eitaa logo
آفتابگردان‌ها
528 دنبال‌کننده
180 عکس
34 ویدیو
1 فایل
«ما همه آفتابگردانیم» محلی برای نشر آثار شاعران جوان انقلاب اسلامی اعضای محترم دوره‌های آفتابگردان‌ها پل ارتباطی ما جهت ارسال شعر، پیشنهادات و انتقادات: https://eitaa.com/office4poem موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب @Aftabgardan_ha
مشاهده در ایتا
دانلود
به بهانهء زخم تازهء کابل شعر کهنه، به افغانستان عزیزم: یک کوه درد با تو برابر نمی‌شود آری، بخند، زخم تو بهتر نمی‌شود   از روزگار تلخ خودت شکوه کن، وطن! هرگز نترس، گوش فلک کر نمی‌شود   تاریخ، باز مرثیه‌ات را مرور کرد با روضه‌ی تو، چشم کسی تَر نمی‌شود   وقتی جهان به پیش دو چشم تو تار شد کابل، دوباره آینه‌ای از غبار شد   این روزها نمی‌رود از یاد دِهمزنگ لعنت به زخمِ دوم مرداد دِهمزنگ   در راه روشنایی شب‌های بامیان خاموش می‌شوند چرا این ستارگان؟   تو درد می‌کشیدی و درمان نداشتی پاییز می‌شدی و بهاران نداشتی   تو آبِ دیده‌ی خود از آمو گرفته‌ای وقت قیام، دست به زانو گرفته‌ای   من عهد می‌کنم که بیایم به کشورم یک روز می‌رسد که در آغوش مادرم...   آن روز ناله کن به زبان دَریِ خود آرام گریه کن به تَی چادَریِ خود   @Aftab_gardan_ha
توی کوچه قدم زدم یک شب کوچه‌ای با دلی پر از فریاد کوچه‌ای که قدم قدم با آه خبر از خاطرات من می‌داد مرد همسایه‌مان تَهِ کوچه باغ زیبا و باصفایی داشت باغ در خانه‌ها قدم می‌زد شاخ و برگش برو بیایی داشت زندگی در حیاط ما می‌زیست با درختان کاج و توت و انار حوض و ماهی‌گلی، کبوتر و مرغ با گلستانی از تبار بهار با دوچرخه‌سواری و لِی لِی تیله و هفت‌سنگ و گل‌کوچک کودکی‌های من ورق می‌خورد با مجلات رشد یا پوپک درد دل را برای همسایه که غریبه نبود می‌بردند پای لبخند و اشک، آن دوران شاد بودند و غصه می‌خوردند مرد بقالِ کوچه با نسیه نقد می‌کرد مهربانی را پدرم در کلاس قرآنش یاد می‌داد زندگانی را زندگی می‌گذشت مثل قطار که سر کوچه رفت و آمد داشت یاد دارم که ذوق می‌کردیم لحظاتی که بوق ممتد داشت تا رسیدم به خانه فهمیدم خاطراتم... گذشت... ویران شد هر کسی رفت توی لاک خودش باغ هم عاقبت خیابان شد @Aftab_gardan_ha
تقدیم به روز و شب چشم‌انتظارانند ما را جاده‌ها جا نمی‌مانند هرگز از سفر، آماده‌ها وادی عشق است و می‌دانیم کم می‌آورند پیش سرمستی مردان خدایی باده‌ها آتش و خون‌ها بهانه‌ست و سبک‌بالان ما نیمه‌شب پر می‌کشند از خلوت سجاده‌ها گاه در بالای نیزه، گاه زیر تیر و تیغ سربلندانند آری هر زمان آزاده‌ها میهنم! هرگز نبینند از نفس‌افتادنت دشمنان تو... همین از اسب و اصل افتاده‌ها این‌طرف هستند مردانی که از جان بگذرند آن‌طرف بگذار خوش باشند آقازاده‌ها خاک ایران است اینجا بشنوید ای دشمنان رفته فخری‌زاده و هستند فخری‌زاده‌ها @Aftab_gardan_ha
سر می‌گذارد آسمان بر آستانت غرقیم در دریای لطف بی‌کرانت محبوب‌تر از هر کسی نزد رسولی آغوش او همواره می‌شد میزبانت چون مادری دلسوز، مرهم می‌نشاندی بر زخم او با دست‌های مهربانت نور پدر وقتی که شد خاموش دیگر تاریک شد، تاریکِ تاریک آسمانت حق علی را غصب کردند و پس از آن انداختند آتش به جان آشیانت می‌سوختی در شعله‌های کینه‌هاشان آه از دلت آه از دل آتشفشانت... با دست‌های بسته حیدر را که بردند با چشم خود انگار دیدی رفت جانت پشت سر حیدر خودت را می‌کشاندی آه از تن مجروح و از اشک روانت هجده بهار از عمر تو تنها گذشت آه ناگاه دیدی می‌رسد فصل خزانت پیچید در خانه برای آخرین بار بوی تنور داغ و بوی عطر نانت بانو تو حتی بعد از این‌که پر کشیدی بودی به فکر کودکان نیمه‌جانت بند کفن وا شد تو با مهری فراوان آغوش وا کردی به روی کودکانت آغوش وا کن سمت من هم لحظه‌ی مرگ آغوش وا کن تا که باشم میهمانت @Aftb_gardan_ha
بهار آمده، این را پرنده گفت به من بهار آمده چشم درخت‌ها روشن بهار! می‌شنوی؟ توی خانه حبس شدیم بیا برای ملاقات، پشت این روزن شنیده‌ام ز پرنده که سفره‌ات پهن است شنیده‌ام که دمیده دوباره گل به چمن دوباره زنده شده کوه و برفش آب شده لباس سبز به تن کرده و دریده کفن نسیم، آب چکانده به روی صورت خاک شده ز خواب زمستان بلند، دشت و دمن بدون آن که نگهبانِ باغ بو ببرد رسیده جام عقیقی ز ارغوان به سمن بهار! خاطره‌ی خوب و شاد! می‌بینی رسیده‌ایم به‌‌ فصل بلا و غم دیدن دوای این ریه یاس است، بوی یاس بیار اگر دوباره مسیرت گذشت از این برزن پرنده! باد صبا! دشت! دره! دامن کوه! به او دهید پیام مرا دهن به دهن @Aftab_gardan_ha
به بهانهء زخم تازهء کابل شعر کهنه، به افغانستان عزیزم: یک کوه درد با تو برابر نمی‌شود آری، بخند، زخم تو بهتر نمی‌شود   از روزگار تلخ خودت شکوه کن، وطن! هرگز نترس، گوش فلک کر نمی‌شود   تاریخ، باز مرثیه‌ات را مرور کرد با روضه‌ی تو، چشم کسی تَر نمی‌شود   وقتی جهان به پیش دو چشم تو تار شد کابل، دوباره آینه‌ای از غبار شد   این روزها نمی‌رود از یاد دِهمزنگ لعنت به زخمِ دوم مرداد دِهمزنگ   در راه روشنایی شب‌های بامیان خاموش می‌شوند چرا این ستارگان؟   تو درد می‌کشیدی و درمان نداشتی پاییز می‌شدی و بهاران نداشتی   تو آبِ دیده‌ی خود از آمو گرفته‌ای وقت قیام، دست به زانو گرفته‌ای   من عهد می‌کنم که بیایم به کشورم یک روز می‌رسد که در آغوش مادرم...   آن روز ناله کن به زبان دَریِ خود آرام گریه کن به تَی چادَریِ خود   @Aftab_gardan_ha
به اسیرت کرد دست شب، نفهمید که یه دنیا می‌شه آزاد با تو نمی‌دونست خاک تشنه می‌شه پر از سرو و پر از شمشاد با تو اسیرت کرد دست شب، نفهمید که خورشیدو نمی‌شه تو قفس کشت تو نزدیکی به قلب هر ستاره تبارت غرق نوره پشت در پشت یه دنیا حرف داری توی چشمات برا دنیایی که تو شب اسیره تو می‌گفتی: عدالت، عشق، مردم نفهمیدن تو رو قلبای تیره تو از نسل حسینی، راهت اینه شهادت، مرد بودن، پایداری منم سربازِ تو گهواره‌ای که خودت گفتی بهم امیدواری شبیه رود جریان داره راهت شبیه کوه محکم ایستادیم بدونن دشمنا مرد نبردیم بدونن دشمنا اهل جهادیم رسیدی مثل بارون بهاری گلای لاله رو سیراب کردی روزامونو پر از نور محبت شبامونو پر از مهتاب کردی هنوزم کوچه‌ی قاضی به یادت پر از حسرت، پر از فریاد مونده تموم شعرهاشو نیمه‌شبها به یاد پونزده خرداد خونده @Aftab_gardan_ha
برای واقعه مسجد گوهرشاد باز جنگی نابرابر در برابر داشتند دست امّا از سر چادر مگر برداشتند گرچه چادرها به خون غلتیده و خاکی ولی زیر چکمه بوی گل‌های معطّر داشتند دست بر ماشه نمی‌بردند این قزّاق‌ها شرم اگر که از حرم نه از کبوتر داشتند بی‌حجابی‌های اجباری، اسارت‌های تلخ کاملأ معلوم بود آن‌ها چه در سر داشتند لحظه‌ای قبل از صدای وحشی فرمان تیر کودکانی در کنار خویش مادر داشتند چشم کاشی‌های فیروزه به گنبد خشک شد؟! یا از اوّل طرح اسلیمیِ پرپر داشتند در وصیّت‌نامه‌ی سرخ شهیدان دیده‌ای؟ جملگی یک خواسته در سطر آخر داشتند @Aftab_gardan_ha
به جانم، به افغانستانم آخر چطور بعد غروب تو سر کنم؟ رخت سیاه باید ازین پس به بر کنم این‌بار آرزوم به مقصد نمی‌رسد دیگر نمی‌شود به هراتت سفر کنم این دختران کوچک در خانه‌ی تو را باید عروس حجله‌ی یک بی‌پدر کنم درد زنان بیوه‌ی بی‌شوی مانده را فریاد می‌زنم که جهان را خبر کنم اینک جهان نشسته به تطهیر طالبان گویا نبوده مرگ تو تقصیر طالبان این بغض لب به لب شده را داد می‌زنم امشب برای داغ تو فریاد می‌زنم از یادمان نمی‌رود اندوه سالیان برگشته‌ است قاتل بودای بامیان دیگر به جای چادَری آبی‌ات وطن از خاک و خون کنند زنانت کفن به تن بعد از هرات و غزنی و قندوز و قندهار رفتند دشمنان سخی جانب مزار از بوی خون دوباره دهان تو پر شده‌ست آموی چشم‌ دخترکان تو پر شده‌ست با بغض پیش پای تو آمو گریسته‌ در گوشه‌ای بدون هیاهو گریسته این گریه‌ی مدام به مقصود می‌رسد روزی ز راه جمعه‌ی موعود می‌رسد @Aftab_gardan_ha
ز شوقت واژه‌های شعر هم جان می‌دهد اینجا به پای مقدمت جان را به قربان می‌دهد اینجا به خود لرزیده‌اند از اتحادی که تو آوردی مسیر ظلم را نام تو پایان می‌دهد اینجا نگین پادشاهی هیچ چیزی جز شهادت نیست نگینی که خدا دست سلیمان می‌دهد اینجا شهادت مکتب ایمان و انسان‌پروری بوده که درس عشق بر طفل دبستان می‌دهد اینجا بساط انتقام سخت از ابلیس آماده‌ست بگو این را به هر دیوی که جولان می‌دهد اینجا به خون‌خواهی تو روزی قیامت می‌کنیم آری و شیطان سخت بر خون تو تاوان می‌دهد اینجا @Aftabgardan_ha
به هرجا خوب می‌شد دید دلتنگی ایران را به روی شانه می‌بردند وقتی مرد میدان را کدامین شور و غوغا را بگویم در وداع او نجف یا کربلا را یا همین کرمان و تهران را؟ نمی‌دانم که گرمای کدامین عشق اینگونه به تابستان بدل کرده‌ست سرمای زمستان را کدامین ابر از این شهر لب‌تشنه گذر کرده‌ست؟! ببین در کوچه و پس‌کوچه‌ها جاری باران را ببین! از هر طرف شوق وصال رود بی‌تابی پدید آورده این دریای جوشان و خروشان را ندیده هیچ چشمی و نخواهد دید بعد از این شکوه محشری اینگونه بر روی خیابان را چه سوزی و چه سرمایی! زمستان است و می‌بینم به روی شانه‌های باغ، تشییع بهاران را کسی بار سفر بربسته از این شهر و بعد از خود نصیب عاشقانش کرده اندوه فراوان را کسی که می‌رود اما نمی‌گوید که بعد از او که پاسخ می‌دهد دلتنگی بی‌حدّ یاران را؟ همان مردی که با فریاد گیرایش تمام عمر حرم می‌خواند جمهوری اسلامی ایران را @Aftabgardan_ha
یک یک عمر فقط داعیه‌ی خدمت داشت مردی که به حسن سادگی شهرت داشت «سرباز س ل ی م ا ن ی» عطر خوشی از «العبد محمدتقی بهجت» داشت دو بر قلّه‌ی غیرت، علم افراخته‌ای طوفان حماسه راه انداخته‌ای با جان، سپر دفاع مردم بودی با خون خودت به دشمنان تاخته‌ای سه در پیچ و خم زمانه خودساخته‌ای عمری به صفای نفس پرداخته‌ای حتی وسط تیر و تفنگ و ترکش سجاده ی آرامش، انداخته‌ای @Aftabgardan_ha