بالاترین، بهترین، کارسازترین و مؤثرترین عمل، توسل به حضرت ولیعصر ارواحنافداه است.
ذکری کارسازتر از یا صاحب الزمان وجود ندارد، اسم اعظم خداست.
توسلی بالاتر و کارسازتر، و ذکری بالاتر از نام امام زمان ارواحنافداه نداریم. حالا اسامی امام زمان ارواحنافداه متعدد و متفاوت است، هر کدام در یک جهت و یک #توسل است که انسان میتواند از همهی آنها استفاده کند.
نام خود حضرت، نامهای یا ابا صالح، یا ابالقاسم، صاحب الزمان، همهی اینها هست.
ولی این تذکر را بدهم همیشه حضرت را با نامهایی صدا بزنید که شایسته است.
از نامهایی مثل یا مهدی، یا حجت ابن الحسن، دوری کنید اینها را نگویید. شما هیچ وقت پدرتان را با اسم کوچک صدا نمیزنید.
اینها بیادبی است، در شأن یک شیعهی مؤدب و با #معرفت نیست.
لذا الفاظی مثل مولای من، سید من، یا بقیة الله و یا صاحب الزمان بگویید. آنهم با رعایت ادب، نه خوابیده و دراز کشیده.
انسان باید مؤدب باشد.
#ادب چیز بسیار خوبی است، یکی از عاملهایی است که انسان را رشد میدهد و در انسان ظرفیت ایجاد میکند.
ادب برای کسب معرفت، زمینهسازی میکند.
💠استاد حاج آقا زعفریزاده
#معرفت ۱
شوهر من وقتی اومد خواستگاریم خیلی پولدار بود و وضع مالیش خوب بود کارخونه داشت و خیلی خوش برخورد و خوش مشرب بود جوری که جذبش شدم بعد از تحقیقات خانواده که گفتن خانواده خوبی هستن و احسانم بچه خوبیه جواب مثبت دادم و با هم دیگه ازدواج کردیم مراسم عقد خیلی قشنگی برام گرفته بود خیلی دوسش داشتم عروسیمون خیلی مجلل بود و همه انگشت به دهن مونده بودن، اوایل زندگیمون خیلی رویایی شروع شد دوسال بعد خدا بهم بچه اولمو داد و دوساله بعدشم پسر دومم به دنیا اومدم این دوتا پسر تبدیل شدن به بزرگترین نقطه امیدواری من به زندگیم، کمکم متوجه رفتارهای شوهرم شدم که عجیب شده بود کم میومد خونه و وقتی هم بود با من ی کلمه هم حرف نمیزد هر بار اعتراض کردم گفت کارم سنگینه نرفتم گردش که همش سرکارم باید درکم کنی کم کم متوجه شدم که شوهرم با یه زن در ارتباطه خیلی دلم شکست وقتی که بهش اعتراض کردم خیلی حق به جانب گفت من از پس دوتا زن بر میام به تو ربطی نداره همینه که هست
ادامه دارد
کپی حرام
#معرفت ۲
با شوهرم قهر کردم افسرده شدم اونم خونه نمیومد انگار میخواست منو تنبیه کنه و یه جورایی من دست به دامنش بشم که تورو خدا به خونه برگرد و در واقع منت بذاره برگرده و بابت کارش باهاش بدرفتاری نکنم منم با پسرام شروع کردم به درس خوندن خودمو مشغول درس کردم انگار نه انگار شوهرم وجود داره رفتم دانشگاه و فراموش کردم که یه شوهری دارم زندگیم کمبود های زیادی داشت اما نذاشتم کسی بفهمه اونم در حد ی خرجی دادن میومد در خونه و میرفت انقدر درسمو ادامه دادم تا تونستم دکترای روانشناسی بگیرم شوهرم که این مدت بیکار ننشسته بود تا جایی که خبر داشتم زنهای صیغه ای زیادی داشت یه روز که پسرم رفته بود دیدنش اومد خونه و گفتم شاید باورت نشه مامان توی این چند سالی که با بابا قهری با یه عالمه زنه مختلف ازدواج کرده و بچه داره اون روز که من پیشش بودم بعد از ظهر صندوق عقب ماشینشو از پوشک و شیرخشک سایزهای مختلف پر کرد با هم بردیم در خونه زن ها داد برای بچه هاش بهش گفتم بابا اینا فقیرن؟ گفت نه بابا اینا خواهر برادرات هستن گفتم مگه میشه؟ مطمئنی؟
ادامه دارد
کپی حرام
#معرفت ۳
گفت اره مطمئنم خودش گفت خواهر برادرامن گفت من پولشو دارم هزار تا زن بگیرم و میگیرم طاقت نیاوردم از شوهرم پرسیدم و حرفهای پسرم رو تایید کرد گفت وقتی دارم چرا نگیرم؟خیلی دلم شکست من هیچی کم نداشتم، ۱۰سال شده بود که من و شوهرم قهر بودین من برای موفقیت خودم تلاش کرده بودم از کنار موفقیت شغلیم تونستم برای خودم تو یکی از بهترین منطقه های تهران بهترین خونه رو بخرم با چندتا دختر مثل خودم که داشتن درس میخوندن و شاغل بودن دوست شدم و به پیشنهاد اونا چند عمل زیبایی انجام دادم گفتن برای دل خودت اینکارو بکن که سرحال بشی برای خودت انجام بده منم همین کارو کردم خیلی عوض شده بودم و حسابی زیبا شده بودم بخاطر شغلم از لحاظ ظاهری خیلی باید به خودم میرسیدم یه روز دیدم شوهر اومده خونه بهم گفت که ده سال گذشته و حالا اومدم میشت اون روز موند میش ما و من تعجب کردم که چرا کنار ما مونده گوشیش زنگ میخورد ولی جواب نمیداد بهم گفت اگر موافقی چهارشنبه با هم بریم شمال و یه هفته بمونیم تو چشمای کلی ذوق میدیدم بخاطر بچه ها قبول کردم اون شب شوهرم کلی ازم تعریف کرد که خوشگل شدی و خیلی جذاب شدی، اون شب تا صبح نشستم و نخوابیدم هر چی تو وجود خودم گشتم هیچ علاقه ای نسبت بهش پیدا نکردم
ادامه دارد
کپی حرام