#احترام ۱
سلام من عروس بزرگ خانواده شوهرم هستم با دو تا جاریهام سر زندگیامونیم و ی جورایی داریم با شوهرامون میسازیم، تو خانواده شوهر من عروس یه آدم بی ارزشیِ انگار نه انگار عروساشونم دختر خانواده های دیگه هستن و آدمن، غرور و شخصیت دارن متاسفانه شوهرم و برادر شوهر هامم شدید روی احترام به خانواده شون حساس بودن و میگفتن هر اتفاقی هم افتاد حق بی احترامی و اعتراض ندارید. باید تحمل کنید ماهم طبق حرف شوهرهامون پیش میرفتیم و جرات اینکه در برابر هر گونه عمل اونها یه عکس العمل انجام بدیم رو نداشتیم. پدر و مادر همسرمم از این موضوع خبر داشتن و تا میتونستن مارو اذیت میکردن خونه همه ما مرکز استان بود و اونا توی یکی از شهرستان ها زندگی میکردن دست شوهرمم باز بود و از لحاظ رفاهی هیچ مشکلی نداشتم گاهی اوقات میگفت من برات کم نذاشتم و نمیذارم حالا دوتا حرفم پدر مادرم بهت بزنن نمیمیری که، انقدر که این حرف و رفتار شوهرم منو ناراحت میکرد رفتارهای خانواده ش نمیکرد عید امسال رفتیم خونه پدر شوهرم ماشالا از دار دنیا چیزی کم نداره که هیچ زیادم داره برای ۳ تا دخترش هر سال عیدی طلا میخره ما عروسا نوبتمون که میشه ۵۰ تومن میده دستمون میگه دشته من خیلی ناراحت میشدم
ادامه دارد
کپیحرام
#احترام ۲
موقع کار کردن به ما میگن عروس عین دختره ولی موقع هدیه دادن ما باید ۵۰ تومن دَشت بگیریم؟ پارسال من تصمیم گرفتم که نگیرم و نگرفتمم هر چی اصرار کردن گفتم نه مرسی بدین به بقیه که خواهر شوهرم تیکه پروند ناز نکن بگیر نکنه بابات بیشتر میده که اینو قبول نداری ؟ گفتم چطوری بابای تو به تو میده طلا میخره برات بابای منم میده من دخترشم البته بابای من به عروساشم مثل دختراش میده تفاوت نمیذاره پنجاه تومن و الان به بچه نمیدن به خدا که ما امسال به بچه های بزرگ نفری صد عیدی دادیم جلوی گدا بندازی پس میده، ناراحت شد رفت. جاری هامم به تبعیت از من پول و گذاشتن رو میز و گفتن ما هم نمیخوایم که پدرشوهر و مادر شوهرم بلند شدند رفتند، شوهرم من و کشید کنار گفت کار خوبی نکردی تو طلا میخوای بگو من برات بخرم ولی اینکارو نکن برو معذرت خواهی کن گفتم بمیرم نمیرم مگه ما گداییم بیحرمتی حدی داره من ۱۷ ساله عروس شمام هر سال همینجوری بی احترامی کردین اگر ندن خیلی بهتره به بچه های من نفری ۵۰ دادن به منم ۵۰ به شوهرم هیچی بعد برای دختراش ۵ میلیون تومان داده طلا خریده اونم ۳ تا برای داماداش هم پارچه پیرهنی میخره این وسط فقط ما زیادی ایم خب عیدی نگیریم که پولشون حروم نشه، شوهرم هیچی نگفت...
ادامه دارد
کپی حرام
#احترام ۳
خیلی جالبه بهترین احترام و عیدیشون مال دختراشونه بعد مریض میشن یا میخوان بیان شهر دوا دکتر فقط زنگ میزنن به پسراشون از دختراشون هیچ توقعی ندارن میان خونه ما ۱۰ روز میمونن این وسط یه ناهار یا شام میره خونه دخترش بعد خودش جدا میره میگه شما بعد بیاین چون میره براشون خرید،با کلی مرغ و گوشت و شیرینی و حتی برنج، خونه ما که دارن میان یه شیشه ترشی میگیرن دستشون میان یا نون محلی میارن اینا به من ربطی نداره هیچ کس گدا و گشنه ی مرغ و دو کیلو گوشت کسی نیست ولی میگم این همه فرق گذاشتن چه معنی میده؟ مگه پسر آدم نیست ؟ بین عروس و داماد چه فرقی هست؟ چرا داماداتون رو چشماتونن ولی عروس نه؟ اصلا درک نمیکنم یعنی چی که داماد احترام داره ولی عروس نه، بعد اون ماجرا همه شون با من سرسنگین شدن منم برام مهم نبود. با خودم عهد کردم دیگه اون آدم سابق نباشم احترامم رو کم کردم صبحها بیشتر میخوابیدم آخه...
ادامه دارد
کپی حرام
#احترام ۵
دست بچه هام رو گرفتم و به شوهرم گفتم من دارم میرم دوست داشتی بیا دیدم محل نمیده و منم با ماصین شوهرم راه افتادم سمت خونمون،چند روز اومدیم خونه نه زنگ زد نه هیچی تا جاریم زنگ زد بهم و گفت وقتی رفتی قیامت شد گفتن باید طلاقش بدی این پرروعه و زبونش درازه منم با اون یکی جاریمون پشتت در اومدیم و ازت دفاع کردیم بعدش ما هم راه افتادیم اومدیم خونه هامون دیگه بسه تو سری خور بودن اخرشم که داشتیم میومدیم قشنگمشخص بود شوهرت ناراحته از حرفهاش خوشم اومد و خداحافظی کردیم قرار شد کسی خونه اون یکی نره که بعدا نگن طوطئه کردید فقط زرنگی کرده بودم کارت عابر بانک شوهرمو برداشته بودم همون روز اول سریع رفتم از حرصم همه چی خریدم مطمئنم منتطرن من برم عذرخواهی کنم و بگم ببخشید اما این بار محاله شاید یکم تند رفته بودم ولی دیگه بس بود بی احترامی هاشون، یک ماه گذشت و شوهرم نیومد خونه اوایل ناراحت بودم ولی کمکم دیگه اهمیتی برام نداشت
ادامه دارد
کپیحرام
#احترام ۶
بود و نبودش مهم نبود بالاخره سرو کله ش پیدا شد به محض ورودش کممحلیم کرد که فهمیدم هنوز تموم نشده یک ساعت گذشت و شروع کرد به داد و بیداد که پدر و مادرم ناراحت شدن و حق نداشتی اونجوری کنی من فقط سکوت کردم یک هفته گذشت و محلش نذاشتم تا اینکه خودش ی شب با گل و شیرینی اومد خونه و گفت حق با توعه و بعد هفده سال زندگی با من حقت این نبود روزای اول از دستت عصبی بودم اما وقتی زن داداشامم رفتن به مامان بابام گفتم مقصر شمایید قبل اومدنمم گفتم یا احترام درست به زن منم بذارید یا قید منو بزنید
این رفتار شوهرم ی جور غوغا کردن به حساب میومد و برای من خیلی با ارزش بود دوماه بعدش رفتیم شهرستان که دیدم مادرشوهرم برای ما جاری ها هدیه های گرون و نفری ی تیکه طلا خریده بود از اون به بعد احترام بهمون گذاشتن و دیگه خبری از رفتارهای بدشون نیست
پایان
کپی حرام