#ویژهنامه_شهید_قاسم_سلیمانی
یک
از پیکر پاره پارهات میترسند
از دستِ پر از اشارهات میترسند
یک روز به پای نور بر خواهی خاست
از رجعت پُرستارهات میترسند
دو
سرخ است مسیر روشنت، چون لاله
داغ است سر و دست و تنت، چون لاله
آتش به دل سوتهدلان خواهد زد
در شعلهی خون شکفتنت، چون لاله
سه
سرداری و از سرت نمانده اثری
از سرخی پیکرت نمانده اثری
هر چند به روی مرگ لبخند زدی
از خندهی آخرت نمانده اثری
چهار
غمبار نشستهاست جهان، تا وقتش
سرخ است نگاه آسمان، تا وقتش
یک روز میان خون به پا خواهی خاست
ای داغ جگرسوز بمان تا وقتش
پنج
یکریز، علیالدوام میاندیشد
از داغ تو صبح و شام میاندیشد
هر قدر که گریه کرد آرام نشد
این دل که به انتقام میاندیشد
شش
برخاستهایم، مانده تا بنشینیم
ماندهست که حجلهی تو را برچینیم
جانخسته و رنجدیده و زخم به دوش
ما پنجه به پنجهی غمی سنگینیم
#فائزه_زرافشان
#دوره_چهارم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftabgardan_ha
#ویژهنامه_شهید_قاسم_سلیمانی
با خویش دنیای تو را معنا نکردیم
پروانه خواندیمت ولی پر وا نکردیم
یا بین مردم یا میان جنگ بودی...
یک عکسِ پشتِ میز هم پیدا نکردیم!
با دوستان لبخندی و با دشمنان اخم
با خصم خندیدیم و فکرش را نکردیم
افسوس ما از عالَمی ترسیده بودیم
افسوس... تنها از خدا پروا نکردیم
گشتیم اما غیر دنیای شهادت
جایی برای زندگی پیدا نکردیم
#راضیه_مظفری
#دوره_هفتم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftabgardan_ha
#ویژهنامه_شهید_قاسم_سلیمانی
داغت هنوز لالهی پرپر میآورد
از کربلا کبوتر بیسر میآورد
هوش و حواس را ز دل و دیده میبرد
عشقت به جاش چشمِ ز خون تر میآورد
نام تو آتشیست که طوفان عشق را
از سینهی شکستهدلان بر میآورد
این خاک از آن زمان که مسیر تو را شناخت
بر شانههاش سرو و صنوبر میآورد
پیر و جوان و کودک ما را نگاهِ تو
از خانهها به سنگر و معبر میآورد
آن آتشی که بر سر این خانه ریختند
آخر دمار از همهشان در میآورد...
#سجاد_نوابی
#دوره_پنجم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftabgardan_ha
#ویژهنامه_شهید_قاسم_سلیمانی
ز شوقت واژههای شعر هم جان میدهد اینجا
به پای مقدمت جان را به قربان میدهد اینجا
به خود لرزیدهاند از اتحادی که تو آوردی
مسیر ظلم را نام تو پایان میدهد اینجا
نگین پادشاهی هیچ چیزی جز شهادت نیست
نگینی که خدا دست سلیمان میدهد اینجا
شهادت مکتب ایمان و انسانپروری بوده
که درس عشق بر طفل دبستان میدهد اینجا
بساط انتقام سخت از ابلیس آمادهست
بگو این را به هر دیوی که جولان میدهد اینجا
به خونخواهی تو روزی قیامت میکنیم آری
و شیطان سخت بر خون تو تاوان میدهد اینجا
#عاطفه_جعفری
#دوره_ششم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftabgardan_ha
#ویژهنامه_شهید_قاسم_سلیمانی
آن سال… سال غربت و غم… سال پرباران…
آن فصل… فصل درد و دوری… فصل یخبندان…
آن رود رود صبح جمعه… آن شب موّاج…
آن آیههای جاری و آن نور در جریان…
یادم میآید لحظهای را که خبر آمد
یادم میآید ساعتی را که جهان حیران…
با روضهی مکشوف ما در سوگ فروردین
دیماه میلرزید بر هر شاخهی عریان
از کوچههای شهر آه و گریه میجوشید
نامش چه بود آن حادثه؟ سیلاب یا طوفان؟
فرمانده میآمد، به استقبال او لشکر
میرفت با چشمان خیس و بغض نافرمان
جغرافیای عشق پیش پای او برخاست
از کربلا تا غزه، از بیروت تا تهران
مردم به هم با اشکها او را نشان دادند:
آن آشنا، آن مرد، آن همدرد، آن انسان
او میگذشت و گرچه ایام زمستان بود
میکاشت بذر عشق را در قلب هر گلدان
دنبال دریایی؟ ببین! او راه را رفتهست
پس ردّ پایش را بگیر ای رود سرگردان
#فاطمه_عارفنژاد
#دوره_پنجم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانيم
@Aftabgardan_ha
#ویژهنامه_شهید_قاسم_سلیمانی
غزل غزل همهی سطرها منوّر شد
شکست شیشهی عطری، جهان معطّر شد
دوباره باز شد آغوش آسمان آن شب
دوباره شاخه گلی لالهوار پر پر شد
چقدر آه کشیدند و ماه را دیدند
چقدر خاطر آیینهها مکدّر شد
تمام حنجرهها نام حاج قاسم را
صدا زدند، به قدری که دشمنش کر شد
شهید زندهی ما را شهیدتر کردند
ولی تمام نشد او... که صدبرابر شد
#نرگسسادات_موسوی
#دوره_هشتم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانيم
@Aftabgardan_ha
#ویژهنامه_شهید_قاسم_سلیمانی
کبوتر میشوم باری بلندیهای بامت را
که میآرند با طعم عسل هر بار نامت را
تو را تاریخ بعد از کربلا زایید، اما تو
گرفتی سربلند از ساقیِ بیدست، جامت را
تو را بر شانه میبردند و دنیایی پریشان بود
شلوغش کرده بودی حاکمِ دل! بار عامت را
مرامت را مَثَل کردی، شهادت را غزل کردی
در این دوران بدعهدی، عمل کردی کلامت را
پر از بغضیم و کفتاران چه بیشرمانه میخندند!
که میبینند دردآلود و بیسلطان کنامت را
تو سرداری و ما را سر به روی شانه سنگین است
مجالی تا بیاموزیم در میدان مرامت را
به کوری نگاه بزدلان و سهلاِنگاران
ز شیطان، سخت میگیریم آخر انتقامت را
#حسین_فروزنده
#دوره_اول_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانيم
@Aftabgardan_ha
#ویژهنامه_شهید_قاسم_سلیمانی
به هرجا خوب میشد دید دلتنگی ایران را
به روی شانه میبردند وقتی مرد میدان را
کدامین شور و غوغا را بگویم در وداع او
نجف یا کربلا را یا همین کرمان و تهران را؟
نمیدانم که گرمای کدامین عشق اینگونه
به تابستان بدل کردهست سرمای زمستان را
کدامین ابر از این شهر لبتشنه گذر کردهست؟!
ببین در کوچه و پسکوچهها جاری باران را
ببین! از هر طرف شوق وصال رود بیتابی
پدید آورده این دریای جوشان و خروشان را
ندیده هیچ چشمی و نخواهد دید بعد از این
شکوه محشری اینگونه بر روی خیابان را
چه سوزی و چه سرمایی! زمستان است و میبینم
به روی شانههای باغ، تشییع بهاران را
کسی بار سفر بربسته از این شهر و بعد از خود
نصیب عاشقانش کرده اندوه فراوان را
کسی که میرود اما نمیگوید که بعد از او
که پاسخ میدهد دلتنگی بیحدّ یاران را؟
همان مردی که با فریاد گیرایش تمام عمر
حرم میخواند جمهوری اسلامی ایران را
#حسن_زرنقی
#دوره_ششم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftabgardan_ha
#ویژهنامه_شهید_قاسم_سلیمانی
به دست خاک سپردیم هم تو، هم جان را
پس از تو ما چه کنیم این جهان ویران را؟
خوشا وصال تو با خالق جهان، هرچند
به غم نشانده فراق تو جمع یاران را
برای خواری دشمن، برای مجد تو بس
که کُشت نیمهشب از پشت، مردِ میدان را
به پیش چشمِ تمامِ جهان مجسم کرد
شکوه نام تو، اسطورههای ایران را
شهادت آرزویت بود و شد سرانجامت
اگرچه زندگیات هم چشیده بود آن را
و دست پاک تو افتاد بر زمین امّا
تو برنداشتی از عشق، دستِ پیمان را
بشر ندید به خود در سیاهی این قرن
چنین اراده و عزم و شکوه و ایمان را
#روحالله_فریدونی
#دوره_هشتم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftabgardan_ha
#ویژهنامه_شهید_قاسم_سلیمانی
یک
یک عمر فقط داعیهی خدمت داشت
مردی که به حسن سادگی شهرت داشت
«سرباز س ل ی م ا ن ی» عطر خوشی از
«العبد محمدتقی بهجت» داشت
دو
بر قلّهی غیرت، علم افراختهای
طوفان حماسه راه انداختهای
با جان، سپر دفاع مردم بودی
با خون خودت به دشمنان تاختهای
سه
در پیچ و خم زمانه خودساختهای
عمری به صفای نفس پرداختهای
حتی وسط تیر و تفنگ و ترکش
سجاده ی آرامش، انداختهای
#عباس_همتی
#دوره_ششم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftabgardan_ha
#ویژهنامه_شهید_قاسم_سلیمانی
قسم به چشم تو و ذوالفقار ابرویت
مقرّبان الهی شده ثناگویت
رسیدهاند اگر دشمنان ز هر سویت
«فَیا سُیوف خُذینی» ست حرز بازویت
امیر قافلهای، تکسوار دورانی
اسیر حرف نماندی و مرد میدانی
اگر جهانِ بدون تو در مجادلههاست
اگر که خونِ تو گرمیِ این معاملههاست
اگر که رفتن تو دلخوشیِ حرملههاست
میان راه تو و ماندهها چه فاصلههاست
روا مباد که بعد از تو جان به در ببرند
روا مباد که خون شهید را بخرند
بیا بگیر ز جور زمانه تختش را
بدل به خون بکنی تازگی رختش را
حواله کن به جهنم سیاهبختش را
مگر که پس بدهد انتقام سختش را
شهید صبح زمستان سرد بغدادی
فدای آن که شبیهش غریب جان دادی
کسی به جز تو در این دوره دلشکسته نبود
کسی به قدر تو دلتنگ و زار و خسته نبود
و قبل رفتن تو جمع ما گسسته نبود
امیدواری ما سرد و دستبسته نبود
به پشتگرمی تو ختم گشت جنگ تموز
حریف خون تو را مادرش نزاده هنوز
به غیر خادم مولا نبود منزلتی
چه سالهاست که هر لحظه در مجاهدتی
نبوده در دل تو هیچ کنج عافیتی
خوشا که در کنف بانوی مقاوتی
شهادت است نصیب مقرّبان حسین
خوشا سر تو و دستان مهربان حسین
تو در مقابل غم تکیهگاه میمانی
برای ما تو یگانه پناه میمانی
در این سیاهی تردید ماه میمانی
تو در برابر ظلمت گواه میمانی
تو سرو باور مایی چنین رشید شدی
تو زندهای، تو نمردی، فقط شهید شدی
#امیر_سلیمانی
#دوره_سوم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftabgardan_ha