eitaa logo
آفتابگردان‌ها
526 دنبال‌کننده
180 عکس
34 ویدیو
1 فایل
«ما همه آفتابگردانیم» محلی برای نشر آثار شاعران جوان انقلاب اسلامی اعضای محترم دوره‌های آفتابگردان‌ها پل ارتباطی ما جهت ارسال شعر، پیشنهادات و انتقادات: https://eitaa.com/office4poem موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب @Aftabgardan_ha
مشاهده در ایتا
دانلود
نذر سلام الله علیها این داغ چه کرده است با جان تو؟ آه حیران که مانده است چشمان تو؟ آه یک چند به دامان پدر بود سرت حالا سر اوست روی دامان تو آه @Aftab_gardan_ha
پیچیده در خرابه نسیم معطری سر می‌زند به خلوت تنهایی‌ام سری پا می‌شوم مقابل این سر به احترام برپا شده‌ست در دلم امشب چه محشری ای کاش ای عزیز دلم چشم وا کنی تا از بهشت باز کنی رو به من دری قرآن بخوان پدر! که در این لحظه‌ها سرت قرآن ناطقی‌ست در آغوش کوثری امّن یجیب هدیه کن امشب به دخترت دارم چقدر بعد تو احوال مضطری حس می‌کنم فضا شده لبریز عطر یاس گویا مرا گرفته در آغوش مادری @Aftab_gardan_ha
دیوار مثل تو نشسته رو به رویم دارد نگاهم می‌کند بی‌روح و دلسرد هرچند قلبش مملو از سیمان و سنگ است پشت من اما ایستاده مثل یک مرد هم‌صحبت عصرانه‌های ناامیدی هم‌بازی آدینه‌های بی‌خیالی دور مرا پر کرده تا تنها نباشم دیوار و دیوار و... دو تا دیوار و قالی گاهی کنارش می‌نشینم غرق اندوه بر شانه‌ی سیمانی‌اش سر می‌گذارم دستی ندارد تا در آغوشم بگیرد عیبی ندارد، من همین را دوست دارم عیبی ندارد ساکت است و بی‌تفاوت در حدّ خود دیوار هم یک تکیه‌گاه است هرچند خیلی در جهان دیوار داریم دنیا پر از زن‌های هرشب بی‌پناه است از آن شبی که در کنارش گریه کردم دیدم ترک خورده‌ست، می‌خواهد ببارد بیچاره این دیوار سنگی حتما او هم مانند تو دیوانه‌ای را دوست دارد @Aftab_gardan_ha
. در هوای جاده‌ها سال‌ها چقدر این دلِ شکسته را به پای خود کشانده‌ام کو قرار تازه‌ای؟ هر طرف آسمان همین زمین همین چشم‌های من همین پس کجا سفر کنم؟ من که هر طرف که می‌روم همین منم من که از خودم نمی‌روم چرا سفر کنم؟ @Aftab_gardan_ha
به غربت مدام، علیه السلام کیست او؟ آن که بین خانه‌ی خود مکر دشمن مجاورش بوده‌ست او که انگار در تمام قرون هرچه غربت معاصرش بوده‌ست او که از روزهای کودکی‌اش شعله در خانه‌ی دلش افتاد دم به دم داغ ظهر عاشورا در نفس‌های آخرش بوده‌ست نه فقط شد مدینه مدیونش، کربلا میوه داد از خونش 《آن شهیدی که سیدالشهدا هر شب جمعه زائرش بوده ست》۱ صلح او تیغ در نیام علی‌ست کربلا جلوه‌ی قیام علی‌ست باطن تیغ مرتضاست یکی، فرق قصه به ظاهرش بوده‌ست آن زمان که مسافری خسته لب گشوده به طعنه و توهین میزبان در عوض فقط فکرِ آب و نان مسافرش بوده‌ست 《دوستان را کجا کند محروم او که با دشمنان نظر دارد》۲ دشمنش میهمان سفره‌ی اوست چه رسد آن که شاعرش بوده‌ست 1_ الامام الباقر علیه السلام: ان الحسین بن علی کان یزور قبر الحسن علیه السلام کل عشیه جمعه(میزان الحکمه، ج 4، باب زیاره الامام الحسن علیه السلام) ۲_ سعدی: دوستان را کجا کنی محروم تو که با دشمنان نظر داری @Aftab_gardan_ha
یا امام حسین(ع) ای تیر چه شد جهان به هم ریخته است؟ خورشید چه ناگهان به هم ریخته است حرفی بزن ای سه‌شعبه تا جان داری از خونِ که آسمان به هم ریخته است؟ @Aftab_gardan_ha
تنها نشسته منتظر و سر به راه، کوه در انعکاس نقره‌ای نور ماه، کوه بر شانه‌های یخ‌زده‌اش برف سالیان بر قامتش حریر نسیم و گیاه، کوه تاریک کرده روز و شبش را مسافری یک روز دل سپرده به چشمی سیاه، کوه حالا بگو عقابِ تو این روزها کجاست؟ دل قرص کرده پشت کدامین پناه، کوه؟! فریاد می‌زنم که امان از تو کوه! آه فریاد می‌زند که امان از تو، آه، کوه... شب‌ها به شانه‌های خدا تکیه می‌دهد آن سربلندِ تا به ابد تکیه‌گاه، کوه @Aftab_gardan_ha
اگرچه در نظرت آنچه نیست، ظاهر ماست سیاه‌جامه‌ی سوگت لباس فاخر ماست سلام می‌دهم و دلخوشم که فرمودید هر آنکه در دل خود یاد ماست، زائر ماست تویی که نام غریبت خودش به تنهایی اثرگذارترین روضه‌ی منابر ماست بگو چگونه نگویم که دوستت دارم که این حدیث شریف از امام باقر ماست:  《خبر کنید کسی را که دوستش دارید》* خدا کند برسد، این پیام آخر ماست مرا که در سفر آخرت امیدی نیست مگر به اینکه بگویید: او مسافر ماست اگرچه درخورتان شعر، ناسرودنی است بگو به لطف خود این روسیاه شاعر ماست  *امام باقر(علیه السلام): هر کسی را دوست دارید، گاه و بی‌گاه به او یاد‌آوری کنید.  «وسائل الشیعه» @Aftab_gardan_ha
گذشت زندگی‌ام دور از تو با زاری مگر تو باز بیایی و شور بازآری تحمل غمِ از دست دادنت سخت است مباد بیشتر از این مرا بیازاری بیا کنار دل من، مرا عزیز بدار وفا ندیده کس از یوسفان بازاری دوباره پرسش من از تو «عشق» خواهد بود خدا کند بدمد بر لب تو باز «آری» رقیب گفت: تو آیا امید وصلت هست؟! به گریه گفتمش: آری، اگر که بگذاری! @Aftab_gardan_ha
چه عاشقانه رقم خورده ماجرا اینجا که باغ لاله دمیده‌ست جا به جا اینجا میان باغ قدم می‌زنیم و می‌خوانیم در این هوای دل‌انگیز، بی‌هوا اینجا چقدر باور این روز ناب دشوار است دوباره خلوت باران و شعر و ما، اینجا چقدر سبز و بلند است بخت ما امروز که هر دو جشن گرفتیم با خدا اینجا بیا بمیرمت ای دوست خسته‌ای حتما چرا که راه تو طولانی است تا اینجا ببین چقدر گل و بلبل و چمن شادند که دیده‌اند پس از سال‌ها تو را اینجا اگر نیامده بودی به گریه می‌افتاد نگاه منتظر من چه بی‌صدا اینجا 《حضور خلوت انس است و دوستان جمع‌اند》 دوباره با خودت آورده‌ای صفا اینجا چه زود می‌روی ای روزگارِ شادی من نمی‌شود که بمانی تو را خدا اینجا؟ خدا پناه تو، باشد برو به آرامی دلت گرفت اگر، باز هم بیا اینجا @Aftab_gardan_ha
اگر غم نعمتِ خوبیست، بردار این غنیمت را! که من با چشم خود دیدم فراوانیِ نعمت را کنارم می‌نشیند، گاه‌گاهی چای می‌نوشد گمانم دیده غم، در چشم‌هایم این لیاقت را سرم را بر کجا بگذارم؟ این طوفان سرگردان نمی‌بخشد پس از این شانه‌های بی‌مروّت را از این مردابِ غمگین نگذرید و مهربان باشید من آن رودم که می‌گیرند از من شوقِ حرکت را خدا یاری کند عشقی اگر هم نیست در بازار نیندازند کاسب‌ها به ما تلخیِ عادت را لبم را می‌گزم، چیزی نخواهم گفت بعد از این... که اربابان نمی‌فهمند اندوه رعیّت را @Aftab_gardan_ha