eitaa logo
آفتابگردان‌ها
530 دنبال‌کننده
180 عکس
34 ویدیو
1 فایل
«ما همه آفتابگردانیم» محلی برای نشر آثار شاعران جوان انقلاب اسلامی اعضای محترم دوره‌های آفتابگردان‌ها پل ارتباطی ما جهت ارسال شعر، پیشنهادات و انتقادات: https://eitaa.com/office4poem موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب @Aftabgardan_ha
مشاهده در ایتا
دانلود
نذر بی هیچ استعاره بیا شاعری کنیم در سوگ شیرخواره بیا شاعری کنیم بر جسم پاره پاره بیا شاعری کنیم روح‌القدس! دوباره بیا شاعری کنیم حرفی نگفته مانده اگر با قلم بگو از روزگار قافله با محتشم بگو باید دوباره گفت چه با کاروان شده زخمی هزار ساله هم‌اکنون جوان شده از چشمِ آسمان و زمین خون دوان شده هنگامِ راه‌بستنِ آبِ روان شده شاعر! پر از اصالت خون کن دوات را از سر بگیر روضه‌ی شطّ فرات را: قلب حرم شده هدف دشمنان، هلا برخاسته‌ست بانگ کف دشمنان، هلا آواز دف د دف ددف دشمنان، هلا بسته‌ست راه آب صف دشمنان، هلا شاها! وزیر اول دربار را بخوان وقتش رسیده است علمدار را بخوان دریای دردهای تو را ساحل است او در شام غربتت قمر کامل است او الحق که مرز بین حق و باطل است او سقای کربلاست، ابوفاضل است او دارد به سوی خیمه‌سرا مشک می‌برد دشمن به استقامت او رشک می‌برد در کربلا گذاشته سنگ تمام دست آورده است تا دم آخر دوام دست هرگز نخواست تا بکشد از امام دست آورده است آب ولی با کدام دست؟ مشکی پر از فرات به دندان گرفته است مجنون دوباره راه بیابان گرفته است زخمی چنان عمیق نشاندند بر تنش گویی هزار اسب دواندند بر تنش گلّه به گلّه گرگ رهاندند بر تنش دردا بگو چه‌ها گذراندند بر تنش مانده‌ست جای خالی یک دوست در حرم طفلی هنوز منتظر اوست در حرم طفلان بی‌نوا چه کشیدند بعد از او روی خوش از زمانه ندیدند بعد از او دل از دل فرات بریدند بعد از او تا گوشه‌ی خرابه رمیدند بعد از او می‌خواست رود را بکشاند به خیمه‌ها خود را نه! مشک را برساند به خیمه‌ها ویرانه دشت معجزه‌آباد را ببین در قتلگاهِ معرکه میلاد را ببین گلبرگ‌های پرپر در باد را ببین طوفان خطبه‌خوانی سجاد را ببین ناگاه بانگ خطبه‌ی زینب بلند شد از قعر چاه‌ها مه نخشب بلند شد از مجموعه شعر نشر @Aftabgardan_ha
نذر بی هیچ استعاره بیا شاعری کنیم در سوگ شیرخواره بیا شاعری کنیم بر جسم پاره پاره بیا شاعری کنیم روح‌القدس! دوباره بیا شاعری کنیم حرفی نگفته مانده اگر با قلم بگو از روزگار قافله با محتشم بگو باید دوباره گفت چه با کاروان شده زخمی هزار ساله هم‌اکنون جوان شده از چشمِ آسمان و زمین خون دوان شده هنگامِ راه‌بستنِ آبِ روان شده شاعر! پر از اصالت خون کن دوات را از سر بگیر روضه‌ی شطّ فرات را: قلب حرم شده هدف دشمنان، هلا برخاسته‌ست بانگ کف دشمنان، هلا آواز دف د دف ددف دشمنان، هلا بسته‌ست راه آب صف دشمنان، هلا شاها! وزیر اول دربار را بخوان وقتش رسیده است علمدار را بخوان دریای دردهای تو را ساحل است او در شام غربتت قمر کامل است او الحق که مرز بین حق و باطل است او سقای کربلاست، ابوفاضل است او دارد به سوی خیمه‌سرا مشک می‌برد دشمن به استقامت او رشک می‌برد در کربلا گذاشته سنگ تمام دست آورده است تا دم آخر دوام دست هرگز نخواست تا بکشد از امام دست آورده است آب ولی با کدام دست؟ مشکی پر از فرات به دندان گرفته است مجنون دوباره راه بیابان گرفته است زخمی چنان عمیق نشاندند بر تنش گویی هزار اسب دواندند بر تنش گلّه به گلّه گرگ رهاندند بر تنش دردا بگو چه‌ها گذراندند بر تنش مانده‌ست جای خالی یک دوست در حرم طفلی هنوز منتظر اوست در حرم طفلان بی‌نوا چه کشیدند بعد از او روی خوش از زمانه ندیدند بعد از او دل از دل فرات بریدند بعد از او تا گوشه‌ی خرابه رمیدند بعد از او می‌خواست رود را بکشاند به خیمه‌ها خود را نه! مشک را برساند به خیمه‌ها ویرانه دشت معجزه‌آباد را ببین در قتلگاهِ معرکه میلاد را ببین گلبرگ‌های پرپر در باد را ببین طوفان خطبه‌خوانی سجاد را ببین ناگاه بانگ خطبه‌ی زینب بلند شد از قعر چاه‌ها مه نخشب بلند شد از مجموعه شعر نشر @Aftab_gardan_ha