✍🍃
💚ﻫﻨﮕﺎﻣﯿﮑﻪ ﺍﺯ ﺩﺭﻭﻥ ﺯﻻﻝ ﺑﺎﺷﯽ،
ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻧﻮﺭﯼ ﻣﯽ ﺑﺨﺸﺪ ﺁﻧﭽﻨﺎﻥ ﮐﻪ ﻧﺪﺍﻧﯽ...
ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﻣﻴﺪﺍﺭﻧﺪ ﺍﺯ ﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻧﺪﺍﻧﯽ...
ﻭ ﻧﯿﺎﺯﻫﺎﯾﺖ ﺍﺯ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﺮﺁﻭﺭﺩﻩ ﺷﻮﺩ ﮐﻪ ﻧﺪﺍﻧﯽ ﭼﻪ ﺷﺪ!
ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﭘﺎﮎ ﻧﯿﺘﯽ...
ﻭ ﭘﺎﮎ ﻧﯿﺖ ﮐﺴﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﻪ، ﺑﺪﻭﻥ ﺍﺳﺘﺜﻨﺎﺀ، ﺧﯿﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ.
ﭼﻮﻥ ﻣﯿﺪﺍﻧﺪ،
ﺳﻌﺎﺩﺕ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﺯ ﺧﻮﺷﯽ ﺍﻭ ﻧﻤﯿﮑﺎﻫﺪ...
ﻭ ﺑﯽ ﻧﯿﺎﺯﯼ ﺁﻧﻬﺎ ﺍﺯ ﺛﺮﻭﺕ ﺍﻭ ﮐﻢ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ...
ﻭ ﺳﻼﻣﺖ آﻧﻬﺎ ﻋﺎﻓﯿﺖ ﻭ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺳﻠﺐ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﮐﺮﺩ...
ﭘﺲ ﭼﻪ ﺯﯾﺒﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻧﯿﮏ ﺍﻧﺪﯾﺶ ﻭ ﺧﯿﺮ ﺧﻮﺍﻩ ﺑﺎﺷﯿﻢ...
#آرامش
به #کانال_زوجین_خوشبخت_بپیوندید.👇
Join🔜 @zojinkhoshbakht 👫
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
آکادمی زناشویی 🎓♂️♀️
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─ 🍃🍃🍃 🍂🍂 🌸 #شیطنت_خواهران_دوقلو #قسمت_چهارم مینا لباساشو پوشید و از خونه خارج شد. از
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🍃🍃🍃
🍂🍂
🌸
#شیطنت_خواهران_دوقلو
#قسمت_پنجم
مهدی بعد از شب نامزدی مریم درخواستی از من کرد که من هیچ جوری نمیتونستم نه بگم چون بهش قول داده بودم و در گذشته خودم اشتباه بزرگی کرده بودم وبرای جبرانش باید کاری میکردم اما کاری که مهدی ازم میخواست واقعا غیر قابل انجام بود..
اون دقیقا همون کاری که من و مریم سرش آورده بودیم میخواست جبران کنه ... نمیدونستم باید بهش حق بدم یا نه! بگم مرد غیرتت کجا گرفته این حرفا چیه!! واینکه اصلا نمیتونستم بگم مهدی چنین درخواستی ازم کرده حسابی کلافه و عصبی بودم.گفت باید به مریم بگی و جاتون رو عوض کنید و اینبار من میخوام واکنش جمال رو ببینیم.
همه حرفاش رو به مریم زدم اونم بدتر از من عصبی و ناراحت شد و اصلا روش نمیشد به جمال بگه قبلا چنین کاری شده چون آبروی جفتمون میرفت.
روزها میگذشت و من و مریم در فکر چاره یا راهی هرچقدرم با مهدی حرف زدم از شرطش دست برنمیداشت و میگفت تو بمن قول دادی و اگر انجام ندی زندگیمون دیگه هیچوقت مثل قبل نخواهد بود.
بلاخره عقد انجام شد و صیغه محرمیت رو خوندن و زمان عملکردن شرط مهدی رسید
قرار بود مهدی با جمال صحبت کنه و یه جوری اونو دست به سر کنه تا من و مریم جامون رو عوض کنیم.
از لحظه ای که وارد اتاق شدم و مریم رو تو اون حال دیدم تمام خاطرات گذشته این چندسال جلوی چشمم زنده شد.
یه بازی یه شوخی احمقانه داشت زندگیمو خراب میکرد
نه راه پیش داشتم نه راه پس
اینبار مریم جای من بود و مثل ابر بهار اشک میریخت
با هزار زحمت راضیش کردم لباسشو عوض کنه و من لباس اونو بپوشم و البته چون این مدت کمی صورت و هیکل من فرق کرده بود لباس به راحتی اندازم نمیشد و خیلی راحت از دور مشخص میشد که من مینا هستم نه مریم...
برای همین قرار شد یه تور روی صورتم بکشم و جوری بشینم که بعد از ورود جمال پشت به اون باشم...
من آماده شدم و مریم از اتاق خارج شد
اینقدر اتاق ساکت بود که صدای قلبم رو تو گوشم حس میکردم
و این سکوت با باز شدن در شکسته شد
قلبم به شدت میتپید , استرس زیادی داشتم , تمام بدنم یخ کرده بود
با هر صدای قدمی که میومد انگار چیزی در درونم فرو میریخت...
صدای قدم ها قطع شد
کنارم روی تخت نشست اونقدر نزدیک که دیگه صدای نفس هاشو حس میکردم
اینجا بود که دست جمال به سمتم اومد و بازوم رو گرفت...
🔴این داستان ادامه دارد....
به #کانال_زوجین_خوشبخت_بپیوندید.👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/3000238094Cf99aa0bd22
🌸
🍂🍂
🍃🍃🍃
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شب و سکوت و آرامش
مکمل هم هستند
اما در سکوت میتوان
گوش دل داشت
صدای خدا را شنید که میگوید
شب را برای تو آفریدم آرام بخواب
من تا صبح مراقبت هستم
⭐️شبتون خوش و سراسر آرامش
به #کانال_زوجین_خوشبخت_بپیوندید.👇
Join🔜 @zojinkhoshbakht 👫
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
✍🍃
خوشبختی خود به خود به وجود نمی آید
رسیدن به خوشبختی :
فرآیندی فعال است که نیازمند تلاش است
افکار غلط را کنار بگذارید
به اضطراب ها غلبه کنید
علاقه ها را شناسایی کنید
وارد یک رابطه معنادار با یک انسان دوست داشتنی شوید
فراموش نکنیم انسانها خود به خود خوشبخت نمی شوند
تلاش کنید؛
تلاش کنید؛
و باز هم تلاش کنید …
#آرامش
به #کانال_زوجین_خوشبخت_بپیوندید.👇
Join🔜 @zojinkhoshbakht 👫
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
آکادمی زناشویی 🎓♂️♀️
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─ 🍃🍃🍃 🍂🍂 🌸 #شیطنت_خواهران_دوقلو #قسمت_پنجم مهدی بعد از شب نامزدی مریم درخواستی از من
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🍃🍃🍃
🍂🍂
🌸
🚩#شیطنت_خواهران_دوقلو
#قسمت_ششم
اینقدر اتاق ساکت بود که صدای قلبم رو تو گوشم حس میکردم
و این سکوت با باز شدن در شکسته شد
قلبم به شدت میتپید , استرس زیادی داشتم , تمام بدنم یخ کرده بود
با هر صدای قدمی که میومد انگار چیزی در درونم فرو میریخت...
صدای قدم ها قطع شد
کنارم روی تخت نشست اونقدر نزدیک که دیگه صدای نفس هاشو حس میکردم
اینجا بود که دست جمال به سمتم اومد و بازوم رو گرفت...
سریع دستمو کشیدم و از رو تخت بلند شدم وقتی برگشتم مادرم رو دیدم که رو تخت نشسته و من فکر میکردم جمال بوده... از خوشحالی فقط اشک میریختم رو زمین کنای پای مادرم نشستم و سر رو زانوانش گذاشتم تا آرومم کنه ...
مادرم گفت مهدی خیلی آقاس و مشخصه بیش از چیزی که فکر کنی تورو دوست داره فقط با اینکار خواسته حس اون موقعش رو بفهمی و درسی از اشتباهت گرفته باشی دخترم... آهنگ صدای مادرم و حرفاش اونقدر آرومم کرد که به طور کل استرس رو فراموش کردم.به من گفت بیام اینجا چون میدونست لحظه ی سختی رو پشت سر گذاشتی عزیزم.
سراغ مهدی رو از مادرم گرفتم که گفت تو حیاط منتظره...
سریع بلند شدم از اتاق خارج شدم درو که باز کردم چهره ی مهدی رو که دیدم انگار دنیارو بهم دادن از فرط خوشحالی پریدم بغلش و بوسش کردم... و همش میگفتم ببخشید ببخشید میدوم اشتباه کردم...
مهدی گفت آروم باش عزیزم, ببخش که امشب استرس زیادی بهت وارد شد ولی فکر میکنم لازم بود و این تجربه ای تلخ بود که به خوشی برای هر دوی ما تموم شد...
ازش در مورد مریم و جمال پرسیدم که گفت اونها باهم الان خوشن و تو اتاق هستند...
وای میخواستم بال در بیارم اصلا توان حرف زدن نداشتم از خوشحالی نمیدونستم بخندم یا گریه کنم کابوس هام تموم شده بود...
الان چندین سال از اون ماجرا میگذره و من یه دختر 7 ساله و یه پسر 2 ساله دارم. مریم هم تازه باردار شده و به زودی پسرش بدنیا میاد...
پایان
به #کانال_زوجین_خوشبخت_بپیوندید.👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/3000238094Cf99aa0bd22
🌸
🍂🍂
🍃🍃🍃
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
آکادمی زناشویی 🎓♂️♀️
✍🍃 #تقویت_عزت_نفس_شریک_زندگیتان با ۶ راهکار کاربردی: ۱. از همسرتان تعریف کنید: هر زمان فرصت یاف
✍🍃
#تقویت_عزت_نفس_شریک_زندگیتان با ۶ راهکار کاربردی:
۲. پذیرش بیقیدوشرط را تمرین کنید:
پذیرش بیقیدوشرط به اندازهی عشق بی قید و شرط اهمیت دارد. پذیرش تماموکمال و بیقیدوشرط باعث تقویت عزت نفس است. پذیرش بیقیدوشرط یعنی شما در هر شرایطی از شریک زندگیتان پشتیبانی میکنید. شما به او با همهی نقصها، کمبودها، اشتباهات و مشکلاتش عشق میورزید.
ادامه دارد...
#همسرداری
#عزت_نفس
به #کانال_زوجین_خوشبخت_بپیوندید.👇
Join🔜 @zojinkhoshbakht 👫
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🍃🍃🍃
🍂🍂
🌸
دعا و نفرین!
👈وقتی برای کسی از ته قلب آرزوی موفقیت شادی و سلامتی می کنید، امواج نامرئی تفکرات و انرژی شما تشخیص نمی دهد که این آرزو متوجه دیگریست.
✅این موج نیک خواهی ابتدا خود شما را سرشار از ماهیت خویش می کند.
👈در حالت دعا تمامی قوای معنوی، سلول های مغز و حتی سیستم عصبی، زیر بارش این ذرات بهشتی قرار می گیرند که خود شما آن را تولید کردید.
اگر از کسی بیزار و متنفر باشید نیز ذرات و امواج کسالت و تنفر، نخست بر خود شما می بارد و سپس در ضمیرتان رسوب می کند.
با توجه به این واقعیت، ضمیر ناخودآگاه کسی که دعا و نفرین می کند، نمیتواند تشخیص دهد که این محصولات شفا بخش و یا مسموم کننده متعلق به فرد دیگریست و باید به سوی او صادر شود بلکه در این شرایط، ضمیر ناخودآگاه، آن محصولات را ابتدا خودش جذب می کند.
🍀همیشه به یاد داشته باشید آبی که در رودخانه جاریست، نخست بستر خود را تر و سرشار از ذات خویش میکند و در نهایت به دریا میرسد، به همین صورت کسی که در معرض تابش امواج شما قرار گرفته نیز آخرین ایستگاه دریافت کننده ی آن است.
📘بر گرفته از کتاب هر روز برای همان روز.
به #کانال_زوجین_خوشبخت_بپیوندید.👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/3000238094Cf99aa0bd22
🌸
🍂🍂
🍃🍃🍃
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
آکادمی زناشویی 🎓♂️♀️
✍🍃 #تقویت_عزت_نفس_شریک_زندگیتان با ۶ راهکار کاربردی: ۲. پذیرش بیقیدوشرط را تمرین کنید: پذیرش
✍🍃
#تقویت_عزت_نفس_شریک_زندگیتان با ۶ راهکار کاربردی:
۳. از عبارتهای اولشخص استفاده کنید.
عبارتهای اولشخص بخش مهمی از رابطه عاطفی است و به تقویت عزت نفس کمک میکند. این عبارتها باعث میشود بهجای سرزنش همسرتان بر احساسات خودتان تمرکز کنید. مثلا بهجای «تو خیلی ولخرجی میکنی» یا «تو نمیتونی هزینهها رو مدیریت کنی»، بگویید «من نگران حساب مشترکمون هستم» یا «من خیالم راحتتر میشه اگه با هم برای هزینهها برنامهریزی کنیم».
ادامه دارد...
#همسرداری
#عزت_نفس
به #کانال_زوجین_خوشبخت_بپیوندید.👇
Join🔜 @zojinkhoshbakht 👫
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🍃🍃🍃
🍂🍂
🌸
#بی_خبر_صیغه_شدم
پارسال تو یه تصادف شوهرم فوت کرد، دختر شهرستانی بودم کسی و نداشتم برای همین با خانواده ی شوهرم زندگی می کردم ...
یه روز برادر شوهرم صدام کرد رفتم اتاقش رو تخت نشسته بود
ازم خواست کنارش بشینم .کاریم داشتی
صبر کن . شروع کرد به خوندن یک سری متن های عربی و بعدش گفت
بگو قبول می کنم
با تعجب پرسیدم چی؟
تو بگو گفتم قبول می کنم
از این به بعد تو زن صیغه ایی من شدی
هنگ کردم فک کردم شوخی میکنه
وقتی مغزم اون اتفاق رو تجزیه و تحلیل کرد و به خودم امدم از جام بلند شدم بدنم بی حس بود
باعث شد با زانو بی افتم جلو پاش
اشکام شروع به باریدن کرد
چرا باهام این کار رو کردی؟
_چرا میپرسی چرا چندین بار بهت گفتم دوست دارم بیا ازدواج کنیم قبول نکردی
چطور انتظار داشتی قبولت کنم؟اونم زمانی که شش ماه بیشتر از مرگ رضا نگذشته بود،من نمی خوام زن تو باشم مردم در موردم چی می گن؟میگن شوهرش مرد سریع رفت زن برادر شوهرش شد
میگن شوهره هنوز کفنش خشک نشده شوهر کرد
_ما چیکار حرف مردم داریم؟من تو رو دوست دارم اگه بخوای به حرف مردم باشی باید تا آخر عمرت تنها باشی ،حالا هم گریه نکن
من دوست ندارم زن صیغه ایی کسی باشم
_ صبر کن همین امشب با اقاجون حرف میزنم،خونه رو اماده کنم،عقدت می کنم بعدش همه رو یک شب دعوت می کنیم و عقدمون رو رسمی می کنیم
میان گریه لبخند زدم،من از این ازدواج ناراضی نبودم دلم نمی خواست به چشم بیوه بهم نگاه بشه مگه من چند سالم بود؟حق زندگی داشتم،حق داشتم ازدواج کنم و بچه دار بشم
یک هفته بعد همه چیز علنی شد همراه اقا جون و مامان به محضر رفتیم و عقد کردیم
دو شب بعدش همه رو دعوت کردیم و عقدمون رو رسمی کردیم
من با رامین خوشبختی رو حس کردم و طعم زندگی رو چشیدم
پسرمون این خوشبختی رو کامل کرد
حالا من یک خانواده دارم
خانواده ایی که با تمام وجود دوسشون دارم و حاضرم براشون جون بدم.
به #کانال_زوجین_خوشبخت_بپیوندید.👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/3000238094Cf99aa0bd22
🌸
🍂🍂
🍃🍃🍃
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
آکادمی زناشویی 🎓♂️♀️
✍🍃 #تقویت_عزت_نفس_شریک_زندگیتان با ۶ راهکار کاربردی: ۳. از عبارتهای اولشخص استفاده کنید. عبار
✍🍃
#تقویت_عزت_نفس_شریک_زندگیتان با ۶ راهکار کاربردی:
۴. تصویر ذهنی او را از اندامش تقویت کنید:
برای بسیاری از آدمها بهویژه زنها، عزت نفس وابسته به تنانگارهشان (تصویر ذهنی شخص از اندام و تغییرات بدن خود) است. کمک به همسرتان برای اینکه بدن خودش را بپذیرد و مشکلی با آن نداشته باشد، برای تقویت عزت نفس اساسی است. بر پایهی پژوهشهای گوناگون، شریک زندگی ما معمولا رضایت بیشتری از بدن ما دارد تا خودمان. از این علاقهی ویژه به اندام همسرتان بهره بگیرید و از آن تعریف کنید. اما مهمتر از آن، هر زمان شریکتان شروع به گفتن عبارات منفی دربارهی بدنش کرد، سریع او را متوقف کنید و حرفهای مثبت بزنید.
ادامه دارد...
#همسرداری
#عزت_نفس
به #کانال_زوجین_خوشبخت_بپیوندید.👇
Join🔜 @zojinkhoshbakht 👫
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🍃🍃🍃
🍂🍂
🌸
#دوبرادر_و_دختر_همسایه
این داستان واقعی می باشد. نقل به مزمون ارسالی از طرف #آرش
#قسمت_اول
این دو برادر اسم هاشون فرزاد و فرشید هست فرزاد دو سال از فرشید بزرگتره و پدر و مادرشون بخاطر مسائل شخصی که به خودشون ربط داره از هم جدا شده بودن و بچه ها با مادرشون زندگی می کردن ، فرزاد خیلی هوای فرشیدو داشت چون فرشید بچه بود ، فرزاد که بزرگتر بود هم درس می خوند هم خرج خونه شونو در میاورد از بچه گی زرنگ بود و هر کاری می گفتن انجام میداد کلا بچه های دوست داشتنیی بودن ، فرزاد از خودش میزد و به فرشید میداد نمیذاشت کوچکترین کمبودی داشته باشه حتی بعضی از شبها بخاطر راحتی فرشید می رفت کار میکرد تا پول تو جیبی فرشیدو جور کنه ، مادرشون این دوتا بچه رو جوری تربیت کرده بود که نه به کسی توهین میکردن نه با بچه های هم سن خودشون دعوا میکردن و تو کارای مذهبی فعال بودن ، فرزاد بخاطر اینکه کار میکرد کمتر به درسش می رسید ولی نمیذاشت فرشید کار کنه و میگفت تو باید درس بخونی و واسه خودت کسی بشی ، اگه کلاس فرشید زودتر تموم میشد فرزاد کلاسشو ول میکرد تا فرشید و برسونه خونه ، فرزاد جوری تلاش میکرد که پدر مادرا اونو الگوی بچه هاشون قرار میدادن اگه فرشید مریض میشد اون تمام کارو درسشو ول میکرد و به فرشید میرسید تا خوب بشه حتی شبها نمیذاشت مادرش بیدار بمونه پیش فرشید و خودش بیداری میکشید و داروهای فرشیدو سرموقع میداد تا فرشید خوب بشه، اینو میخوام بگم که فرزاد از جون مایه میذاشت واسه فرشید، فرزاد با هر بدبختی که بود دیپلمشو گرفت ولی دانشگاه قبول نشد بخاطر همین چسبید به کار چون از بچه گی کار کرده بود بلد بود چه جوری پول در بیاره فرشید هم اول دبیرستان بود و درس میخوند فرزاد پولاشو جمع کرد و رفت تو کار خریدو فروش لیمو ترش کارش هم گرفت با یک سال کار تونست باغ لیمو بخره از قضا فرزاد عاشق یه دختری شده بود که چهار سال از خودش کوچیکتر بود به اسم نسترن که همسایشون بود ، نسترن هم عاشق فرزاد بود ولی هیچ وقت فرزاد به خاطر موقعیتش اسم زن گرفتنو نمیاورد و فکرش روی خانواده ی خودش بود و به نسترن هم گفته بود تا فرشید و زن نده خودش زن نمیگیره نسترن هم قبول کرده بود و میگفت صبر میکنم تا بهت برسم.
🔴این داستان ادامه دارد....
به #کانال_زوجین_خوشبخت_بپیوندید.👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/3000238094Cf99aa0bd22
🌸
🍂🍂
🍃🍃🍃
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
آکادمی زناشویی 🎓♂️♀️
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─ 🍃🍃🍃 🍂🍂 🌸 #دوبرادر_و_دختر_همسایه این داستان واقعی می باشد. نقل به مزمون ارسالی از طر
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🍃🍃🍃
🍂🍂
🌸
#دوبرادر_و_دختر_همسایه
این داستان واقعی می باشد. نقل به مزمون ارسالی از طرف #آرش
#قسمت_دوم
با هم تلفنی حرف میزدند و بعضی وقتا دور از چشم بقیه با هم میرفتن بیرون هیچکس نمیدونست فرزاد نسترنو دوست داره ولی فرشید با مادرش میدونستن که فرزاد دختری رو دوست داره اونم از روی پیامها و زنگهایی که رو گوشی فرزاد میخورد و هر چی به شوخی یا جدی میگفتن کیو دوست داری فرزاد به خودش نمیگرفت و میگفت من تا داداش کوچیک خودمو زن ندم خودم زن نمیگیرم این دوست داشتن و عشق پنهانی ادامه داشت تا چند سال که درس فرشید تموم شده بود و سال آخر دانشگاه بود و نسترن هم دانشجو شده بود فرزاد هم به یک تاجر معروف لیمو ترش با همین سن و سال کمش تبدیل شده بود و زندگیش خیلی خوب شده بود از همه لحاظ ، فرزاد منتظر فرشید بود تا اسم دختریو بیاره تا خودش رسما از نسترن خواستگاری کنه عشق بین فرزادو نسترن زیادتر شده بود ولی همش پنهانی ، دفتر خاطراتشون پر شده بود از حرفهای چند سال گذشتشون از گریه ها و خنده های هر دو شون تا اینکه فرشید دانشگاهشو تموم کرد و شده بود دبیر ادبیات و تو دبیرستان تدریس میکرد یک شب مادرشون بعد از شام بهشون گفته بود که حالا وقت زن گرفتنتونه و دامادیتونو میخوام جشن بگیرم منم آرزو دارم فرزاد گفته بود اول فرشید بگه کیو میخواد بعدش من میگم و با هم جشن عقدمونو میگیریم فرشید با خجالت تمام و اصرار داداشو مادرش بلاخره گفته بود که نسترنو میخواد مادرش هم گفته بود مبارکه دختر نجیب و خوبیه ، بله دوستان درست شنیدید فرشید هم عاشق نسترن شده بود پیش خودش ، فرزاد که اصلا نفهمیده بود فرشید چی گفته دوباره ازش پرسیده بود که عزیزم کیو دوست داری؟ اونم گفته بود نسترن دیگه دختر همسایه رو میگم دو سالی میشه که بهش فکر میکنم فرزاد که رنگ از صورتش پریده بود گفته بود شوخی میکنی؟ اونم گفته بود فرزاد حالت خوب نیست؟ فرزاد گفته بود نه خوبم فقط کمی سرم درد میکنه چیز مهمی نیست فرزاد که هنوز باورش نشده بود دوباره پرسیده بود واقعا نسترنو میخوای؟ اونم گفته بود آره مگه دختر خوبی نیست که انقد میپرسی؟ فرزاد گفته بود نه خیلی دختر خوبیه فقط یه کم تعجب کردم بعد پرسیده بود باهاش حرفم زدی؟ اونم گفته بود نه الان دارم به شما میگم و هیچکس این موضوع رو نمیدونه فرزاد که چهرش به چند رنگ در اومده بود و تمام غصه هاش با درداشو با گفتن دختر خوب و پاکیه پنهون کرد بعد گفته بود ...
🔴این داستان ادامه دارد....
به #کانال_زوجین_خوشبخت_بپیوندید.👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/3000238094Cf99aa0bd22
🌸
🍂🍂
🍃🍃🍃
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🍃🍃🍃
🍂🍂
🌸
🔰آدمِ سالم كيست؟
(آدمی که میتوانید برای ازدواج به او اعتماد کنید)
آدم سالم، آدمی است كه با خودش و با آدمهاى اطرافش در حال جنگ و ستيز نيست،
نتيجتاً حضورش به آدم انرژى ميده
بيشتر از اينكه انتقادگر باشه، مشوقه!
بيشتر از اينكه منفى باشه، مثبته!
بيشتر از اينكه متكبر باشه، متواضعه!
بيشتر از اينكه بخواد خودنمايى كنه، دوست داره در يك فضاى اشتراكى، ديگرانو ببينه و همينطور خودش ديده بشه!
با آدم سالم، شما بهترين بخش وجودتون بيرون مياد،
آدم سالم زيباييهارو ميبينه و به زبون مياره!
آدم سالم خوش خلق هستش، مزاح و طنز خوبى داره!
آدم سالم همونى هست كه ميبينى،
فى البداهه است!
خلاقيت داره،
برخوردش محترمانه است،
حرمت شما حفظ ميشه،
ميتونيد به او اعتماد كنيد،
احساس امنيت كنيد!
آدم سالم كنترل نياز نداره،
تحقير نياز نداره،
تسلط نياز نداره!
آدم سالم با مجموعه رفتارهاش به شما احساسى رو ميده كه در حقيقت شما خودت رو مثبت تر و بهتر از انچه که هستی ببیني
#ازدواج_موفق
به #کانال_زوجین_خوشبخت_بپیوندید.👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/3000238094Cf99aa0bd22
🌸
🍂🍂
🍃🍃🍃
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
آکادمی زناشویی 🎓♂️♀️
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─ 🍃🍃🍃 🍂🍂 🌸 #دوبرادر_و_دختر_همسایه این داستان واقعی می باشد. نقل به مزمون ارسالی از طر
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🍃🍃🍃
🍂🍂
🌸
#دوبرادر_و_دختر_همسایه
این داستان واقعی می باشد. نقل به مزمون ارسالی از طرف #آرش
#قسمت_سوم
به شما میگم و هیچکس این موضوع رو نمیدونه فرزاد که چهرش به چند رنگ در اومده بود و تمام غصه هاش با درداشو با گفتن دختر خوب و پاکیه پنهون کرد بعد گفته بود سرم درد میکنه میرم تا بخوابم فردا خیلی کار دارم مادرش گفته بود اسمشو نگفتی؟ فرزاد گفته بود اسم کی؟ مادرش گفته بود اسم دختره دیگه فرزادم گفته بود آهان حالا بزار استراحت بکنم فردا شب میگم مادرش گفته بود پسرم برو ولی به داداشت هم تبریک نگفتی فرزادم عذر خواهی کرده بود و صورت فرشیدو بوس کرده بود و بهش تبریک گفته بودو رفته بود تو اتاقش، فرزاد تا رسید بود اشک از چشماش جاری میشه و میگه آخه چرا مگه مرتکب چه گناهی شدم ؟ و نشسته بود چند ساعت گریه کرده بود که با همون حال خوابش برده بود فردا که از خواب بلند نشده بود مادرش رفته بود بیدارش کنه میبینه چشماش از بس گریه کرده قرمز شده بهش گفته بود فرزاد مادرم گریه کردی؟ گفته بود نه چرا گریه کنم؟
مادرش گفته بود چشمات هنوزم اشکی هستن و قرمز اونم گفته بود آهان اینا اشک شوق که فرشید داره زن میگیره مادرش گفته بود الهی بمیرم برات که انقد فرشیدو دوست داری خب تو هم زن میگیری اینو که گفته بود خود به خود اشک از چشمهای فرزاد ریخته بود مادرش گفته بود بسه دیگه اشکهاتو پاک کن بیا صبحونه بخور مگه کار نداری؟ باید بری سر کارت بلند شو دیرتم شده فرزاد بلند شده بود صورتشو شسته بود و تو خونه عادی برخورد کرده بود و صبحونشو به زور خورده بود و رفته بود سرکارش اونجا به نسترن زنگ زده بود که می خوام الان ببینمت نسترن هم گفته بود چیزی شده؟ اونم گفته بود بیا تا بهت بگم ، رفته بودن پارک همیشگی و فرزاد همه چیزو با گریه به نسترن گفته بود نسترن که میدونست فرزاد چقد فرشیدو دوست داره بیشتر از فرزاد زده بود زیر گریه و نمیتونست گریه نکنه بعد از چند ساعت حرف زدن نسترن گفته بود حالا چیکار باید بکنیم چه جوری بهش میگی که من و تو همدیگه رو دوست داریم فرزاد هم گفته بود هیچ کس این حرفو نمیزنه نسترین گفته بود منظورت چیه؟ فرزاد با گریه گفته بود عزیزم منو فراموش کن من نمیتونم داداش کوچیکمو که پدر بالا سرش نبوده و منو جای پدرش قبول کرده و از بچگی هر موقع مشکلی براش پیش میومد بغلش میکردم و تو بغلم گریه میکرد و بهش آرامش میدادم حالا خودم چشماشو اشکی کنم نسترن هم گفته بود همش تقصیر تویه اگه حداقل دو سال پیش میزاشتی همه بقهمند اینجوری نمیشد و گفته بود من تورو میخوام و علاقه ای به فرشید ندارم مگه من میتونم با فرشید زندگی کنم وقتی عشقم تویی؟ فرزاد گفته بود منم عاشقتم به خدا همه زندگی مو از دست رفته می بینم نمی بینی به چه روزی افتادم به خدا تا صبح گریه کردم من برات میمیرم تمام زندگی منی من بدون تو نابود میشم ولی داداشمو چیکار کنم؟ نسترن هم گفته بود بزار من خودم بهش میگم که نمیخوامش فرزاد گفته بود اگه اینو بگی بعد زن من بشی همه میگن فرزاد نزاشته و می فهمن من نزاشتم بگیریش ، نسترن با گریه بلند شده بود بره ولی فرزاد مانع شده بود و گفته بود تورو به جان فرزاد که دوستش داری قبول کن که باهاش باشی شاید قسمت این بوده بخدا درد این موضوع برای من سخت تره نسترن گفته بود آخه چه جوری خاطراتمو فراموش کنم بخدا می میرم فرازد گفته بود عادت می کنی بالاخره به هر نحوی بوده هر دوشون رضایت داده بودند.شب که شده بود مادر فرزاد گفته بود که با مادر نسترن حرف زده و قراره فرداشبو گذاشته که برن خواستگاری نسترن اونا هم قبول کردند اینو که شنیده بود فرزاد نزدیک بود از حال بره بعد مادر فرزاد گفته بود تو چت شده از دیشب پریشونی چیزی شده که نمیگی؟ اونم گفته بود نه مشغله کاریم زیاد شده بعد گفته بود مبارکه بالاخره داداش کوچیکمو تو لباس دامادی می بینم این بهترین روز زندگیم میشه ولی قلب فرزاد داشت آتیش میگرفت چون این وسط فرزاد بود که زندگی رو از دست رفته می دید و عشق چند ساله خودشو دو دستی به داداش خودش میداد و نمیزاشت داداشش بفهمه که این عشق مال اون بوده و داره پنهونش میکنه بله دوستان فرزادی که به خاطر داداشش از عشقش هم گذشت.
🔴این داستان ادامه دارد....
به #کانال_زوجین_خوشبخت_بپیوندید.👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/3000238094Cf99aa0bd22
🌸
🍂🍂
🍃🍃🍃
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
✍🍃
#رازهای_ازدواج_موفق
زوجهاي موفق با هم رشد ميكنند. مسلما فردي كه امروز با او ازدواج ميكنيد10 سال آينده متفاوت خواهد بود. شما هر دو تغيير ميكنيد، به ويژه در شرايط سخت زندگي مانند از دست دادن والدين.
زوجهاي موفق ميدانند كه يكي يا هر دو در طول زندگي تغيير ميكنند و قواعد عوض ميشود. پس لازم است تغيير كنيد تا بتوانيد روابط در حال تغيير را عوض كنيد.
به #کانال_زوجین_خوشبخت_بپیوندید.👇
Join🔜 @zojinkhoshbakht 👫
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
✍🍃
#رازهای_ازدواج_موفق
زوجهاي موفق همديگر را مركز توجه قرار ميدهند. آنها يكديگر را دست كم نميگيرند و هميشه به فكر خوشبختي همسر خود و خانواده هستند. معمولا افراد چند سال پس از ازدواج مانند سالهاي اول به هم توجه نميكنند.
ولي زوجهاي موفق، كارهاي كوچك نظير در اولويت قرار دادن نيازها و كارهاي همسر و كارهاي بزرگ نظير احترام و گوش كردن به حرفهاي يكديگر را مدنظر قرار ميدهند. ازدواج، درياي تغييرات است.
شما اغلب فراموش ميكنيد همسرتان مهم است و به او توجه نميكنيد. در عوض به كار، سرگرمي و دوستان اهميت ميدهيد ولي زوجهاي موفق همديگر را مركز توجه قرار ميدهند.
به #کانال_زوجین_خوشبخت_بپیوندید.👇
Join🔜 @zojinkhoshbakht 👫
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
آکادمی زناشویی 🎓♂️♀️
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─ 🍃🍃🍃 🍂🍂 🌸 #دوبرادر_و_دختر_همسایه این داستان واقعی می باشد. نقل به مزمون ارسالی از طرف
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🍃🍃🍃
🍂🍂
🌸
#دوبرادر_و_دختر_همسایه
این داستان واقعی می باشد. نقل به مزمون ارسالی از طرف #آرش
#قسمت_آخر
فردا شب فرزاد با فرشید و مادرش رفتند خونه نسترن اینا و وقتی نسترن اومد توی جمع و فرزاد رو دید که به جای اون باید فرشیدو انتخاب کنه اشکاش جاری شدند ولی چادرشو گرفته بود جلوی صورتش که کسی نفهمه بعد از حرفای بزرگترا نسترن و فرشید رفتند تو اتاق نسترن که حرف بزنند نسترن که نمیتونست حرف بزنه چادرش رو گرفته بود جلوی صورتش و یه بند داشت اشک می ریخت و همش فرشید حرف میزد ، فرشید گفته بود شما حرفی ندارید؟ اونم گفته بود نه فرزاد هم به بهونه ای رفته بود تو حیاط و داشت گریه می کرد از قضا دفترخاطرات نسترن روی تخت بود و فرشید اونو دیده بود و بازش کرده بود اینجا بود که دست فرزاد و نسترن برای فرشید رو میشه و حالا بغض گلوی فرشیدو میگیره چون تمام دفتر از فرزاد نوشت شده بود و می فهمه که فرزاد به خاطر اون از عشق خودش هم گذشته اینجا بود که فرشید با گریه بلند می شه و به نسترن میگه ببخشید که اذیتتون کردم من و تو هیچ تفاهمی نداریم خداحافظ اینو میگه و به مادرش میگه ما به تفاهم نرسیدیم از همه هم عذرخواهی میکنه و میره بیرون هر چی میگن چی شده جواب نمیده و میره خونه و مادرش و فرزاد هم میرن دنبالش فرزاد زنگ میزنه به نسترن میگه تو چیزی گفتی بهش اونم گفته بود نه فرشید دفترمو خونده دفترم رو تخت بود و فرشید اسم تورو دیده تو دفترم و یکی از خاطره هامونو خونده وقتی رسیدند خونه فرشید تو صورت خودش میزنه و میگه آخه چرا به خاطر من اینقدر خودتو نابود می کنی من همیشه در حقت بد بودم از بچگی مزاحمت بودم حالا عشق خودتو هم به خاطر من میزاری کنار من یه احمقم که با حالات عجیبه اون شبت نفهمیدم مادرش میگه چی شده؟ فرشید میگه مادرم فرزاد با نسترن بیشتر از 5 سال میشه که عاشق هم هستند و همدیگر رو میخوان اون زنگها و پیامهایی که بهش می رسید از نسترن بوده ولی هیچی نمیگفت حالا فهمیده منم نسترن رو میخوام پا رو دوست داشتن خودش گذاشته و نسترن رو داره تقدیم میکنه به من ، منه احمقم داشتم قبولش میکردم مادرش که اشک از چشماش جاری شده بود میگه فرزاد چرا چیزی نمیگفتی؟ فرزاد که داشت با صدای بلند گریه میکرد میگفت نمیخواستم داداشمو که منو جای پدرش قبول کرده بود از دستم دلخور بشه بعد فرشیدو تو بغلش میگیره میگه الهی من دورت بگردم و حسابی غصه هاشونو خالی میکنن بعد از اون شب فرزاد و نسترن قرار خواستگاری رو میزارن ولی اینبار برای خودش و فرشید هم از دخترخاله ی خودش خواستگاری میکنه و بعد از خواستگاری قرار عقد و عروسی رو میزان و فرزاد هم به عشق خودش که نسترن بود میرسه.
بله عزیزان هنوز هم کسایی هستند که به خاطر داداش حتی از عشق خودشون هم میگذرن امیدوارم مورد پسند واقع شده باشه.
#پایان
به #کانال_زوجین_خوشبخت_بپیوندید.👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/3000238094Cf99aa0bd22
🌸
🍂🍂
🍃🍃🍃
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
✍🍃
🔟روش که چگونه یک مرد را عاشق خود کنیم(روش اول):
❤️۱. به خودتان اهمیت بدهید
یک مرد عاشق دختری است که نیازهای او را بداند؛
مردها عاشق زنانی هستند که به ظاهرشان اهمیت میدهند.
به خودتان اهمیت بدهید، خودتان را نسبت به او و نیازهایش در اولویت قرار دهید، چون عشق ورزیدن به خودتان مهمتر است. اگر نتوانید به خودتان عشق بورزید و توجه کنید، هیچکس دیگری هرگز این کار را نمیکند
ادامه دارد...
#عشق
به #کانال_زوجین_خوشبخت_بپیوندید.👇
Join🔜 @zojinkhoshbakht 👫
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
✍🍃
#رازهای_ازدواج_موفق
زوجهاي موفق براي حفظ روابط ميكوشند. زوجهاي موفق به طور منظم وضعيت زندگي خود را بررسي كرده و با هم صحبت ميكنند تا از شادي و رضايت هر دو از زندگي مشترك مطمئن شوند.
اگر يكي، يا هر دو از زندگي مشترك ناراضي هستيد، مشكلتان را حل كنيد.
به #کانال_زوجین_خوشبخت_بپیوندید.👇
Join🔜 @zojinkhoshbakht 👫
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🍃🍃🍃
🍂🍂
🌸
#غش_کردن_عروس_در_حجله
این داستان زندگی دو زوج جوان است که برای ما ثابت می کند که جمال و زیبای ظاهری در زندگی زناشویی چندان مهم نیستند، بلکه مهترین چیز عبارتند:
دوست داشتن....
تفاهم ....
محبت ...
رحمت ....
داستان از این قرار است.
این زن که صاحب داستان است، حکایت می کند، و می گوید:
با مردی ازدواج کردم که قبلا از بد شکلی و بد ریختی او شنیده بودم، ولی هیچ وقت تصورنمی کردم که به این شکلی باشد که در شب زفافم دیده بودم .
در آن شب تا نگاهم به چهره اش افتاد نتوانستم طاقت بیاورم، و جلویش غش کرده و بر زمین افتادم!!همسرم با سرعت به دنبال آب رفت تا آن را بر من بپاشاند، با سردی آب روح به بدنم باز گشت، ولی خودم را به خواب زدم تا اینکه صبح شد!!و در صبحگاه چشمانم از ترس چهره ی بد ریختش از او می بر می گرداندم، ولی او گمان می کرد که هنوز در شرم و حیا هستم.چند روزی گذشت ... و آن قلب زیبایی که پشت آن چهرۀ زشت نهفته بود هویدا شد، قلبی پاک و صاف، ضربانش با احساس و محبت می تبید،،، زیبا با من معاشرت می کرد،،، و احساساتم را رعایت می کرد،،، بر کوتاهی های من در حقش، و بر سستی هایم صبر می کرد،،، و دو چندان به من عطوفت می کرد،،، و او بهترین یاورم در امور دنیا و آخرتم بود..در کارهای خانه مرا یاری می نمود،،، و در هنگام بیماری از من پرستاری می کرد،،، هیچ سخنی از او نمی شنیدم مگر اینکه از آن لذت می بردم،،، و چیزی از او نمی دیدم مگر اینکه مرا خوشحال می کرد.
با وجودی که از نظر مالی تنگدست بود، ولی من با او احساس خوشبختی و راحتی می کردم، این سبب شد تا خانۀ متواضع ما با لطافت اخلاق او، و معاشرت زیبایش به قصری شکوهمند تبدیل شد، که سعادت و خوشبختی در فضای آن انتشار یافته، و بوی آرامش و نشاط در آن به مشام برسد.
او در قلبم جای گرفته بود،،، مثل اینکه مالک قلبم شده ،،، فکر و ذهنم به او مشغول بود،،، طاقت دوری از او را نداشتم،،، و او نیز طاقت دوری از من را نداشت،
هنگامی که لحظه جدایی فرا رسید، که نوشتنش قبل از من بود، و اجلش بدون من، با فرافش بسیار دردمند شدم، با مرگش دردی شدید احساس کردم که حواسم را از بین برده، و بی هوش شدم همان طور که بار اول با دیدنش بی هوش گشتم، ولی این بار کسی مانند بار اول با سرعت به طرف آب نرفت، همان طور که او رفته بود...
همسر این مرد بعد از مرگ شوهرش بیشتر از سه روز نگذشت که او نیز به شوهرش ملحق شد، و دار فانی را وداع گفت.
خوشبختی در اخلاق زیبا نهفته است، اگر چه ظاهر او زیبا نباشد،و ثروتمند نباشد، چه بسا از زنانی که با مردان ثروتمند و نسب دار، و اهل پست و مقام ازدواج کردند، ولی به خوشبختی نرسیدند، پس چرخاننده زندگی زناشویی اخلاق زییا و دلربا است.
به #کانال_زوجین_خوشبخت_بپیوندید.👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/3000238094Cf99aa0bd22
🌸
🍂🍂
🍃🍃🍃
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
آکادمی زناشویی 🎓♂️♀️
✍🍃 🔟روش که چگونه یک مرد را عاشق خود کنیم(روش اول): ❤️۱. به خودتان اهمیت بدهید یک مرد عاشق دختری ا
✍🍃
🔟روش که چگونه یک مرد را عاشق خود کنیم(روش دوم):
❤️۲. بانویی پر رمز و راز باشید
خانمی نباشید که همهچیز را یکباره رو میکند. به آرامی خودتان را نشان دهید. چیزهای مربوط به خودتان را رازگونه و مبهم نگهدارید. برای اینکه شمارهتان را به او دهید چند روز معطلاش کنید. به آسانی او را به دوستان صفحات اجتماعیتان اضافه نکنید. بگذارید قبل از اینکه با او بیشتر آشنا شوید دربارهی اینکه شما چهطور آدمی هستید فکر کند و دلتنگتان شود! مردها دیوانهی دختری میشوند که پررمز و راز است.
ادامه دارد...
#عشق
به #کانال_زوجین_خوشبخت_بپیوندید.👇
Join🔜 @zojinkhoshbakht 👫
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🍃🍃🍃
🍂🍂
🌸
عواملی که مرد را از همسرش دور می کند
⇠ کمبود اعتمادبهنفس در خانمها:
چطور ممکن است مردی زنی را تحسین کند که قادر به تحسین کردن خودش نیست؟
⇠ زنهایی که فکر میکنند همهچیز را میدانند:
این هم درست مثل مورد قبلی است. همیشه باید تعادل وجود داشته باشد.
⇠ میل شدید زنها برای تغییر دادن مردها:
خیلی از زنها با این تصور وارد یک رابطه میشوند که میتوانند نقصهای جزیی فردمقابل خود را عوض کنند. و بااینکه ممکن است در بعضی مسائل درست باشد، اما هیچ چیز برای یک مرد بدتر از این نیست که زن زندگیاش خصوصیات او را نپذیرد
به #کانال_زوجین_خوشبخت_بپیوندید.👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/3000238094Cf99aa0bd22
🌸
🍂🍂
🍃🍃🍃
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🍃🍃🍃
🍂🍂
🌸
بعضیا از خانوما میگن همسرمون برامون هیچی نمیخره:
شاید دلیلش یکی از موارد زیر باشه👇👇
❌ چون خیلی از آقایون خرید کردن رو بدون حضور طرف مقابل دور ریختن پول میدونن ! چون میگن من یه چیز میخرم که ممکنه نیازش نباشه
❌ همسرتون اقتدار خرید برای شما رو از دست داده . یه بار زدی توو پرش و گفتی این چیه رفتی خریدی؟! دیگه دوست نداره برات خرید کنه
پس همیشه حتی اگه دوست نداری ازش تعریف کن و بگوو وااااااااااای چقدر خوووشگله به همه با افتخار نشون بده و بگو شوهرم خریده و بعد سعی کن به مرور سلیقه ت رو بیشتر بهش نشون بدی. مثلا تصاویری از چیزایی که دوست داری بهش نشون بده و ...
❌ همسرتون مناسبتهاو این ها رو لوس و مسخره میدونه ... در این صورت شما برای خودتون جشن بگیرید ، وقتی ببینه شما چقدر برای خودتون ارزش قائلید کم کم پی میبره چقدر براتون مهمه ، لااقل در یه ضیافت مفت و مسلم و راحت دعوت شده!
به #کانال_زوجین_خوشبخت_بپیوندید.👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/3000238094Cf99aa0bd22
🌸
🍂🍂
🍃🍃🍃
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─