🔴 نقـش والـــدین در با ایمــــان شـدن بچــه‌ها اینــو مامان باباها گــوش‌ کنـن👆 @

💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ -شرط عشق جنون است، ما که ماندیم مجنون نبودیم🥺 🦋🦋🦋

💠 یه کار قشنگ که هر صبح میتونی انجام بدی! #حجت‌الاسلام_عالی

#دردل‌اعضا #تربیت‌نادرست. هر روز میبردش مدرسه و عموش میرفت میاوردش. خیلی به دخترم سخت میگذشت. پدرش مدام موآخذش میکرد و باهاش تند برخورد میکرد. دلم این رفتار ها رو طاقت نمیآورد. نزدیک‌تولدش بود. به پدرش گفتم از روزی که تنبیه‌ش کردی باهم اصلا حرف نزدید بیا ببخشش و بزار مثل قبل باشیم. شوهرم قبول کرد ولی دخترم هم از پدرش دوری میکرد هم حسابی میترسید و حساب میبرد.‌ شب براش تولد گرفتم پدرش بوسیدش و براش یه گیتار خرید. دخترم خیلی گیتار دوست داشت و کلی ذوق کرد کادوی من رو که باز کرد همسرم ناراحت شد ولی به روی خودش نیاورد. براش گوشی هوشمند خریده بودم. گیتار پدرش رو کنار گذاشت و با ذوق با گوشیش بازی کرد.‌ همسرم طوری که دخترم نشنوه گفت یه دختر ۱۴ ساله نباید گوشی داشته باشه.گفتم انقدر بهش سخت نگیر همه‌ی هم‌سن و سال هاش دارن. گفت من مخالفم ولی دیگه خریدی کاری نمیشه کرد

🍃✨ یه روزی اگه همه تو رو رد کردن برو... ✨🍃

حفظ و تقویت پیوند قلبی با امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف و تجدید دایمی عهد و پیمان با آن حضرت عجل الله تعالی فرجه الشریف از وظایف مهمی است که هر شیعه منتظر در عصر غیبت بر عهده دارد. حداقل کاری که برای حفظ و تقویت این پیوند قلبی می توانیم انجام دهیم، خواندن دعای عهد است.

ای پاک و نجیب مثل باران، برگرد ای روشنی کلبۀ احزان برگرد یعقوب امیدش همه پیراهن توست ای یوسف گمگشتۀ کنعان برگرد اللهم‌ عجل‌ لولیک‌ الفرج🌷 صبحتون معطر به عطر صلوات بر مهدی صاحب زمان (عج)✨

🌟☘🌟☘🌟☘🌟 ☘🌟☘🌟☘🌟 🌟☘🌟☘🌟 ☘🌟☘🌟 🌟☘🌟 ☘🌟 🌟 #پارت593 🍀روزهای تاریک سپیده🌟 اخم هام توی هم رفت. فخری فقط برای ناراحت کردنم اومده. _برو بیرون. من نمیخوام از تو چیزی بشنوم _ولی من میخوام بهت بگم _ترجیح میدم از خود خان بشنوم _بدبخت اون هیچی بهت نمیگه _نگه هم ناراحت نمیشم.‌ حتما صلاح بر اینه که ندونم. _همه‌ی فتنه ها از روزی پیدا شد که تو اومدی اینجا.‌همه فکر میکنن به خاطر وصیت آقام بود اما چند شب قبل از فوت آقام خودم دیدم یه زنی پنهانی بیرون از خونه با فرامرز حرف میزد. حرف، حرف تو بود! اون زنم ماهرخ بود سمت در رفتم و بازش کردم _من ماهرخ رو دیدم. باهاشم حرف زدم‌. حرف های تو رو اگر راست هم باشه باور نمیکنم. برو بیرون با تعجب نگاهم کرد و حرصی گفت _اینجا خونه‌ی پدر منه و هیچ خری نمیتونه بیرونم کنه _باشه. تو بمون من میرم خواستم از اتاق بیرون برم که خان جلو اومد _چی شده؟! از دیدنش حس امنیت بهم برگشت. فخری که میدونست دیگه نمیتونه حرف بزنه تنه ای بهم زد و از اتاق بیرون رفت. چشم غره‌ای به خواهرش رفت و دستش رو پشت کمرم گذاشت _برو داخل پر استرس پرسیدم _بچه ها کجان؟ _تو اتاق فرهاد و جواهر دارن بازی میکنن. داخل رفتیم و در رو بست. _ چی میگه این؟ برای اینکه نفس های به شماره افتادم آروم بگیره. روی تخت نشستم و نفس عمیقی کشید. _نذاشتم حرف بزنه.‌ میخواست بگه شما با ماهرخ در رابطه با من قبل از فوت یعقوب خان حرف میزدید. نمیدونه من خودم با ماهرخ حرف زدم و همه چی رو میدونم خان عصبی از حرفی که خواهرش میخواست بزنه نگاهی به در انداخت. _من نذاشتم حرف بزنه. هر چی هم میگفت باور نمی کردم. پس ناراحت نباشید‌ لبخند کمرنگی روی لب هاش نشوند. در رو باز کرد و گفت _پری به نعیمه بگو بیاد اینجا _چشم. الان میگم برگشت و کلافه کنارم نشست. نعیمه در رو باز کرد و نگران داخل اومد. نگاهش بین هر دومون جابجا شد _چی شده! تو چرا اینجایی! مگه قرار نشد برید پیش بهادر! خان ایستاد _نعیمه از الان تا وقتی که فخری اینجاست ازت یه چیز میخوام. _چی! _بمون اینجا. حتی یک لحظه هم نمی خوام سپیده تنها باشه. _چی شده کلافه سمت در رفت _انقدر سوال و جوابم نکن. کاری که گفتم‌رو بکن بیرون رفت و در رو بست

کلیپ بسیار زیبا و دلنشین دعای فرج👆 🤲همگی یکدل و یکصدا دعای فرج مولا صاحب الزمان عج را بخوانیم 🌸سلامتی وتعجیل درفرج امام زمان عجل الله صلوات.. @