eitaa logo
یا صاحب الزمان ادرکنی ❤
6.9هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
9.1هزار ویدیو
28 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
۱ من نوزده سالمه و تو خانواده مون بجز من دوتا خواهر و سه تا برادر هم داریم خب این گرونی و شرایط سخت زندگی همه رو اذیت میکنه ما هم مثل بقیه همه مون سرکار میرفتیم و من تو مغازه پیش بابام وایمیسادم و کمکش میکردم بابامم سرماه عین ی کارگر بهم حقوق میداد کم و زیاد تا اخر ماه باهاش سر میکردم و سرم گرم بود بابام میگفت اگر همیشه پیش خودم باشی مغازه رو کامل میدم بهت و میتونی برای خودت کار کنی نصف درامد مغازه هم مال خودت از خدا خواسته قبول کردم جوونایی تو شرایط من له له میزدن برای کار و من همچین موقعیت خوبی گیرم اومده که اصلا نیاز نیست برم برای مردم کار کنم خوب میدونستم که چند وقت دیگه هم بابام مغازه نمیاد و من میشم اقای خودم خیلی خوشحال بودم وسعی میکردم کارمو درست انجام بدم تا بابام زودتر بهم اعتماد کنه و مغازه رو بده دستم دیگه نیاد ... ❌کپی حرام⛔️
۲ نمیخواستم بابامو از اونجا بیرون کنم ولی اینکه هیچ کاری‌نمیکرد همه زحمات با من بود اخرم قیافه میگرفت که اون همه کاره هست خیلی منو میچزوند کم کم دیگه بابام بهونه هاش شروع شد که پام درد میکنه مغازه خسته م میکنه و حوصله ندارم با مردم سرو کله بزنم سر اینکه ی لباس و مانتو بخرن کم کم بابام اینارو بهونه کرد و دیگه نیومد مغازه، اون روزا خیلی خوشحال بودم و جشن میگرفتم که نمیاد و من خودم اینجا اقایی میکنم به توصیه بابام ی فروشنده خانم استخدام کردیم فروشنده مون خوب بلد بود چیکار کنه و جنس به مردم بده روزای زندگیم قشنگ میگذشت درامدم خیلی بیشتر شده بود و میتونستم پول پس انداز کنم با خیال راحت چیزی میخریدم و مثل قبل استرس نداشتم که یهو خبر رسید اینستاگرام و تلگرام فیلتر شدن با وی پی ان و هر جوری بود رفتم تلگرام غوغا بود
۳ همه میگفتن که نظام باید عوض بشه و مردم بیاید توی خیابون به فکر خودتون باشید نمیدونم چرا یهو جوگیر شدم و منم شروع کردم به گفتن که اره اینا اختلاس میکنن همشون دزدن، هی بقیه تاییدم میکردن و منم حسابی جوگیر شده بودم فکر میکردم مثلا چه خبره هی میگفتم برید این شعارو بدید اون شعار و بدید یکی گفت مهندس خودت چی ؟ گفتم منم‌ میام و شروع کردم اموزش کوکتل مولوتوف و شعار نویسی و تیرکمون ساختن برای زدن به پلیس ها و شناسایی ماشین های بسیجی و پلیس لباس شخصی که بچه ها ماشینا شناسایی شدن داغونشون کنید رحم نکنید و باید نابود کنید تا بتونید به ابادی برسید، من خودم وجود این کارها رو نداشتم فقط جو گرفته بودم که حرف بزنم وگرنه منو چه به اینکارا با چندتا از بچه ها که خیلی پر شور بودیم قرار گذاشتیم همو ببینیم... کپی حرام⛔️
۴ اولش شک داشتم که نکنه بلایی سرم بیارن ولی بعد گفتم نه بابا اینا هم چهار نفرت مثل خودم، با اونایی که صمیمی بودیم قرار گذاشتیم و رفتم سر قرار، از دور دیدمشون و شناختمشون یکی مون بود که از همه خوش پوش تر و سرزنده تر بود تقریبا با همه صمیمی بود، اسمش حمید بود وایسادیم تو پارک به احوالپرسی و سلام علیک اینا به من گفتن تو کی هستی گفتم اسمم تو گروه سکوتی میکنم بالا تر از فریاد یهو حمید گفت عه تو همونی هستی که اموزش میدادی اره؟ گفتم اره من همونم نزدیکم شد و شروع کرد باهام حرف زدن یکم که گذشت به خودم گفتم نکنه این مامور باشه، از کنارشون بلند شدم و گفتم من برم دستشویی یهو حمید دستمو گرفت گفت بشین داداش در نرو تا خواستم به خودم بیام دیدم وای مامورای سپاه گرفتنمون و به زور مارو بردن تو ماشین یکم که با ماشین رفتیم مارو پیاده کردن وسط سپاه بودیم... ...
۵ حمیدم کنار‌ مامورا بود و فهمیدم مامور مخفی بوده هر چی گفتم بخدا من لیدر نیستم اموزش دیده نیستم‌من ی ادم عادی هستم جو گرفتم باور نکردن با زبون خوش ازم بازجویی کردن چندماهی طول کشید تا تحقیق کنن و ازادم کنن کلی تعهد ازم گرفتن ولم کردن برخورد خوب و منطقی بچه های اطلاعات سپاه باعث شد که به اشتباه خودم پی ببرم که من چرا بازی فضای مجازی رو خوردم، چرا در مقابل نظامی که این همه به مملکت امنیت داده رو خوردم، ارتش و سپاه انقدر از نظر سلاح کشور ما رو قوی کردن که کسی جرات نمیکنه به مرزهای ما چپ نگاه کنه، و چون دیدن از نظر نظامی حریف ما نیستن، شروع کردن تو فضای مجازی و از شبکه بی بی سی انگلیسی و اینترنشنال سعودی بااخبارهای دروغ بعضی از جونها و یکی هم مثل من رو فریب بدن و بکشن توی خیابون تا این نا آرامی رو تبدیل به جنگ داخلی کنن و بعد هم ایران عزیز رو تجزیه کنن خیلی پشیمون بودم و نمیدونستم چیکار کنم وقتی از اونجا اومدم بیرون بابام حسابی کتکم زد و چندماهی کلید مغازه رو بهم نمیداد ولی وقتی پی به اشتباهم بردم کم کم اعتماد کرد و دوباره اوضاع مثل سابق شد اشتباه بزرگی کردم سر اینکه جو گرفتم و چهارتا حرف زدم خودمو بد نام کردم هم تو محله هم تو خانواده، خداروشکر میکنم درسی بهم داد که تا اخر عمر سمت دشمنای رهبر نرم و به امنیت و قدرت کشور و رهبرم افتخار کنم
۱ با شوهرم زندگی عاشقانه ای داشتیم اوازه دوست داشتن ما همه جا پیچیده بود و مثال همه بودیم شوهرم با اینکه وضع مالی خوبی نداشت اما انقدر من رو غرق محبت می کرد که بی پولیش به چشمم نمیومد زندگی کاملی نداشتم اما خداروشکر میکردم اگر نون خالی هم میخوردیم دل هامون با هم بود زندگی من سخت بود اما راضی بودم تا اینکه شوهرم مرد زندگی برام سخت تر شد و تقریبا شرایط غیر قابل تحملی داشتم سه تا بچه داشتیم دو دختر و یک پسر مخارج زندگی اینها عملا افتاد گردن من حتی خانواده ش با اینکه نیاز من رو دیدن اما خودشون رو کاملا کنار کشیدن ادامه دارد کپی حرام
۲ خیلی تحت فشار بودم از طرفی مستاجری و از طرفی گرونی مخارج و تنها بزرگ کردن بچه ها هر روز یک داستان جدیدی باهاشون داشتم و یک ماجرایی رو درست میکردن گاهی کم می آوردم خیلی دلم یک شریک زندگی می خواست تنهایی سخت بود چون توی بچگی ازدواج کرده بودم وقتی شوهرم مرد من ۳۰ ساله بودم ولی بچه هام بزرگ بودن به پیشنهاد یکی از آشناها که خودشم برام خواستگار میاورد با یکی اشنا شدم و صیغه کردیم ادم به ظاهر خوبی بود خیلی منو دوست داشت همون اول کار یه خونه بزرگ برام اجاره کرد و وسایل جدیدی برام خرید بهم گفت چند روز صبر کن تمام وسایل خونه ت رو عوض میکنم زن و بچه داشت و تقریباً هفته ای یک الی دو بار پیش من میومد وقتی که میومد خیلی میوه و مواد غذایی با خودش می آورد شوهر اولم رو دوست داشتم ولی اینو بیشتر دوست داشتم اگر میگفت بهم علاقه داره برام یه کاری هم می کرد ادامه دارد کپی حرام
۳ انواع شوهر اولم فقط میگفت دوست دارم نه سرکار میرفت من چه کاری انجام میدهد که باعث خوشحالی میشه فکر میکردم دوست داشتن یعنی همین فقط بگی اما شوهر دوم چیزهای جدیدی را نشونم داد برای من هدیه و طلا می خرید بهم پول میداد و موادغذایی هم می گرفت وقتی که می دیدم توی خونه همه چیز هست آرامشه مالی دارم و خوشحالم پول دارم لباس های نوروزی باطن خودم و بچه هام همه بیشتر می فهمیدم و مطمئن شدم که دوستم داره تا اینکه با یه زباله خشک و خالی بگه دوست دارم زندگیم خیلی خوب بود یکی از جاری های قدیمی وسایل ها نگاه کرد برای اینکه آبروم نره گفتم اینارو با کمک کمیته امداد خریدم شوهر من جاری من هیچی نگفت گفتم که خونه ها کار می کنم با پولی که پس انداز کردم و وام های مختلف رو خریدم نمیخواستم بفهمه میترسیدم بره به کسی بگی که سهم این گفتنش باعث میشه که بچه ها از دست بدم اگر خانواده شوهرت اول میفهمیدن بدون شک بچه ها می گرفتند
۴ رابطه ما هر روز بهتر از قبل میشد اما چیزی که عذابم میداد این بود که زن دوم هستم دلم میخواست تماما مال من باشه اما زندگی خودش رو داشت من فقط ی سرگرمی بودم اما دلمم برای زن اولش میسوخت چند بار بهش گفتم یا من یا اوم که میگفت من هر دوتون رو میخوام و اینجوری نگو، اون محبت رو من کامل میخواستم از طرفی هم عذاب وجدان داشتم از ماست که بر ماست اگر هیچ زنی، زن دوم نشه هیچ مردی دوتا زن نداره دلم میخواست ترکش کنم ولی نمیتونستم قید این رفاه رو بزنم ی روز دیگه نتونستم خیانت به همجنس خودم رو تحمل کنم وقتی نمیتونستم کامل داشته باشمش پس ترجیح میدادم از دست بدمش اینجوری خودشم ارامش بیشتری داشت تمام تلاشش این بود که زن اولش از حضور من مطلع نشه ادامه دارد کپی حرام
۵ ی روز بهش گفتم که من دیگه نمیتونم با این شرایط ادامه بدم خیلی ناراحت شد پرسید چرا؟ اما من احساس میکردم که نباید بهش بگم منی که شوهرم همیشه زبونی دوستم داشت و هیچ وقت به خواسته های من اهمیت نمی داد حالا به جایی رسیده بودم که احساس غرور می کردم و نمیخواستم برای شوهر دومم دلیل جدایی رو بگم کلی اصرار و التماس کرد که بگم اما پاسخی ندادم صیغه رو فسخ کردم خونه رو بهش دادم و همینطور وسایلش رو دادم بهش، رفتم سراغ وسایل قدیمی خودم ی خونه گرفتم و مستقر شدیم ی روز چادرم رو سرم کردم و رفتم در خونه زن اول شوهرم وارد خونه شدم و بهش گفتم چیزی که بهت میگم ناراحت کننده هست اما خواهش می کنم منطقی باش ادامه دارد کپی حرام
۶ شروع کردم براش تعریف کردم که من و شوهرت باهم صیغه کردیم فقط بهم نگاه میکرد و هر لحظه ناراحت تر از قبل بود گفتم من نیومدم زندگیتو خراب کنم حتی صیغه رو باطل کردم، فقط می خوام حقیقت رو بهت بگم حواست به زندگیت باشه من پولهای شوهرتم بهش دادم که بدونی من چشم داشتی به مال شما ندارم اما حواست به زندگیت باشه من قصدم کمک به اون زن بود که یه جورایی مراقب زندگیش باشه اما اونقدر داد و بیداد کرد که همه رو جمع کرد و منو از خونشون بیرون کردن خیلی دلم شکست بعدها فهمیدم که طلاقش و از شوهرش هم گرفته من این را برای یکی از اقوام تعریف کردم بهم گفت تو کار بدی کردی نباید ابروی اون مردو میبردی از اول کارت اشتباه بوده زندگیشون رو خراب کردی الان من خیلی پشیمونم و امیدوارم که خدا منو ببخشه چون دل شکوندم پایان کپی حرام