eitaa logo
ܭَߊ‌ࡅ߭ܥ‌‌ࡐ‌ࡅ࡙ܨ ܣߊ
694 دنبال‌کننده
642 عکس
460 ویدیو
22 فایل
✿ بسم اللـہ الرحماט الرحیم ✿ ٖؒگانـבویی‌ ها🙃 رماט اورבم براتوט چـہ رمانی •٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠ از نوع: ترس هیجاט یزیـבبازے عاشقانـہ امنیتے راستے کلے ؋ـیلم و عکس اבیت بکگرانـב از گانـבو کپی؟ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
ب‍‌س‍‌م‍‌ ال‍‌ل‍‌ه‍‌ ال‍‌رح‍‌م‍‌ن‍‌ ال‍‌رح‍‌ی‍‌م ♡ܝ‌ܦ‌ߊ‌ܧࡅ߳ߺߺܙ ࡅ߳ߊ ܢܚ݅ܣߊ‌ܥ‌‌ࡅ߳♡ داوود: فک نمی کردم.. نه رسول میدونی نه نتها فک نمی کردم بلکه حتی اصن یه بارم تصورم نکردم که تو بزنی.. منو بزنی اره رسول من نه فکرشو می کردم نه... اینو گفتم و خواستم از سایت برم بیرون که.. محمد: از خونه بیرون اومدم.. دل کندن از رها برام سخت بود ولی باید می رفتم سایت.. از طرفم دلم برا بچها حسابی تنگ شده بود.... سوار ماشین شدم و حرکت کردم.. پرونده ی جدید سخت بود.. بد از چند دیقه بالاخره به سایت رسیدم.. از ماشین پیاده شدم و وارد سایت شدم... سر صدا میومد!! نیومده شروع کرده بودند از اسانسور بالا رفتم و وقتی پیاده شدم با چیزی که دیدم تعجب کردم.. اون رسول بود که زد تو گوش داوود.. به سمتشون رفتم.. که داوود برگشت می خواست بره منو که دید سلامی اروم کرد... بقیه بچها هم سلام کردند.. اینجا چخبره نیومده شروع کردین؟؟ صداتون تو سایت پیچیده... داوود: اقا من برم... با اجازتون. -صبر کن داوود. رسول ینی چی؟؟ نه استاد رسول داشتیم؟؟ روز اول بزنی تو صورت کسی که برات مثه داداش بوده؟؟ رسول توضیح بده!! و اگه توضیحت قانعم نکرد توبیخ میشی!! حالا توضیح بده! رسول: آقا محمد. من نمی خواستم بزنم بخداا که نمی خواستم بزنم. آقا راستش عصبی شدم. نمیدونم چیشد یهو دستم بالا رفت و روی صورت داوود فرود اومد -اون وقت چرا عصبی شدی؟؟ رسول: خب آقا. (توضیح دادن کل قضیه.) آقا واقعا نمی دونم چرا عصبی شدم. یه شوخی بی مزه باعث شد من دست رو داداشم بلند کنم. -خب استاد رسول خودت داری میگی یه شوخی بی مزه. درسته؟؟ رسول: بله اقا. خواستم حرفی بزنم که... •••••••••••••••••••••••••••• پ ن: توبیخ!! پ ن: شوخی بی مزه!
هدایت شده از ₕₐₛₜᵢ
ب‍‌س‍‌م‍‌ ال‍‌ل‍‌ه‍‌ ال‍‌رح‍‌م‍‌ن‍‌ ال‍‌رح‍‌ی‍‌م ♡ܝ‌ܦ‌ߊ‌ܧࡅ߳ߺߺܙ ࡅ߳ߊ ܢܚ݅ܣߊ‌ܥ‌‌ࡅ߳♡ سعید: اقا محمد. داوود کو؟؟ -نگاهی به دورم کردم که داوود رو ندیدم ینی چی؟؟ کجا می تونه رفته باشه؟؟ گوشیمو برداشتم و شمارشو گرفتم.. جواب نمی داد. نفسی کشیدم و لب زدم نیومده شروع کردین. الان نه پرونده رو توضیح دادم نه هیچی. دعوا شده الانم که معلوم نیس داوود کجا رف کجا هست؟؟ چرا اصن گوشیشو جواب نمیده. سعید: وای. همه ی اینا زیر سر منه! رسول: وقتی داوود رو ندیدم انگار دنیا بود رو سرم خراب میشد. با ترس از اینکه اتفاقی براش بیوفته گوشیم رو برداشتم... و شمارشو گرفتم. ولی من نباید میزدم نباید.. انگار اصن هیچ چیزی بجز صدای بوق گوشیم نمی شنیدم... داوود: من می خواستم برم بیرون ولی اقا محمد نزاشت منم نرفتم تا وقتی که حواسش نبود داشت با بچها حرف میزد از سایت بیرون اومدم.. تصمیم گرفتم که پیاده برم.. بد از چند دیقه گوشیم زنگ خورد.. لبخند تلخی زدم ـ.. تازه متوجه شدن که نیستم... دوباره گوشیم زنگ خورد از جیبم در اوردمش.. "داداش رسول❤️" رسول بود. هه نگرانم شده. اگه می خواست نگرانم نشه خب نمیزد.. گوشی رو خاموش کردم و توی جیبم گزاشتمش... رسول: گوشیشو خاموش کرد... وای خدااا! من چیکار کنم.... می خواستم از سایت برم بیرون که.. -رسول تو دیگه کجا؟؟ رسول: اقا محمد.. می خوام برم سراغش... -تو میدونی کجاا که می خوای بری؟؟ رسول:........ داوود: چشامو بستم که اشکام جاری شد.. اشکامو پاک کردم و خواستم...... •••••••••••••••••••••••••••• پ ن: خواستم که..؟
و از اونجایی که می تونم بگم پارت بد حساسه.. 🙂 پارت بد امار ۵۷٠
خب.. بریم برا فعالیت😉❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این قسمت: رسول اعصبانی😂😡 +خب حواستون رو جمع کنید این بچه عصبی نشه😂😁 https://eitaa.com/Admin_Gando