بسم الله الرحمن الرحیم
♡ܝܦߊܧࡅ߳ߺߺܙ ࡅ߳ߊ ܢܚ݅ܣߊܥࡅ߳♡
#پارت_۶
محمد: به سمت بیمارستان حرکت کردیم...
وارد بیمارستان شدیم به سمت پذیرش رفتم..
+سلام
ببخشید چند دیقه پیش به من زنگ زدید مثه اینکه برادرم اینجاست؟؟
_سلام
منظورتون اقای داوود محمدی هس؟؟
+بله بله...
_طبقه ی سوم مستقیم اتاق عمل.
+ممنون
رسول بیا بریم...
از پله ها بالا رفتیم جوری تند می رفتم که گفتم الان میوفتم ولی نمی تونستم تحمل کنم که خدایی نکرده اتفاقی بیوفته برای داوود....
وقتی رسیدیم به سمت اتاق عمل حرکت کردم....
نشستیم در اتاق...
می ترسیدم....
می ترسیدم که اتفاقی بیوفته براش...
رسول: اقا محمد.
به جان خودش اگه اتفاقی براش بیوفته....
-رسولللل
داوود حالش خوبه...
چیزیش نمیشهه مطمئن باش....
رسول داوود قوی تر از چیزی هس که بخواد با یه تصادف حالش بد بشه....
رسول: درسته🥺
ولی اقا محمد مقصر من بودم.....
من نباید بخاطر اون شوخی بی مزه میزدم..
-رسول...
بسه پسر...
فیلا هیچیی نگوووو
بخدا خودمم حالم خوب نیست فیلاا.
رسول: چشم.
اگه اتفاقی براش بیوفته چی چیکار کنم؟؟
به پدر مادرش چی بگم؟؟
خدایاا خودت کمک کن اتفاقی نیوفته..
کمک کن سالم از اون اتاق بیرون بیاد...
با صدای در اتاق عمل از افکارم بیرون اومدم..
محمد سریع به سمت دکتر رف..
-اقای دکتر حالش چطوره؟؟
+شما نسبتی باهوشون داری!؟
-من برادرشم..
+خب...
•••••••••••••••••••••••••••••
پ ن: داوود خوبه یا نه؟؟؟
بر اساس رنگ دیوار اتاقت 🌌
سفید: محمد
ابی: رسول
قرمز: داوود
صورتی:عطیه
سبز: سعید
طوسی: امیر
سایر: عبدی
با توجه به رنگ لباست👗
کرمی: تو باغ
ابی: تو عروسی
قهوه ای: تو اتاق
طوسی: بیرون
مشکی: پذیرایی
قرمز: پیش بابات
سایر: کنار همکلاسیت
با توجه به گلی که دوس داری🌻
رز: میگه دوست دارم
یاس: میگه شمارمو می خوای
مریم: میگه برو کنار از جلوم
شقایق: میگه با من میای خونمون
سوسن:میگه گاندو سه قراره شه
سایر: میگه ازت بدم میادد
هدایت شده از "قتیلالـ؏براتــ¹²⁸"
اینروزهازیادبگویید:
السَّلامُعَلَيْكَيَاأَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ
چوندرمدینهکسیجوابسلامشرانمیدهد...💔
خب رفقا....
از اونجایی که درسام سخت شدن....
و امسالم برام کلییی مهمه..
پارت گذاری روز های شنبه دوشنبه سه شنبه...
و این که پنشنبه و جمعه ها روزی دو پارته...
لطفا درک کنید. 🌱♥️
و بمونید کنارم... 🥺☺️