🖌تصوف و جاهلیت - #بخش_پنجم
📝محمد عبده اظهار ميدارد: «زنادقه لباس اسلام را با غش، کينه، حيله و نفاق بر تن کردند و تنها قصدشان افساد در دين و اختلاف و افتراق مسلمانان بود.»
حماد بن زيد ميگويد: «زنادقه چهارده هزار حديث جعل و وضع نمودند».
البته اين عدد بر حسب علم به دروغ و کذب زنادقه به حماد رسيده بود و گرنه محدثان ميگويند هر زنديقي به اين تعداد جعل حديث کرده است تا بدانجا که وقتي «ابن ابي العوجا» را بازداشت کردند تا گردنش را بزنند، گفت چهارده هزار حديث جعل کردهام که در آنها حلال را حرام و حرام را حلال کردهام».
و البته این فاجعه، مربوط به سنت مکتب سقیفه است، نه مکتب اهل بیت علیهم السلام که با تحمل مشقتهاي بسیار، سنت اسلام را برای پیروانشان از خیانات ایشان زدودند.
يکي از افرادي که بزرگترين خسارتها را به اعتقادات و معارف مسلمانان زدند، «تميم بن أوس داري» است. از کارهاي تخريبي او نقل قصه و داستان بين مسلمانان بود. از سياست حاکم تقاضا کرد که به طور ايستاده قصه بگويد. از عجايب خندهدار اين است، خليفهاي که نقل احاديث نبوي صلي الله عليه و آله را به شدت منع کرده بود و ناقلان حديث را تهديد و توبيخ، و حديثهاي نوشته شدهاي که به دستش رسيده بود را سوزاند، به تميم داري نصراني ـ مأمور دير و کنيسه ـ اجازه ميدهد تا قصص و افسانه و اساطير را نقل و ترويج کند و شنيده نشده است کسي در مقابل «تميم داري» زبان به اعتراض گشوده باشد!» براي مطالعه بيشتر به کتاب تحقيقي محقق معاصرآيت الله سبحاني «بحوث في الملل و النحل» جلد 1 تا صفحه 104 مراجعه شود.
اگر تنها به همين دو عامل تخريبي اکتفا کنيم در يک نتيجهگيري کلي ميتوان دريافت چه زمينههايي براي رشد قارچگونه فرقه و آيينها فراهم آمد. در اين نوشتار، يک فرقه و آيين و جريان التقاطي محض جهان وطني، هر ديني = بي ديني، همه چيز خدايي = بيخدايي ، بازخواني ميگردد.
تصوف = عرفان
لفظ و معناي تصوف و صوفيه که مساوق عرفان و عارف است، مسلک و روشي فکري! عقيدتي و سلوکي است که به لحاظ طبيعت و ماهيتش چندان واضح و متمايز نيست که محقق متتبع در تاريخِ فکر و انديشه بتواند به راحتي به زواياي آن پي ببرد.
سهروردي ميگويد: «اقوال مشايخ در معناي تصوف، افزون آيد بر هزار قول، که نوشتن آن دشوار باشد».
گذشته از تعريف، در سابقه اين مشرب و آئين، گفتني است تصوف در صدر اسلام در جامعه مسلماني معروف و مطرح نبوده بلکه از پديدههاي شوم اجتماعي دخيل بر اسلام از امم و مليتهاي ديگري، مانند برهمنان هندو، رهبان مسيح، متنسکين يهودي و زهدفروشان بودائي، گنوسي، عرفان سرخ پوستي، و کمي اين طرفتر و نزديکِ تاريخ، عرفانهاي به روز شده اصطلاحاً کاذب عصر تکنولوژي و... حال چه تفاوتي بين اين عرفانهاي به اصطلاح کاذب امروزي و عرفان = تصوف اسلامي شده ديروزي وجود دارد؟ بايداز مدعيان «عرفان = تصوف» و مأنوسان به شطحيات استمداد جست!
تصوف = عرفان؛ مکتب بشري مستقل از اسلام
در چند سطر قبل گفته آمد که محقق تاريخ با مسلکي رو به رو است که واضح و روشن نيست، اما متفکران در عرصه علم ميتوانند تصوف را مکتب و آئيني، داراي موجوديت، شخصيت، هيأت مخصوص، سيستم و اصول و قواعد، تأليفات و کتب، و همينگونه رهبران، رجال، بزرگان، خادمان و پشتيبانان مالي، با تظاهر به «شعار ترک دنيا» تصور کنند، همچنان که مدعيان «عرفان = تصوف» اين کار را خواستهاند انجام دهند.
نکته قابل تأمل اين است همانگونه که اهل تفلسف، «عقل و تعقل» را به نفع فلسفه مصادره کردهاند، اهل تصوف و عرفان نيز کلمه «زهد و پارسائي» الهي را غارت نمودهاند و با همين غارت دوسويه، از جانب «فلسفه و عرفان » چوب حراج به دين توحيدي اسلام زدهاند. لازم نيست راه درازي برويم، در داستان رو به رو شدن ابوعلي سينا و ابوسعيد ابوالخير، چنان که از زبان خودشان گفته آمده: آنچه را ابن سينا با فلسفه دريافته بود همان را ابوالخير با کشف ميبيند و بالعکس، در نتيجه تناسب و تساوي بين اين دو جريان «عرفان» و «فلسفه» به طور کامل نمايان است (جبهه واحد).
💠کانال فرق و ادیان استان قم💠
🆔 @adyaneqom