فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شب قدر هر انسان چه زمانیست!؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چرا باید نماز را عربی بخوانیم!؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بهشت دنیا پس از ظهور..
حجه الاسلام دارستانی
فوق العاده زیبا
20.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#اللهمعجللولیڪالفࢪج⁵⁹🌼
حواسمان به همھ هست غیر دلبࢪمان
سزاست هرچھ بیاید بلا و غم سࢪمان
🟢دراین شبهاوروزهای باعظمت خیلی برای سلامتی وفرج مولا صاحب الزمان عجل الله دعاکنیم
🌺سلامتی وتعجیل درفرج مولاصاحب الزمان عجل الله صلوات بفرست🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از فضای مجازی برای مطالبه گری باید استفاده کرد👍
20.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#اللهمعجللولیڪالفࢪج⁵⁹🌼
حواسمان به همھ هست غیر دلبࢪمان
سزاست هرچھ بیاید بلا و غم سࢪمان
🟢دراین شبهاوروزهای باعظمت خیلی برای سلامتی وفرج مولا صاحب الزمان عجل الله دعاکنیم
🌺سلامتی وتعجیل درفرج مولاصاحب الزمان عجل الله صلوات بفرست🌺
8.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
[ #ترک_گناه ]
🎬 کلمات آدم کش❌💔
🎙حجت الاسلام رفیعی
خوشحال بودم که قرار ازدواج کنم وبه همه ی حرف و صحبت ها پایان بدم .فصل تابستان بود که برای خواستگاری آمدند .رضا یه برادر و سه خواهر داشت .برادرش ازدواج کرده بود ولی خواستگاری به ما گفتن چون عروسشون اخلاق نداره باهاش قهرن یه خواهر ازدواج کرده بود و۲خواهر مجرد داشت بهرحال جواب خانواده اش منفی بود خواستگاری بهم خورد منم تواین مدت با رضا قهربودم که سه ماه طول کشید تا رضا بالاخره مجددا باخانواده به خواستگاری اومد وقرار عقد گذاشته شد.همین که از محضر بیرون آمدیم مادر رضا یه کوله پشتی به رضا داد و گفت به خواسته ات رسیدی حالا دیگه اسم ما را نبر .خلاصه اومدیم خانه ما..ورضا ماندگار شد خانه ی ما میخورد میخوابید باکمال پررویی جلوی خانواده ام بامن دعوا میکرد مادرم ازاین وضع خسته شده بود گفت باید ترتیب عروسی داده شه..باهزینه ی پدرم منزلی اجاره کردیم سالن عروسی گرفت لباس عروس آرایشگاه ...
حتی تواین چند وقت چند بار درب منزل پدرش رفتیم با گل و شیرینی ولی با توهین به ما وتهدید به اینکه اگر اینجا باشید پلیس را خبر میکنیم ..عروسی بدون حضور حتی یک فامیل از رضا برگزارشد چندروز بعد سر جهیزیه کم من دعوا شد به شدت منو کتک زد صاحبخانه مادرم را صدا کرد و گفت تواین مدت هر روز دامادتان دخترتان را میزنه اختلاف ما شروع شد وبه شدت منو میزد تااینکه به اصرار خانواده ام تقاضای طلاق کردم ..طلاق گرفته شد.ولی چه طلاقی هر روز مزاحم من میشد وابراز ناراحتی ندامت میکرد بهرحال دوباره به عقد رضا درآمدم ولی با مهریه کمتر و نداشتن حق طلاق.
6.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استوری | #استاد_شجاعی
√ «نیّتِ» آدما، قَدْر و قیمت آدما رو مشخص میکنه،
و قَدْرِ آدمها هم تقدیرشون رو جذب میکنه!
هرچند مهریه دردی ازمن دعوا نمیکرد..رضا یه روز کارگری میکرد خونه ها تروتمیز میکرد پول میگرفت کار درست و حسابی نداشت ولی من ترجیح دادم با رضا ادامه بدم بهتر ازاین بود که به خانواده ام رجوع کنم ده سال از زندگی پر مشقت من گذشت ولی صاحب فرزند نشدیم تااینکه فهمیدم باردار هستم خدا به ما یه پسر داد هنوز که هنوز مانمیتونیم خونه بخریم رضا کار درست و حسابی نداره ولی من تاحدی راضیم خانواده ی رضا هنوز ما را به عروس نوه قبول ندارن سر گذشت من این بود تحمل کردم تا زندگیم ادامه داشته باشه و هرگز راضی نیستم به منزل پدرم برگردم چون پدرم تنها کسی هست که اگه رجوع کنم به من انگ می بنده
یه روز تو خونه تک و تنها نشسته بودم که در اتاق با شدت باز شد ترسیدم دیدم رضا هست گفتم چی شده گفت من با تو هر دعوا وکتک کاری میکنم صاحب خانه میره میزاره کف دست مادرت ..الان مادرت داره میاد اینجا..هنوز آثار کبودی وکتک روبدنم بود که مادرم وارد خونه شد دعوا بالا گرفت رضا شروع کرد به فحاشی و خود زنی خودش ..خون خونه رو گرفته بود دستش را با دستمال بست ومحکم دست منو گرفت واز پله ها پایین برد