورد. دوست دارد که دیگران برای او تاسف بخورند.و چنین کسی واقعا به دنبال برداشتن هیچ گامی برای بهبود زندگی خودش نیست. ❌ازدواج با کسی که شخصیت قربانی دارد، به هیچ وجه، به هیچ وجه و به هیچ وجه توصیه نمی شود.❌ به .👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3000238094Cf99aa0bd22 🌸 🍂🍂 🍃🍃🍃 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
آکادمی زناشویی 🎓♂️♀️
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─ 🍃🍃🍃 🍂🍂 🌸 #مهارت_های_زندگی_زناشویی؛ ۱۰ مهارتی که هر زن و شوهری باید بداند. ✅مهارت‌
✍🍃 #مهارت_های_زندگی_زناشویی؛ ۱۰ مهارتی که هر زن و شوهری باید بداند. ✅مهارت دوم: مقدم دانستن همسر دیکسون معتقد است اول خدا و بعد همسر؛ او همسر را بر فرزندان، شغل، والدین، آشنایان و هر چیز یا هرکس دیگری مقدم می‌داند: اول: خدا؛ دوم: همسر؛ سوم: فرزندان. دیکسون ادعا می‌کند همسرش را که همه کسِ اوست، تحت هیچ شرایطی به جایگاه‌های بعدی تنزل نمی‌دهد و حتی در مواقعی که همسرش دچار گرفتاری یا بحران خاصی می‌شود و به‌عبارتی حال و روز خوشی ندارد، هم‌چنان اولویت زندگی دیکسون باقی می‌ماند، زیرا خودش نیز انتظار دارد که همیشه نخستین اولویت همسرش در خلال مشغله‌های زندگی باشد. #همسرداری به #کانال_زوجین_خوشبخت_بپیوندید.👇 Join🔜 @zojinkhoshbakht 👫 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─ 🍃🍃🍃 🍂🍂 🌸 پسر فقیری که از راه فروش خرت و پرت هزینه تحصیل خود را به دست می‌آورد، روزی دچار تنگدستی و گرسنگی شد. او فقط یک سکه ناقابل در جیب داشت. در حالی که گرسنگی سخت به او فشار می‌آورد تصمیم گرفت از کسی تقاضای کمی غذا کند. در خانه‌ای را زد. دختر جوان زیبایی در را به روی او گشود. دستپاچه شد و به جای غذا یک لیوان آب خواست. دختر جوان احساس کرد که او بسیار گرسنه است. برایش یک لیوان شیر بسیار بزرگ آورد. پسرک شیر را سر کشیده و آهسته گفت: «چقدر باید به شما بپردازم؟» دختر جوان گفت: «هیچ. مادرمان به ما یاد داده در قبال کار نیکی که برای دیگران انجام می‌دهیم چیزی دریافت نکنیم.» پسرک در مقابل گفت: «از صمیم قلب از شما تشکر می کنم.» پسرک که «هاروراد کلی» نام داشت پس از ترک خانه نه تنها از نظر جسمی خود را قوی‌تر حس می‌کرد بلکه ایمانش به خداوند و انسان‌های نیکوکار نیز بیشتر شد. تا پیش از این او آماده شده بود دست از تحصیل بکشد. سالها بعد زن جوانی به بیماری مهلکی گرفتار شد. پزشکان از درمان وی عاجز شدند. او به شهر بزرگتری انتقال یافت. دکتر هاروارد کلی در مورد مشاوره وضعیت این زن فرا خوانده شد. وقتی او نام شهری را که زن جوان از آن آمده بود شنید برق عجیبی در چشمهایش نمایان شد. او بلافاصله بیمار را شناخت. مصمم به اتاقش بازگشت و با خود عهد بست هر چه در توان دارد برای نجات زندگی او بکار گیرد. مبارزه آنها با بیماری بعد از کشمکش طولانی به پیروزی رسید. روز ترخیص بیماری فرا رسید. زن با ترس و لرز صورت حساب را گشود. او اطمینان داشت باید تا آخر عمر برای پرداخت صورت حساب کار کند. نگاهی به صورت حساب انداخت. جمله‌ای به چشمش خورد: «همه مخارج بیمارستان قبلاً با یک لیوان شیر پرداخت شده است.» تو نیکی می کن و در دجله انداز ... که ایزد در بیابانت دهد باز (سعدی) به .👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3000238094Cf99aa0bd22 🌸 🍂🍂 🍃🍃🍃 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
داستان آموزنده
آکادمی زناشویی 🎓♂️♀️
✍🍃 #مهارت_های_زندگی_زناشویی؛ ۱۰ مهارتی که هر زن و شوهری باید بداند. ✅مهارت دوم: مقدم دانستن همسر
✍🍃 #مهارت_های_زندگی_زناشویی؛ ۱۰ مهارتی که هر زن و شوهری باید بداند. ✅مهارت سوم: رشد و توسعه‌ی فردی فقط در اندیشه‌ی رابطه‌ی زناشویی امروز خود نباشید، بلکه باید به راهکارهای دوام و بهبود این رابطه در سال‌های آینده نیز بیندیشید. مثلا از خودتان بپرسید: چی کار می‌تونم بکنم که همسر ایده‌آل‌تری باشم؟ چی کار می‌تونم بکنم که پنج سال دیگه هم به چشم همسرم جذاب به‌نظر برسم؟ بهتر نیست تحصیلاتم رو ادامه بدم؟ بهتر نیست یه کسب‌و‌کاری راه بندازم که مال خودم باشه؟ چطوری می‌تونم به همسرم نشون بدم که توی سختی‌ها پشتش هستم؟ دیکسون توصیه می‌کند که در زندگی نسبت به تغذیه‌ سالم، سلامتی و طول عمر، آینده‌نگری اقتصادی، پس‌انداز و پیشرفت شغلی بی‌اهمیت نباشید تا بتوانید آینده‌ی دلپذیرتری را برای خودتان و همسرتان رقم بزنید. خلاصه اینکه همه‌ی تلاش‌تان را به‌کار بگیرید تا برای شریک زندگی‌ خود همسر شایسته‌‌تری باشید. #همسرداری به #کانال_زوجین_خوشبخت_بپیوندید.👇 Join🔜 @zojinkhoshbakht 👫 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
ســــــــلام صبح زیباتون بخیر روزتون ختم به زیباترین خیرها امیدوارم امروز حاجت دل پاک و مهربانتون با زیباترین حکمتهای خدا یکی گردد روزتـون پر از بـهترین ها به #کانال_زوجین_خوشبخت_بپیوندید.👇 Join🔜 @zojinkhoshbakht 👫 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
خانه داری ازسخت ترین شغل هاست حقوق ندارد بیمه وبازنشستگی ندارد تعطیلی و مرخصی ندارد ساعت کاری مشخص ندارد فقط به عنوان وظیفه بی چون وچرای همسرت به آن نگاه نکن عاشقانه تشکر کن ازهمسرت به #کانال_زوجین_خوشبخت_بپیوندید.👇 Join🔜 @zojinkhoshbakht 👫 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─ 🍃🍃🍃 🍂🍂 🌸 ✍🏻 💑این قوانین را برای همسرتان ارسال کنید ۱. حق نداریم به خانواده‌های هم توهین كنیم. ۲. حق نداریم مسائل و مشكلات كهنه را مطرح كنیم. در حین دعوا فقط راجع به همان موضوع بحث می‌كنیم. ۳. شام و ناهار نپختن و نخوردن نداریم. همه اعضا باید مثل قبل برای غذا خوردن حاضر باشند. ۴. سلام و خداحافظی در هر صورت لازم است. ۵. هیچ‌كسی حق ندارد جای خودش را عوض كند. ۶. هر كسی برای آشتی پیشقدم شود، نفر دیگر باید برایش كادو بخرد. ۷. حق نداریم اشتباه طرف مقابل را تعمیم دهیم؛ مثلا عبارت تو همیشه. . . ممنوع است چون این كار دعوا را به اوج می‌رساند. ۸. باید به هم فرصت دهیم كه هر فردی راجع به دیدگاهش نسبت به موضوع دعوا پنج دقیقه صحبت كند و طرف دیگر هم پنج دقیقه فرصت پاسخگویی دارد. در صحبت همدیگر نمی‌پریم. اگر حرفی هم باقی ماند باید به فردا موكول شود تا سر و ته بحث مشخص شود. به .👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3000238094Cf99aa0bd22 🌸 🍂🍂 🍃🍃🍃 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─ 🍃🍃🍃 🍂🍂 🌸 اول من (مریم) و مینا خواهرم دوقلوهای کاملا یکسان هستیم و از بچگی همرو با این شکل ظاهر سرکار میذاشتیم اما آخرین سرکاریمون پایان خوبی نداشت. ماجرا از زمان خواستگاری خواهرم مینا شروع شد و تا زمان عقدش ادامه پیدا کرد. از وقتی مینا با مهدی آشنا شده بود هر از گاهی منو اون جاهامون رو باهم عوض میکردیم میخواستیم ببینیم واکنشش چیه و آیا اصلا مارو تشخیص میده یا نه. گرچه حد و حدود و حرمت هارو حفظ میکردیم و نمیذاشتیم در رابطه دو طرفه خللی ایجاد بشه. بعد از آشنایی اولیه و قول و قرار های بزرگان فامیل، مراسم عقد برگزار شد. شب قبل از مراسم من و مینا مثل همیشه نقشه کشیدم که اینبارم کمی مهدی رو اذیت کنیم و واکنش های اون رو ببینیم. قرار شد بعد از عقد من به جای مینا وارد اتاق بشم و مینا هم از قبل تو کمد قایم بشه و با دوربین واکنش اونو فیلم برداری کنه فقط قرار بود در حدی باشه که ببینیم مهدی چی میگه و چیکار میکنه و اصلا هیچ چیزه بدی قرار نبود پیش بیاد میخواستیم 3 نفره کمی بخندیم شوخی کنیم و شاد باشیم ولی اتفاقات همیشه اونجوری که فکر میکنیم پیش نمیره... مراسم عقد خیلی ساده و سنتی برگزار شد خطبه ی عقد جاری و مینا و مهدی رسما زن و شوهر شدند. مهمون ها کم کم رفتند و خونه خلوت شد و عروس داماد آماده میشدن برای حجله رفتن ... دلم مثل سیرو سرکه میجوشید شاید نباید اینکارو میکردیم... چند باری رفتم به مینا بگم بیخیال این بازی بشیم درست نیست ممکنه مهدی خیلی ناراحت بشه یا شاید اصلا اتفاقات اونجوری که دوست داریم پیش نره ولی هربار که خواستم حرفی بزنم صدایی در درونم مانع میشد ... همش زمزشو حس میکردم که میگفت همین یک باره... آخرین باره... بذار ببینیم چی میشه... به هیجانش میارزه و.... مینا رفته بود تو اتاق و منم تو یه فرصت مناسب بدون اینکه کسی ببینه وارد شدم... لباسهامون رو عوض کردیم اون رفت داخل کمد و من هم روی تخت نشستم و منتظر بودم تا مهدی بیاد.... این لحظات انتظار شاید چند دقیقه ای بیشتر طول نکشید ولی برای من که تمام وجودمو استرس گرفته بود مثل چند سال گذشت... ضربان قلبم تندتراز همیشه بود جوری که صداشو تو گوشم حس میکردم... تق تق تق... مهدی خیلی پسر با ادب و با اخلاقی بود همیشه قبل از ورود در میزد... بفرمایید...و با صدای من مهدی وارد اتاق شد... 🔴این داستان ادامه دارد.... به .👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3000238094Cf99aa0bd22 🌸 🍂🍂 🍃🍃🍃 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
آکادمی زناشویی 🎓♂️♀️
✍🍃 #مهارت_های_زندگی_زناشویی؛ ۱۰ مهارتی که هر زن و شوهری باید بداند. ✅مهارت سوم: رشد و توسعه‌ی فرد
✍🍃 🏡#مهارت_های_زندگی_زناشویی؛ ۱۰ مهارتی که هر زن و شوهری باید بداند. ✅مهارت چهارم: بخشش در روابطی که هنوز رسمی نشده‌اند یا گذرا هستند، شاید اگر خطایی از طرف مقابل سر بزند، تصمیم بگیرید که اشتباهش را نبخشید و قطع رابطه کنید. اما وقتی پیمان ازدواج می‌بندید، لازم است که توانایی بخشش را در خود تقویت کنید و بتوانید خیلی زود ببخشید. اگر همسرتان خطایی مرتکب شد و عذرخواهی کرد، به خودتان گوشزد کنید که هیچ‌کس کامل نیست و قطعا خودتان نیز نقص‌هایی دارید و گاهی مرتکب خطا می‌شوید. درصورتی‌که در این مهارت حیاتی ضعیف هستید، حتما از یک شخص آگاه و متخصص راهنمایی و مشاوره بگیرید. هنگامی که از توانایی بخشش عاجز می‌شوید، درست همان لحظه است که ادامه‌ی ازدواج‌تان به بن‌بست می‌خورد. یادتان باشد که خیلی اوقات دوام یک رابطه بدون بخشش ممکن نیست. دیکسون به کسانی که هیچ سررشته‌ای از این مهارت ندارند یا به هر علتی قادر به بخشش نیستند، یادآور می‌شود که مجرد بمانند! #همسرداری به #کانال_زوجین_خوشبخت_بپیوندید.👇 Join🔜 @zojinkhoshbakht 👫 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
آکادمی زناشویی 🎓♂️♀️
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─ 🍃🍃🍃 🍂🍂 🌸 #شیطنت_خواهران_دوقلو #قسمت اول من (مریم) و مینا خواهرم دوقلوهای کاملا یکس
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─ 🍃🍃🍃 🍂🍂 🌸 تق تق تق... مهدی خیلی پسر با ادب و با اخلاقی بود همیشه قبل از ورود در میزد... بفرمایید...و با صدای من مهدی وارد اتاق شد... برق هیجان رو میشد از تو چشمای مهدی خوند , استرس در وجود من با اومدن مهدی بیشتر از قبل شد.یه نگاهی به سمت کمد کردم که مینا داشت از در نیمه باز مارو نگاه میکرد میخواستم بهش اشاره کنم سریع بیاد بیرون این استرس لعنتی هرچه زودتر تموم بشه اما چشمش به دوربین بود و اصلا حواسش به اشاره من نبود. مهدی آروم به من نزدیک شد کتشو از تنش در آورد گذاشت روی تخت بعدش کنار من نشست... سکوت سردی از شرم بین ما ایجاد شده بود... مهدی بلاخره سر صحبت رو باز کرد... -من تاحالا بهت دروغ گفتم؟ یا کاری کردم که از من ناراحت بشی؟ -نه چطور؟ -فکر میکنی یه پسر وقتی حسشو با یه دختر در میون میذاره غیر از صداقت و روراستی چی میخواد؟ -امم, نمیدونم قطعا فقط صداقت و روراستی مهمه و بدون این مساله و عدم اعتماد زندگی خوب پیش نمیره! -خب من برای همین میخوام با کمال صداقت یه چیزی بهت بگم و دوست ندارم فکر بدی بکنی یا واکنش خاصی نشون بدی. -چی شده! - چیزی نشده... چطوری بگم... نمیدونم این چند وقت یه مساله ای ذهنم رو درگیر کرده... نمیدونستم باید چیکار کنم اما امشب تصمیم گرفتم بهت بگم. -بگو دیگه چقدر مقدمه چینی میکنی.. -ببین حقیقتش اینه من ...من فکر میکنم مریم به من علاقه داره!گاهی احساس و رفتاراش خاص میشه نمیدونم یه جوره خاصی برخورد میکنه که انگار تو کلامش احساسه ... -چی!؟ یعنی چی؟ -یعنی من فکر میکنم خواهرت به من علاقه داره... حرف مهدی که به اینجا رسید فهمیدم با کارای ما زمانی که جاهامون رو عوض میکردیم وقتی با مینا برخورد داشته فکر میکرده منم برای همین فکر میکنه من بهش حسی دارم .. اصلا نمیدونستم چی باید بگم یا چه جوابی بدم ... تو همین افکار بودم و داشتم جوابی آماده میکردم که بگم... اما فرصت پیدا نکردم چون در کمد باز شد و مینا از تو کمد با دوربینی در دست اومد بیرون.... من که گیج شده بودم اصلا نفهمیدم چرا مینا یهو اومد بیرون قرارمون اصلا اینجوری نبود... مهدی یه نگاهی به من کرد یه نگاهی به مینا و تا ته قضیه رو خوند... از رو تخت بلند شد و به سمت مینا رفت... 🔴این داستان ادامه دارد.... به .👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3000238094Cf99aa0bd22 🌸 🍂🍂 🍃🍃🍃 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─