eitaa logo
آفتابگردان‌ها
565 دنبال‌کننده
191 عکس
37 ویدیو
1 فایل
«ما همه آفتابگردانیم» محلی برای نشر آثار شاعران جوان انقلاب اسلامی اعضای محترم دوره‌های آفتابگردان‌ها پل ارتباطی ما جهت ارسال شعر، پیشنهادات و انتقادات: https://eitaa.com/office4poem موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب @Aftabgardan_ha
مشاهده در ایتا
دانلود
خبر رسید سحرگه کسی سفر کرده‌ست کسی که رفتن او گریه را خبر کرده‌ست کسی به هیبت آیینه‌های نشکسته تنش شبیه همه روضه‌های سربسته کسی نشسته به سوگ هزار پروانه کسی که در غم او صبر گشته دیوانه کسی که خون سرش خانه در افق کرده کسی که رفتن او شهر را قرق کرده خبر رسید و غمی تازه‌تر رسید به ما امان از آن خبری که سحر رسید به ما «گزین شدند و سوار گزیده را کشتند سیه بپوش برادر سپیده را کشتند»* شبی که کفر به جنگ تمام ایمان رفت بزرگِ ایلِ شیاطین خودش به میدان رفت برای کشتن او اهرمن نقاب انداخت به هرچه داشت زد و عاقبت عقاب انداخت قسم به عزتمان این تمام واقعه نیست فلک بگو به جهان این دقیقه نوبت کیست قسم به صبح که خواب شما پریشان است قسم به عصر که قاسم میان میدان است قسم به مصحف حق که خدا مراقب ماست جواب حمله‌ی شیطان شهاب ثاقب ماست بدان که سهم تو از داغ ما پشیمانی‌ست نگین فاتح قدس ای جهان سلیمانی‌ست قسم به غربت قرآنِ غرقِ خاک شده قسم به آینه‌هایی که تازه پاک شده قسم به صبح که ما دست سخت تقدیریم که از سیاهی شب انتقام می‌گیریم برای داغ دل دختران چشم به راه به نام منتقم خون صبح بسم الله * تضمینی از استاد علی معلم دامغانی @Aftabgardan_ha
قلم گرفتم به دستم، امّا هنوز هم عاشق تفنگم اگر سرم، کلمه کلمه شورم! اگر دلم، واژه واژه جنگم بگو که من هرچه شد می‌آیم، مرا رها کن به خود می‌آیم برای فتح احد می‌آیم، می‌افتد این قلّه هم به چنگم... بگو که پر باشد از جنازه، بجوشد از قدس خون تازه به دست مردان انتفاضه هنوز تیغم، هنوز سنگم مرا ندیده مگیر، امّا برادرم را ندید دادم شهید بودم، شهید دادم! نه اهل نامم، نه اهل ننگم سرم شکسته‌ست گرچه از کین، گمان مبر سرشکسته باشم حماسه‌ی شرق باشکوهم، غریو ویرانی فرنگم اگرچه عمری سکوت بودم، نخواستم بی‌خروش باشد خدا کند باده‌نوش باشد، رفیق اگر می‌دهد شرنگم اگرچه از دوست شکوه دارم، رسیده وقت نبرد امّا غبار را هم زدوده حتّی، برادرم قاسم از تفنگم @Aftabgardan_ha
پیچ رادیو را می‌چرخانم حاج قاسم را تکرار می‌کنند حاج قاسم را مخابره می‌کنند حاج قاسم را مشق می‌نویسند اسمِ کوچکت را صدا می‌زند دخترم که دوست ندارد برای جنگ انشا بنویسد اسم کوچکت را صدا می‌زند مادرم که دوست داشت نامه‌اش را به حرم حضرت زینب برسانی انگار کن یکبارِ دیگر پدرم را در خان‌طومان از دست داد‌ه‌ام همان ستاره را زیر سر داشت خمپاره‌ای که چشم دیدنت را نداشت که سال ۶۲ دستش را از رویِ زنگ خانه‌مان برنمی‌داشت که برای گلنار و دخترانِ حلبچه دهن‌کجی کرده بود نامِ کدام ستاره بود که در جمجمه‌ام کم و زیاد می‌شد؟ که نامِ دیگرش شهید بود؟ و در سجلش عکسی با قدس انداخته بود! که در کودکی آرزویش این بود نقش عباس را تعزیه بخواند! انگار کن یک شبِ دیگر خانه‌مان بدونِ مرد شده است انگار کن سرِ بابا در خان‌طومان جامانده پیچ رادیو را می‌چرخانم مادرم نامِ حاج قاسم را رج می‌ریزد روی قالیچه‌ای قرمز کنار دست ابوالفضل و زن همسایه که دوست دارد اسم پسر کوچکش را قاسم بگذارد @Aftabgardan_ha