🔴قسمت اول
داستان جالب شب #عروســـی....
شبه عروسیه، آخره شبه ، خیلی سر و صدا هست.
میگن #عروس رفته تو اتاق لباسهاشو عوض کنه هر چی منتظر شدن برنگشته، در را هم قفل😳 کرده. داماد سروسیمه پشت در راه میره داره از نگرانی و ناراحتی دیوونه می شه. مامان بابای دختره پشت در داد میزنند: #مریم ، دخترم ، در را باز کن. مریم جان سالمی ؟؟؟
آخرش داماد طاقت نمیاره با هر مصیبتی شده در رو می شکنه میرند تو.
🔴اما دیدن که لباس عروس😳 خونی و...
💞به زودی...👇👇👇