#بچه من و شوهرم به صورت سنتی ازدواج کردیم اوایل خب شناختی روی هم نداشتیم ولی همون شب خواستگاری بهم گفت من عاشق بچه زیاد هستم همون شب باهام شرط کرد که زیاد بچه بیاریم منم قبول کردم خودمم عاشق بچه زیاد بودم بعد از ازدواج چند سالی رو دوتایی کار کردیم و پس انداز کردیم تا با کمک چند تا وام و قسط های مختلف تونستیم یه خونه بخریم خونه رو که خریدیم همسرم گفت بچه دار بشیم منم قبول کردم دیگه چیزی کم نداشتیم شوهرم شغل خوبی داشت ماشین و خونه داشتیم و کم کم اقساطمون داشتن کم میشدن چند ماه گذشت دیدم بچه دار نمیشیم خیلی میترسیدم مشکل از هر کدوممون هم که بود بازم یه مشکل بود ادامه دارد کپی حرام

#بچه استرس زیادی داشتم که مشکل از من باشه و عکس العمل شوهرمو نمیدونستم میترسیدم یه وقت به خاطر بچه ترکم کنه چون خیلی بچه دوست داشت میدیدم که تو فامیل بچه های کوچولو رو چه جوری بغل میکنه میبوسه یا با ذوق زیادی از بچه دار شدن خودمون با من حرف میزد نمیدونستم باید چیکار کنم هر بار که شوهرم می گفت چرا باردار نمی شی می گفتم حتما قسمت نیست، تا اینکه خودش پیشنهاد داد بریم پیش یه دکتر، دکتر بعد از چند تا آزمایش بهم گفت که همسرم سالمه و برای بچه دار شدن تنها کسی که مشکل داره منم دنیا دور سرم چرخید خیلی ترسیدم عاشق شوهرم بودم و نمیخواستم هیچ جوره از دستش بدم زندگی خیلی خوبی داشتم ادامه دارد کپی حرام

#بچه بیشترین ترسم از این بود که نکنه یه وقت شوهرم منو نخواد وقتی که بهش گفتم ناراحتیو تو چشماش دیدم اما تلاش می کرد بروز نده و ناراحتی ش رو پنهان می کرد بهش گفتم دکتر گفته بعد از یه مدت درمان میتونیم بچه دار بشیم شوهرم گفت ایرادی نداره خیلی هم خوبه درمان میکنیم و با لطف خدا بچه دارم میشیم یک سال تحت درمان بودم و هنوز دکتر بهم گفته بود باید صبر کنی کم کم دیدم که خانواده‌اش در گوشش زمزمه می کنن که باید زن بگیره و قید منو بزنه شوهرم اهمیتی نمیداد خواهراش همش بهش می گفتند بچه ای که با دارو باشه به درد نمیخوره ولی بازم شوهرم محل نمیذاشت تا اینکه یه روز صداشون رو از توی اتاق شنیدم مادرشوهرم بهش میگفت اومده خودشو انداخته وسط زندگی تو بچه دارم نمیشه ادامه دارد کپی حرام

#بچه خودتو پاسوز این زن نکن منم آدمم دلم میخواد نوه ب پسریم بیاد توی این خونه بازی کنه سرو صدا کنه، شوهرم همش تلاش می‌کرد آرومش کنه بهش میگفت هیچی نگو میشنوه دلش میشکنه، یهو مامانش قاطی کرد برگشت گفت چرا هیچی نگم اصلا بذار صدامو بشنوه این که نمیتونه بچه دار شه یا طلاق شو بگیره یا بره برات زن بگیره یهو در اتاق رو به ضرب باز کرد و فریاد زد امروز تکلیف پسرمو با این اجاق کور مشخص میکنم بعدم حمله کرد به من و گفت باید از زندگی پسرم بری بیرون تا با یکی ازدواج کنه که عرضه ی بچه دار شدن داره، خیلی دلم سوخت اما هیچی نگفتم شوهرم به مامانش گفت نباید اینجوری حرف میزدی مامان من از دستت ناراحت شدم، بعدم دستمو گرفت و از خونشون بیرون اومدیم تا خونه هیچ کدوم حرفی نزدیم ادامه دارد کپی حرام

#بچه وقتی رسیدیم به شوهرم گفتم اگه میخوای ازم جدا بشی بشو حقگ ولی سر من هوو نیار من مشکل دارم در حال درمانم هستن ی مدت دیگه هم میتونم بچه دار بشم شوهرم خیلی ناراحت شد گفت که من بی تقصیرم همش کار مامانم بوده نمیدونم چرا این حرفارو زد و اینجوری شد اما اینا خواسته من نیست تو هم به جای اینکه این حرفا رو بزنی تمرکزتو بذار روی درمانت که زودتر درمان بشی، دقیقا یک ماه بعدش رفتم دکتر بهم گفت نتیجه مطلوب رو گرفتم و به زودی میتونم باردار بشم، بعد از اینکه باردار شدم خدا ی دوقلو خیلی خوشگل بهم داد که اسمشون رو زهرا و علی گذاشتم مادرشوهرم شرمنده شده بود اما خیلی تلاش می کرد که توی ظاهرش نشون نده شوهرم توی این مدتی که من این مشکلو داشتم و در حال درمان بودم حتی یک بار هم مشکل منو به روم نیاورد و همش بهم امیدواری میداد خداروشکر میکنم که شوهر با شعور و با درکی بهم داد که تو این مشکل به جای اینکه اذیتم کنه و به حرف خانواده ش عمل کنه و زندگیمون رو خراب کنه صبر کرد تا خدا بهمون بچه بده پایان کپی حرام

این#کانالوحتماتاحالاندیدی که عضوش نشدی😋😮 قول میدم با #محصولات_زیبایی ما همیشه #۲۰ سال، از سن واقعیت #بچه تر بزنی😍😱 #پروتز اندام های زنانه بدون جراحی و تزریق🤩💋 https://eitaa.com/joinchat/3812819107C27dadee671 #تکنیک های سفید وخامه ای شدن صورت و... 🥰💃🏃‍♀